مقدمه
هفت سال پیش شیخ نمر، تحصیلکردهی شهر قم ایران و از رهبران شیعهی عربستان، توسط حکومت این کشور به جرم نزدیکی با تروریسم، بهخصوص القاعده، به همراه تعدادی دیگر اعدام شد. این اتفاق آغازی بود برای افزایش و تشدید تنشها میان عربستان و ایران که رقابت دو قدرت منطقهی خاورمیانه برای تبدیلشدن به قدرت هژمونیک منطقه را که از سالهای پیشین جریان داشت، پررنگتر کرد. متعاقبا سفارت عربستان توسط ایرانیان در ایران به آتش کشیده شد که روابط را از آنچه بود تیرهتر کرد. از آن زمان به بعد مبارزات غیرمستقیم و پراکسی دو قدرت در مناطق تحت نفوذشان علیه یکدیگر تشدید یافت. نفوذ ایران بر سوریه، عراق و لبنان و از آن طرف عربستان بر یمن و کشورهای کوچک خلیج فارس، خاورمیانه را نظم منطقهای جدیدی داده بود. در مارچ ۲۰۲۳ اما بهصورت غیرمنتظرهای پکن توانست نقش موفق میانجی را میان ریاض و تهران بازی کند و دو طرف را به سمت تنشزدایی سوق دهد. این مذاکره هرچند اولین حرکت برای کاهش تنشها میان دو قدرت نبود اما بعد از نشستهایی در عراق و عمان موفقترین بوده است. در این مقاله تلاش کردهام با استفاده از رویکرد نظری واقعگرایی نوکلاسیک (تهاجمی و تدافعی) به نیات و اهداف عربستان، ایران و چین از این توافق بپردازم.
واقعگرایی نوکلاسیک، سیستم بینالمللی را مبنا قرار میدهد اما در عین حال مسائل داخلی را در تعیین سیاست خارجی مهم و قابل بررسی میپندارد. با این وجود، این نظریه به مطالعهی موردی پدیدههای سطح واحد سیاسی میپردازد و در تلاش برای تبیین این پدیدهها و تأثیر آن بر تعیین سیاست و استراتژیهای کلانتر است.
عربستان
وابستگی شدید به نفت و تأمین امنیت از طریق نزدیکی با امریکا، دو سیاستی بودند که عربستان آنها را منحیث رویکردی سنتی برای خود در حوزه بیرونی برگزیده بود.
با به قدرت رسیدن محمد بن سلمان و تصویب چشمانداز ۲۰۳۰ برای این کشور منحیث محکی برای موفقیت حکومتش، سیاست خارجی عربستان در طول این چند سال از کشوری محافظهکار و دارای سیاستهای سنتی و قبیلهای به بازیگری فعال در سطح منطقه و بینالملل جهتدهی شده است. این مسأله را میتوان در حضور پررنگتر این کشور در کشورهای خلیج فارس، ایجاد شورای خلیج فارس با محوریت ریاض، حمایت از شورشیان و معترضان سوریه، عراق و لبنان، حمایت نظامی و سیاسی از حاکمان بحرین، سرکوب شورشیان حوثی (به رهبری ایران) در یمن و از طرفی تلاش این کشور برای بیرونشدن از محدودیت نفتی در صادرات جهت تقویت اقتصاد این کشور دید.
بهصورت مشخص میتوان مواردی از این چشمانداز ۲۰۳۰ را نام برد که برایمان یکی از عوامل مهم نزدیکی عربستان و ایران -دو رقیب قدرتمند منطقه- را واضح میسازد.
یک، برتریجویی در شبهجزیرهی عربستان: در واقع عربستان کشورهای شبهجزیرهی عربستان را منحیث حیات خلوت و حلقهی امنیتی خویش میپندارد. برمبنای نظریه واقعگرایی نوکلاسیک تهاجمی، یک واحد سیاسی در تلاش است تا حوزه نفوذش را بهخاطر بقای امنیتی، افزایش دهد. تغییر سیاست عربستان در جهت تنشزدایی با ایران در این ساحه موجب میشود که کارت دیپلماتیک-اقتصادی عربستان پررنگتر شود و بتواند چالشهایی که از جانب ایران برایش هست را کمرنگ کند.
دو، کاهش وابستگی به نفت و تنوعبخشی به اقتصاد: وابستگی سیاست خارجی عربستان به صادرات نفت هرچند از سویی نقطه قوتی برای این کشور شمرده میشود اما همچنان کارت ضعفی هم به شمار میآید. در سال ۲۰۱۹ که تأسیسات نفتی آرامکو مورد حملات موشکی قرار گرفت، برای تحلیلگران واضح شد که محدودیت صادراتی نفت برای این کشور نقطه ضعفی میباشد که این کشور را وا میدارد تا گزینههای دیگری برای رشد اقتصادی خویش دنبال کند. کاهش تنش در منطقه و ایجاد ارتباط با ایران و چین زمینهی رشد اقتصادی عربستان را فراهم میکند و این مسأله پیام مهمی هم برای امریکا که تصور میکرد عربستان وابستهی تمام و کمالش در زمینهی خرید نفت و حمایت نظامی است، دارد و آن این است که عربستان برعلاوهی امریکا گزینههای دیگری برای رشد اقتصادی خویش روی میز دارد.
ایران
ایران که در سالهای اخیر در سیاست خارجی خود دچار توهم خودبزرگبینی بود و بازیگران و قدرتهای منطقه را دستکم میگرفت یا نوکر غرب میخواند، شدیدا خود را در تنگنایی اقتصادی و سیاسی قرار داده بود و از بعد سیاسی و اقتصادی دچار آسیب شده بود. از سویی، اعتراضات چندین ماهه در داخل و خارج از ایران در پیوند به کشتهشدن مهسا امینی و صدها معترض دیگر و فشار رسانههای خارجی و متعلق به ایران، و همچنان تحریمهای غرب بر این کشور، ایران را وا داشته بود تا در سیاست خارجی خویش تجدید نظر کند و از لاک خویش بیرون شده و دیگر منزوی نباشد. امضای توافقنامه میان تهران و ریاض فضای نفسکشیدن را برای ایران ایجاد میکند تا هم بتواند فشارهای سیاسی داخلی را بهتر مدیریت بکند و دغدغهای از درون نداشته باشد و هم از تحریمهای سنگین غرب خود را نجات دهد. کمکهای پهبادی ایران به روسیه بهخاطر جنگ اوکراین را هم میتوان در همین راستا مورد بررسی قرار داد. باید خاطرنشان کرد که ایران بعد از این توافق ظرفیت این را دارد تا با کشورهای خلیج فارس نشستهای بیشتری در راستای ایجاد طرحهای امنیتی جدید به نفع منطقه داشته باشد که از این اقدام احتمالی بیشترین ضربه را اسرائیل و امریکا خواهند خود.
چالشهای دو کشور
با وجود خوشبینیهایی که بعد از نشست سهجانبهی پکن ایجاد شده است اما باز هم نمیتوان بهصورت حتم به یک خاورمیانهی بدون تنش امیدوار بود. رقابتهای میان عربستان و ایران در خاورمیانه به اندازهای عمیق و ریشهای میباشد که به سختی میتوان تصور کرد که دو طرف منازعات سرد خویش را در کشورهای خلیج فارس، سوریه، عراق، لبنان و… نقطه پایان بگذارند. از سوی دیگر، اسرائیل که بیشترین ضربه را از این توافقات خواهد دید بیشتر در تلاش خواهد بود که بر عربستان فشار بیاورد تا این نزدیکی را تشدید نکند.
چین
تحلیلگران سیاست بینالملل اما برنده اصلی این بازی را چین میپندارند. امریکا بعد از تحولات جنگ در جهان و منطقهی خاورمیانه قدرت پر نفوذ بود و ظرفیت افزایش قدرت خویش را تقویت کرد. روسیه نیز با دخالت در نزاعهای سوریه، جایگاهی برای خود کسب کرد. تنها قدرتی که در این میان هیچ سهمی از بازیهای خاورمیانه نبرده بود، چین بود. با به قدرت رسیدن شی جین پینگ اما چین هم در صدد شد تا حضور فعالتری در این منطقه بازی کند. در سطح کلانتر از مهمترین اهداف چین را میتوان مبارزه با نظم لیبرال امریکایی و ایجاد الگوی جدید رهبری و دیپلماسی نام برد؛ در این زمینه چین با بازیکردن موفقانهی نقش میانجی میان عربستان و ایران، نشان داد که نه تنها مانند امریکا موجب ایجاد مشکلات در داخل کشورهای با دخالت در امور داخلیشان میشود، بلکه زمینه دوستی و صلح را میتواند بهوجود بیاورد. از سوی دیگر، چین بهدنبال ایجاد شاهراهای اقتصادی خویش از طریق زندهکردن راه ابریشم میباشد تا بتواند از مسیرهایی مثل افغانستان، ایران و خاورمیانه به بازارهای اروپا، افریقا و جهان دست پیدا کند.
نتیجهگیری
در کل میتوان گفت که نزدیکی عربستان و ایران با پادرمیانی پکن زمینه ایجاد نظم جدید منطقهای که در آن امریکا و اسرائیل بیشترین ضربه را میخورند را شکل خواهد داد. هرچند نمیتوان خیلی راحت تصور کرد که تهران و ریاض به سادگی از اختلافات و منازعات خویش در مناطق تحت نفوذشان دست بردارند.