سیامک هروی، یکی از شخصیتهای نامآشنای ادبیات داستاننویسی معاصر و روزنامهنگاری افغانستان است. آقای هروی، مدیریت روزنامه انیس، معاونت دفتر مطبوعاتی ریاستجمهوری و معاونت دفتر سخنگوی وزارت خارجهی افغانستان را نیز در کارنامهی خویش دارد و همچنان بهحیث دیپلمات افغانستان در بریتانیا ایفای وظیفه کرده است. از نگاه من، آنچه که سیامک هروی را در جامعهی دانشگاهی و فرهنگی کشور، مخصوصا حوزهی زبان و ادبیات فارسی در خور ستایش قرار داده است، شخصیت ادبیـفرهنگی او است.
نخستین اثر هنری آقای هروی، مجموعه داستانهای عامیانهی هرات است که در دههی شصت سدهی چهاردهم خورشیدی منتشر شده است؛ ولی او بهصورت جدیتر بعد از فروپاشی دورهی نخست گروه طالبان به پژوهشهای تخصصی ادبیات داستانی در افغانستان و بهویژه رماننویسی روی آورد که ما امروزه، شاهد نشر چندین اثر خوب این نویسنده در گسترهی ادبیات داستانی هستیم.
تازهترین اثر او تحت نام «چهار فصل سقوط» چندی قبل از سوی انتشارات امیری در کابل و لندن منتشر شد. آنچه که مرا در این رمان، بهعنوان یک دانشجوی جامعهشناسی و انسانشناسی بهسوی خود کشاند، جامعهشناختی و هستیشناسی اجتماعی در جهانبینی نگارنده است. نویسنده بهحیث یک کنشگر اجتماعی، قرائتهای نادرست فرهنگی-اجتماعی، روایتهای مردم، سوژهها و منشهای این آفرینه را از نامهای متعارف اجتماعی چون: نبی، ثنا، مرجان، رضا، حسین، مالکخان و… برگزیده است که خواننده بتواند با آنان، خوبتر رابطه برقرار نماید.
بنمایهی اصلی این اثر را سقوط جمهوریت تشکیل میدهد. داستان از روز سقوط کابل آغاز میشود؛ اما در امتداد روایت مدام در گذشته و حال در رفتوآمد است تا حالی کند که این سقوط در اصل از همان سالهای نخست «ادارهی موقت» رقم خورده است. داستان دو قهرمان اصلی دارد: نبی چرخی و جک هریسون که یکی محافظ اشرف غنی است و دیگری در گذشته محافظ حامد کرزی بوده است. اما تنها هدف نویسنده، چگونگی آغاز و انجام جمهوریت در افغانستان نیست، بلکه در لابلای رویت مؤلفههای مانند: عشق، نفرت، وحشت، انتقام، رواجهای ناپسند، کوتهاندیشی، زورگیری، باجخواهی، استفادهجوییهای سیاسی قدرتمندان و ارگنشینان، رابطهی جنگ و صلح بین امریکا-افغانستان و در کل، برجستهسازی و نقد برداشتهای ناصواب فکری و نامعقول اجتماعی نهفته است.
در داستان «چهار فصل سقوط»، جنگ در افغانستان، چگونگی واردشدن قوای ناتو به این کشور و آغاز و انجام جمهوریت به تصویر کشیده میشود. امریکا در افغانستان یک دولت جدیدی را تأسیس میکند و از آن حمایت مینماید. شاید امریکا ناآگاهانه کشور اشتباه و دشمن اشتباه را انتخاب کرده است. در بیست سال حضور غرب در افغانستان، جنگ از سوی گروه طالبان در برابر قوتهای مسلح افغانستان و نیروهای ناتو به رهبری امریکا در این کشور ادامه داشت که طولانیترین جنگ تاریخ امریکا دانسته میشود. ولی پاسخ به این پرسش دشوار خواهد بود که آیا نیروهای ناتو، امریکا و دولت افغانستان واقعا در بیست سال جمهوریت علیه گروه طالبان جنگیدند و در نهایت شکست خوردند؟
سیامک هروی در لایههای پیدا و پنهان رمان تاریخی «چهار فصل سقوط» تا حدی به پاسخ این پرسش پرداخته است که از عملکرد جورج بوش تا بایدن و از کرزی تا فرار اشرف غنی را در برمیگیرد. در بعد سیاسی، این رمان به شکلگیری روند دولت-ملتسازی ناکام از سوی امریکاییها و مهرههای داخلی آنان نیز پرداخته است که نشاندهندهی واقعات عینی بیست سال دورهی جمهوریت است. همچنان چگونگی خروج قوتهای خارجی و تخلیه همکاران داخلیشان را که افراد وفادار به آنان بودند، بهعنوان روایت تاریخی «چهار فصل سقوط»، در نظر گرفته است.
در این نوشته، به زوایای خفای فواید جنگ نیز پرداخته شده است که بیانگر این معقولهی مشهور فلسفی است که: «هیچ خیر و شر مطلق در جهان هستی وجود ندارد.» باور همه بر این است که جنگ یک پدیدهی خانمانسوز، منفی و نابودکنندهی حیات انسانی است. در بیست سال دورهی حامد کرزی و اشرف غنی که دوران جمهوری اسلامی افغانستان تعریف میگردد، جنگ برای مردم این کشور خسارات زیاد وارد کرده است. سیامک هروی علیرغم پیآمدهای غمانگیز جنگ، سازهنگارههای مثبت و فواید جنگ را در «چهار فصل سقوط» ارائه داده است که برجستهترین روایت مربوط به فواید جنگ، روایت عاطفی و زندگی عاشقانهی جک و میشل میباشد. این نمونهای از پیوست دل و شگوفایی زندگی عاشقانه و آرزوی شادمانهی بزرگ و حیات برای هر انسان است که در واقع تصویر مثبت از جنگ بیستسالهی افغانستان میتوان تعبیر کرد. اجزای روایت را صداقت، حس زیبایی و پاک انسانی، مهر و عشق، پذیرایی سفرهی محبت، چگونگی برقراری رابطهی عاطفی، لحظههای شیرین رسیدن دو دلباخته، قصههای جنگ، مقاومت و شجاعت در بر دارد که سیامک هروی در زیرساخت نشانههای این روایت کتاب خود، مطرح نموده است.
در «چهار فصل سقوط»، رشد فرهنگی-اجتماعی و حتا اقتصادی در بیست سال موجودیت قوتهای خارجی در افغانستان، از جمله مسائل مهم دیگری است که شامل فواید پنهان جنگ در نظر گرفته شده است. یکی از شخصیتهای مورد بحث در این اثر، مرد امریکایی بهنام جک است که برای مدتی جزء نگهبانان حامد کرزی بوده است. او زبان فارسی را یاد گرفته و در مدت بیست سال زندگی شگفتانگیزی را در افغانستان تجربه کرده است. آقای جک، در گردهماییهای مردم افغانستان شرکت میکند. جک، افغانستان را کشور عقبمانده، دور از مدنیت و تافتهی جدا بافته از دامن تاریخ تمدن بشری فکر میکند و میگوید: «افغانستان جغرافیای جدا مانده از جهان است. از چهل سال به اینسو در این کشور جنگ جریان دارد. خدا میداند که تا چند سال دیگر این وضعیت ادامه خواهد داشت. افغانستان طبیعت زیبایی دارد که درههایش سحرانگیز و جادویی اند.» آقای جک به سنتها، فرهنگ، شعر، ادبیات، غذا و روش زندگی مردم افغانستان آشنایی پیدا کرده و دلبستهی این مردم و این سرزمین شده است. او اشعار فارسی را میخواند و از خیام، سعدی، ابتهاج و دیگر شعرای زبان فارسی خوشش میآمد. جک ضربالمثلهای فارسی را نیز یاد گرفته و در گفتارش از آنها استفاده مینماید. مؤلفههای متذکره جزء مزایایی فرهنگی مفیدیت جنگ است که گاهی سبب ادغام و ترویج فرهنگها، روایتها و ذهنیتهای ملتها میشود.
آقای هروی در این اثر، به تبعات سنتهای ناپسند فرهنگی-اجتماعی افغانستان هم توجه کرده و زمینههای درسگیری برای نسل امروز و فردای این کشور را رهنمایی کرده است. او بیشتر سنتهای مردسالاری، قومگرایی، تمامیتخواهی، قبیلهگرایی، تملقگرایی، انتقامجویی، خرافاتپرستی، برداشتهای ناصواب از روایتهای دینی، تحجر، بدویت، زنستیزی، ازدواجهای اجباری و کودکهمسری را بهعنوان رسوم در نظر گرفته است که مسبب ناهنجاریها در تمام عرصههای زندگی مردم افغانستان شده است. نویسنده، علاوه بر فصلهای دیگر این اثر، در واقع ترسیمی از روال فکری و رواجهای ناپسند جامعهی سنتی کشور را بیان میکند. او بهصورت عمیق با فرهنگ، باورهای مرسوم و گاه خرافی زندگی مردم افغانستان آشنایی خوب دارد. به همین سبب است که آقای هروی در این اثر، نکات مهمی از رفتارهای اجتماعی جامعهی افغانستان را بازتاب داده است. البته، فرهنگ مهمترین جنبههای زندگی یک ملت را در برمیگیرد و شیوهی زندگی، اعتقادات، عواطف و داشتههای فکری همان جامعه را بیان میکند که گاهی سیماهای تابناک ادبیات و هنر تجلی و تبلور آن میشود.
سنت پدرسالاری، یکی از ناهنجاریهای دیگر اجتماعی جامعهی افغانستان پنداشته میشود که در «چهار فصل سقوط» مورد توجه قرار گرفته است. شکی نیست که اختلال روانی جامعه از نوع رفتار کلانروایتهای آن سرچشمه میگیرد و سبب ناهنجاری و آسیبهای جبرانناپذیر اجتماعی میشود. مردسالاری و پدرسالاری که در «چهار فصل سقوط» بیان شده و به شیوهای مورد نقد نویسندهی این اثر قرار گرفته است، مربوط به همان کلانروایتهای ناپسند فرهنگی میشود که حق انتخاب و علایق فردی یک انسان بهعنوان فرزند از جانب پدر گرفته میشود و باعث تبعات وحشتناکی میگردد. هویت و زندگی فرزندان به صفت یک انسان در بخش وسیعی از جامعهی افغانستان، برمبنای فرهنگ ناپسند توسط پدر، بزرگسالان خانواده و حتا گاهی وحشتناکتر از آن بهوسیلهی بزرگان قوم تعیین و اعمال میگردد. سیامک هروی با درک درست و فهم دقیق جامعهشناختی مردم افغانستان، در قسمتهایی از «چهار فصل سقوط» میخواهد بگوید که پدرسالاری فرسودهترین رفتار پدرانه و انسانی در جهان امروزی است که در روایتهای شخصیتی بهنام نبی و پدرش بهصورت ماهرانه مطرح شده است؛ چون ترککردن دانشگاه از سوی نبی، کشتهشدن اعضای خانوادهاش، انتقامجویی از غورفانی که یکی از شخصیتهای این داستان است و اختطاف دختر ۱۳ سالهی غورفانی توسط نبی تا ازداوج اجباری با او، همه را مربوط به تصمیم غلط پدر نبی میداند. پدر نبی، پسرش را مجبور به ترک تحصیل میکند و به ارگ ریاستجمهوری بهمنظور محافظت از رییسجمهور میفرستد و نبی هم با توجه به نظام پدرسالاری و رعایت اصل نظام اجتماعی، حق انتخاب ندارد و باید از امر پدر خویش، بدون قیدوشرط اطاعت نماید. بنابراین، نبی ترک تحصیل کرده و محافظ نظامی رییسجمهور کرزی میشود که حوادث جانسوز و ناگواری را بعدها تجربه میکند.
انتقامجویی و دشمنیهای شخصی و گروهی نیز یکی دیگر از ناهنجاری فرهنگی-اجتماعی جامعهی افغانستان میباشد که آقای هروی در این اثر خویش به آن پرداخته است. همزمان با نگهبانشدن نبی در ارگ، پدر او، مالکخان در چرخ لوگر به هیولای قدرتمندی تبدیل میشود. او زمینهایش را که توسط غورفانی غصب شده، دوباره بدست میآورد و حتا خود به زمینخوار تبدیل میشود. زمان میگذرد و رفته رفته طالبان انسجام مییابند و غورفانی که برایش گروه مسلحی تدارک دیده است، میرود تمامی اعضای خانوادهی مالکخان چرخی را میکشد. نبی که پتک محکمی خورده است، یک لحظه هم فکر انتقام او را آرام نمیگذارد. او با لشکری به لوگر میرود و به روستای غورفان حمله میکند. اما غورفانی فرار میکند و نبی، ثنا، دختر سیزدهسالهی غورفانی را گروگان میبرد و کمی بعدتر با او ازدواج اجباری میکند. در واقع، دشمنی و انتقامگیری خانوادهها سبب میشود که دختران و کودکان خانوادههای افغانستانی، بهخصوص در بین جامعهی قبیلهای، مورد انواع خشونت قرار گرفته و قربانی شوند. در «چهار فصل سقوط»، این پدیده، بهگونهای مورد نقد قرار گرفته است.
آنچه که قبلا نیز به نحوی مورد بحث قرار گرفت، ازدواجهای اجباری و خشونت علیه زنان و کودکان در جامعهی قبیلهای افغانستان است. ثنا کودک معصوم و بیگناهی است که قربانی اعمال دیگران میشود. او نمونهای از صدها هزار دختر این سرزمین است. نبی هم قربانی است. او که مرجان را دوست دارد و آروز دارد با او ازدواج کند، به او نمیرسد. هم نبی هم مرجان و هم ثنا قربانی کنشهای دیگران اند.
عیاری، بخش دیگری از داستان «چهار فصل سقوط» است. خاله ماهگل در این داستان یکی از شخصیتهای است که نمادی از جوانمردی (مردانگی) و گوشهای از فرهنگ عیاری زنان افغانستان را نشان میدهد. به نظر میرسد که او از نزدیکان خانوادگی نبی است و چندین سال مسئولیت انجام کارهای خانهی نبی را عهدهدار بوده است. خاله ماهگل از ثنا که هنوز کودک است، سرپرستی و حمایت میکند. او زن عیار و مهربان و تنها یار قصههای اشکبار و مرهم جسم زخمی و پژمردهی ثنا است. خاله ماهگل میکوشد التیام دردهای ثنا باشد و او را سرگرم کند که تلخیهای روزگار را کمتر بچشد. مردانگی، در واقع کنشهای برترطلبانه است که در افغانستان بیشتر بهعنوان «نرگرایی» شناخته میشود، ولی آقای هروی در این اثر، این نوع نگاه را به چالش میکشد و خاله ماهگل را الگوی عیاری و مردانگی معرفی میکند.
خیر و شر، نیکی و بدی و نور و ظلمت در زیر جلد رمان «چهار فصل سقوط» باهم در تقابل قرار دارند. نمود مستقیم این مقوله را در گفتوگوی پدر و پسر (نبی و مالکخان) میبینیم. پدری که پسر را به خیر دعوت میکند خود شر تمام میشود و همان شر او را به کام مرگ میبرد و پسری که منتقد پدر است و باورهای او با رفتن به دانشگاه، کتابخوانی و جامعهشناختی، با پدر فرق کرده، به او میگوید که خیر و شر هر دو با آدمیزاد متولد میشود و این آدمیزاد است که لجام خود را بدست خیر میدهد یا شر.
در کل، کتاب «چهار فصل سقوط» یک رمان تاریخی است که میتوان، آن را بازتابدهندهی واقعات تاریخی، سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و لایههای پیدا و پنهان جنگ افغانستان دانست. نقد این رمان از رهگذر ساختار و سبک ادبی کار من نیست؛ ولی از دید من بهعنوان یک دانشجوی جامعهشناسی، بازتاب هنجارها و ناهنجارهای جامعه در این رمان قابل ستایش است.