[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاههای مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعهی افغانستان را بازتاب میدهد. این دیدگاهها لزوما منعکسکنندهی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاهها فراهم میکند و دربارهی دیدگاههای وارده نفیا و اثباتا موضعگیری نمیکند. تمام دیدگاههای بیانشده در مقالات و یادداشتها و صحتوسقم ادعاهای مطرحشده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاههای منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال میکند]
یک شب از طرف ریيسمان پیام رسید که فردا در دفتر معین عرضهی خدمات صحی جلسهی تخنیکی و راهبردی به سطح رؤسا و افراد تخصصی دایر میگردد و از من خواسته بود تا به نمایندگی از رییس تغذی عامه اشتراک کنم.
با توجه به اینکه من بعد از تحول نیز همیشه ریش خود را تراش مینمودم و گاهی به عوض پیراهن و تنبان، پتلون و یخن قاق بر تن میکردم، سیاق و سلیقهی من با تمام کارمندان، رؤسا و مقامات وزارت متمایز شده بود. در هر مجلس وزارت که میرفتم، خودم را کاملا بیگانه احساس میکردم. بنا حین ورود به جلسات، دلهرهای در من نفوذ میکرد که گاهی حتا در اشتراککردن به آن تردید داشتم.
ولی چه میتوان کرد! مگر میشود برعکس دستور رییس که از اعضای «امارت» بود عمل کرد. رییسی که در حالت قهر یا شنیدن پاسخ خلاف میل، کمترین حرفاش برای کارمندان و مراجعین در جلسات و جاهای دیگر از پیروزی بر چهلوچهار کشور جهان بود و این تذکر همواره برایش احساس غرور القا میکرد و میگفت: «ته څه کاره ای!»
خوب طبق معمول نیمساعت قبل از جلسه به سکرتریت معینیت عرضهی خدمات رفتم. در سالنی که قرار بود جلسه در آن دایر شود انتظار شروع مجلس را میکشیدم. حین انتظار نظری به اطرافم افکندم تا ببینم چه کسانی اعضای جلسهاند، اما آنچه مشاهده کردم مرا ماتومبهوت ساخت؛ آدمهای با ریشهای دراز تا ناف و دستارهایی که از ظاهر آن به نظر میرسید ماهها ناشسته باقی مانده است. تو گویی مسابقهی ریش برگزار شده است و هر که را ریشش دراز باشد پاداشش نیز والاتر باشد. در آغاز با خود فکر کردم که شاید اینها مراجعین «امارتی» باشند، چرا که جلسهای به سطح رؤسا و افراد متخصص بایست آدمهای خوشسلیقهتری باشند. بعد از لحظهای پنداشتم عوض شد و گفتم شاید من زمان یا مکان جلسه را اشتباه آمده باشم. در بحبوحهی دودلی از سکرتر معین که او را نایبی صدا میزدند و اتفاقا آدم خوشبرخوردی بود، پرسیدم که آیا این همان جلسهی تخنیکی است؟ سکرتر گفت: «بله، دقایقی بعد آغاز خواهد شد.»
بالاخره ما را به دفتر معین فراخواندند. اندکی پس از نشستن دریافتم که معین همان آدم ریشو و فربهی است که شکمش بر تنش سنگینی میکند و اشتهای وافرش وی را واداشته بود تا در چنین نشستی به غایت مهم بشقابی پر از چپس در جلوش بگذارد. از آنجایی که به فارسی بلد نبود، با لهجهی پشتوی قندهاری گفت که شما نشست را آغاز کنید چون خودتان ماشاءالله آدمهای تخصصی و تخنیکی هستید و سر من از این مسائل خلاص نیست. در پایان همه با هم تصمیم خواهیم گرفت.
اعضای مجلس یک یک به چوکیها نشستند. پس از لحظاتی دریافتم که همان آدمهای گیسوبلندِ دستار بهسر و ریشدراز از جملهی رؤسای شعبات تخنیکی وزارت بودهاند. بعضیها دستار بزرگ، بعضیها کلاه پیشچاک قندهاری و بعضی آدمهای منظمتر کلاه سفید بهسر داشتند. ریشهای مبارک تا ناف دویده بود. از حضور زنان هم که قبلا در مجالس وزارت معمول بود و همیشه یک دوم یا یک سوم اعضا را در برمیگرفت و مردهایی که ریخت و صورت مرتب داشتند، خبری نبود.
نشست مطابق با آجندا توسط داکتر ابنیمین که اصلیت ننگرهاری دارد و آدم نیکسرشت است و از قدیم از جمله کادرهای برجسته و مجرب وزارت صحت عامه است و هنوز هم در وزارت باقی مانده، رهبری میشد.
در نیمههای نشست، به استادی از دانشگاه کاتب که اسمش را بهخاطر ندارم، فرصت داده شد تا «پرزینتیشن» یا بیانی را که قبلا با ریاست عمومی طب وقایوی هماهنگ کرده بود به مجلس ارائه کند. استاد در نخست از سر مجبوریت و برای اینکه اعتماد و توجه اعضای مجلس، بهشمول معین را جلب کند، گفت: «هرچند زبان مادری من پشتو است، اما متأسفانه به علت اینکه بیشتر تحصیلاتم را در ایران سپری کردهام به زبان دری تسلط بیشتر دارم و اگر شما خواسته باشید میتوانم به پشتو ادامه دهم.» گرچند به وضوح از سیما و لحن کلامش فهمیده میشد که تاجیک یا هزاره است و اصلا قرابتی به پشتو ندارد و واژهای هم از زبان پشتو نمیداند و این نوعی تملق از سر مجبوریتی بود که خود احساس مینمود برای نفوذپذیری به ذهنیتهای گندیده مفید واقع شود. چند نفر از میان اعضای جلسه، بهشمول معین که گویا در حق استاد سخاوت و خوبی کرده باشند و نشان دهند که آدمهای عاری از کوتهنظری و تعصب اند، گفتند: «مشکل نشته، په دری ووایه.»
استاد طرح و تحقیق علمیاش را به شیوهی اکادمیک ارائه کرد و از دهها مقالهی علمی که در ژورنالهای معتبر بینالمللی به نشر رسانده بود تذکر داد. او با استناد به کارهای علمی و تخنیکی و دستآوردهایی که داشت معلومات همه جانبه ارائه کرد. حتا یکی از پالیسیهای مهم سازمان (دبلیواجاو) را که در زمینهی کنترل امراض ساری دچار کاستی و اشکالات بود، با نقد و پیشنهادات سازندهاش سبب ایجاد اصلاحات در آن شده بود. برای وزارت صحت عامه پیشنهاد داد که اگر از او حمایت کنند، میتواند کیتهای تشخیص کویید۱۹، هیپتایت و بیشتر امراض ساری را به نازلترین قیمتی که چند برابر پایینتر از نرخ واردات آن باشد، تولید نماید. همینگونه راجع به اهمیت اقتصادی و صحی طرحهای خویش دلایل علمی میآورد. در جریان ارائهی سخنانش، جایی ناخواسته واژهی دانشگاه به زبانش جاری شد که فورا پس از آن بهخاطر تلافی خطایش چندینبار بیربط پوهنتون پوهنتون گفت تا مبادا اعضای مبارک مجلس برآشفته شوند و نسبت به او گمان بد کنند. در پایان انتظار داشت که با بازخورد و واکنشهای مثبت معین و اعضای مجلس روبهرو شود؛ اما برعکس همه دیدگاهها مغرضانه بود و حتا میگفتند آنچه را که در زمینهی آن حمایت وزارت را میخواهی داشته باشی قابلیت پیادهشدن در عمل را دارا نیست، چرا که ما با کمبودهای زیادی مواجه هستیم و بنابراين، تولید کیتها و مواد تشخیصیهی بعضی امراض آرمانهای دور از امکان است. استاد، اما بیدرنگ ضمن پاسخ با استناد بهدلایل علمی به همه سؤالها و انتقادها میگفت که در صورت توجه و حمایت وزارت صحت، کار سختی نیست و تطبیق آن کاری است سهل.
اما رفته رفته انتقاد و نظر اعضای مجلس جدیتر و لحن شان خشنتر میشد و یک عده نعیمی، رییس عمومی طب وقایوی را مورد انتقاد قرار دادند که گویا چرا این فرصت را برای چنین آدمی میسر نموده است. انصافا قاری نعیمی در میان تمام رؤسایی که از طرف امارت طالبانی در وزارت صحت عامه معرفی شده بود، انسان بیتعصب و بیکینه به نظر میآمد. قاری نعیمی هم در مقابل انتقادهایی که روبهرو شده بود، از خود به طرز جدی دفاع میکرد و ظاهرا مخالف رویه تنگنظرانهی اعضای مجلس در مقابل استاد بود.
انتقادهای مجلس تا جایی پیش رفت که سؤالها رنگ اهانت و تحقیر را به خود میگرفت و به نحوی به استاد خاطرنشان میکردند که تو که هستی که بیایی و این خوابهای بلندپروازانه را ببینی؟! به قول معروف: «خودت را در ده راه نمیدهند و میخواهی الاغ خود را خانهی قاضی ببندی.» از عصبیت نهفته در سیمایشان طوری به نظر میرسید که انگار با خود میگفتند اگر طرح و عملات افغانستان را در یک روز همقطار امریکا و اروپا بسازد، باز هم پذیرفتنی نیست، چون همزبان و همتبار ما نیستی.
دیدگاههای غرضآلود و کوتهنظرانهی مجلس دمار از روزگار آن استاد درآورد و وی را چنان متأثر ساخته بود که ناگهان بغضش به گریه مبدل شد و با آن حالت بسا رنجیده، هقهقکنان ورقها و کمپیوترش را جمع نمود. مگر میشود ساکت ماند، رنجیدهخاطر نشد و گریه نکرد، زمانی که نتیجهی زحماتی که شبها را از برای آن بیخواب سپری کنی و ناگهان با چنین واکنشی مواجه شوی؟ بعدا، داکتر ابنیمین بهخاطر دلجوییاش پیشنهاد کرد که بعد از ختم مجلس دوباره با معین صاحب و داکتر نعیمی صحبت میکنیم. این پیشنهاد فقط بهخاطر دلآسایی او بود.
در پایان مجلس، معین وزارت به یک مردی ریشو که خود را با دستمال دراز خاکستریرنگ سفت و محکم پیچانده بود و دستارش نیز تا کمراش آویزان بود، اشاره کرد تا دعائیه را بخواند. بعدتر دانستم که این شیخ رییس طب عدلی وزارت صحت عامه است. شیخ مذکور گفت: «قبل از دعای ختم مجلس میخواهم چند موضوعی را در رابطه به اهمیت طب نبوی اشاره کنم.» او در نخست، پدرِ طب تجربی و علمی را از گور درآورد، هزار نفرین و لعنت نثارش نمود و حتا یکی از عوامل عمدهی فحشا را همین علم و طب تجربی دانست. شیخ صاحب با لحن سرشار از جدیت از وزارت بهشدت انتقاد داشت که چرا طب نبوی را تقویت و حمایت نمیکند؟ و خاطرنشان کرد که ما در قرآن آیات زیادی در رابطه به شفا داریم و همینطور پیامبر بزرگ اسلام نیز امراض بیشماری را درمان کرده است. در جای از لعاب دهن و مواد اطراحی شتر اسم برد که قبلا به هدف تداوی امراض در طب نبوی بهکار رفته است و اصحاب و خلفای راشدین از چیزهایی به هدف تداوی امراض استفاده نمودند که بزرگترین طبابت امروز به پای کار آنان نمیرسد. اما متأسفانه ما امروز به آنها توجه نداریم. شیخ صاحب که رییس طب عدلی نیز بود، با ارائهی سخنرانی طولانی در رابطه به طب نبوی و یک ساعت دعای دراز و حاشیهدار، پیروزی اسلام و تباهی کفر را از الله متعال آرزو نمود و جلسه اختتام یافت.
اینها تجربههای تلخی است که هرکدام طعم آن را چشیدهایم و من فقط به پارهای کوچکی از آن اشاره کردم.