در جایی از جهان، هفتصد نفر در کشتیای نشستند که بنا بود آنان را از دوزخ پمس (پاکستان، مصر و سوریه) نجات بدهد و به بهشت اروپا برساند. قاچاقبران از هر نفر هشت هزار دالر گرفتند. این کشتی چند صد نفر بیش از ظرفیت خود مسافر داشت. کشتی در آبهای یونان غرق شد. آن هفتصد نفر مردند.
در جایی دیگر از جهان، پنج نفر در زیردریاییای نشستند که قرار بود آنان را از برزخ ملال برهاند و در عمق چهار هزار متری اقیانوس اطلس چهرهی جالبتری از قصهی زندگی را به آنان نشان دهد. سه تن از این پنج نفر برای تجربهی سفر با زیردریایی تایتان هفتصدوپنجاه هزار دالر پول دادند. دو نفر دیگر افراد شرکت اوشنگیت (مالک زیردریایی تایتان) بودند. زیر دریایی تایتان بعد از دو ساعت تماس خود را با دنیای روی آب از دست داد. جستوجو شروع شد. جستوجوی گسترده و پرهزینهیی که در آن دهها کشتی و سامانهی نجات از چند کشور شرکت کردند. دو روز بعد، جستوجوگران خبر تلخی را به خبرگزاریها دادند: قطعاتی از زیردریایی تایتان در کف اقیانوس پیدا شده. آن پنج نفر جانشان را از دست دادهاند. تلویزیونها ترکیدند از خبر فاجعه. یوتیوب غرق شد در گزارش تایتان. ساعتی از خبر انفجار تایتان در عمق اقیانوس نگذشته بود که گراف دقیق محل فاجعه، پارچهبهپارچه و خطبهخط و نقطهبهنقطه، صفحات تمام رسانههای دنیای متمدن را پوشاند.
اگر میگویید چرا آن پاراگراف اولی فقط پنجاهوشش واژه است و پاراگراف دومی دوصدوشصتویک واژه، پاسختان این است: نفر داریم تا نفر. البته هیچکس این پاسخ را به شما نمیدهد. هیچکس آنقدر کمهوش نیست که پاسخ درشت و خالی از سلیقهیی از این نوع بدهد. ولی این اتفاقی است که در رسانههای دنیای متمدن رخ نمود. هفتصد تن و پنج نفر تقریبا همزمان، در دو جای جهان، غرق شدند. آن هفتصد «تن» بودند و این پنج «نفر». تن آمار است؛ نفر جان محترم آدمی. وقتی هفتصد تن بیجان مهاجر از مصر و سوریه و پاکستان را از دریا بیرون بیاورید و کنار هم بگذارید، آمارتان هفتصد تن است. اما وقتی پنج نفر جان خود را در اعماق دریا از دست میدهند و این پنج نفر اَمِریکن و بریتیش و از همه مهمتر متشخص و توانگراند، دیگر با آمار سروکار ندارید؛ با یک فاجعهی دلخراش روبهرو هستید. برای دادن خبر مرگ آن هفتصد تن، پنجاهوشش کلمه کافی است. برای این پنج نفر است که فضای تمام رسانههای جهان تنگ است.
خلقتان تنگ شد؟ علوم روانشناسی و رفتارشناسی توضیح بهتری برای شرح این قصه دارد؟ حق با شماست. همین حالا اگر با یک پروفسور رفتارشناس یا متخصص علوم شناختی مصاحبه کنید و از او بپرسید که علت اینهمه توجه به این و آن همه بیاعتنایی به آن چیست، به شما خواهد گفت که نگرشها و قضاوتها و توجهات و ترجیحات ما تابع دوازده قانون هستند. یک، دو، سه، چهار، پنج تا آخر. آن وقت شما در مییابید که تقصیر رسانهها نیست که مرگ آن هفتصد نفر را پوشش نمیدهند و گمشدن این پنج نفر را در این حد گسترده پوشش میدهند.
شما مکثی میکنید و میگویید: اگر آن پنج نفر گمشده با زیردریایی تایتان مصری، پاکستانی، افغانستانی، سوری و سودانی بودند و این هفتصد نفر غرقشده در آبهای یونان امریکایی و بریتانیایی و فرانسوی و سوئیسی و استرالیایی و… آیا در آنصورت باز پوشش این دو مرگ در دریا همینگونه میبود که حالا هست؟ پاسخدادن به این سؤال سخت است. برای اینکه آخرین باری که شهروندان دنیای متمدن در چنین اندازهیی (هزاروپنجصد نفر) در دریا غرق شدند، صدویازده سال پیش بود. آن زمان هم اول توانگران بودند که با قایقهای نجات از کشتی عظیم و در حال غرقشدن تایتانیک دور شدند. آن توانگران از فقر و جنگ و خشکسالی و محرومیتهای روحشکن فرار نمیکردند. میرفتند که چندی از برزخ ملال فاصله بگیرند و دنیای نوی را ببینند. امروز بعید است که شما بتوانید هفتصد تن فرانسوی یا بریتانیایی را پیدا کنید که از خشونتهای وحشتناک و گرسنگیها و دربهدریهای غیرقابل تحمل در بریتانیا یا فرانسه فرار کنند و در کشتی بنشینند و وارد آبهای یونان شوند تا به بهشت مصر و پاکستان و سوریه برسند. میتوان حدس زد که اگر امروز هفتصد شهروند دنیای متمدن در یکی از آبهای کلان جهان غرق شوند، همهی دنیای متمدن تا عمق استخوان تکان بخورد. اما شهروندان پمس (پاکستان، مصر و سوریه) هنوز در چشم جهان متمدن آماراند و نفر شمرده نمیشوند.