اطلاعات روز

پناه‌جو و رنج داشتنِ بدن

غفور سیاوش

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

چرا جهان رنج پناه‌جو را انکار می‌کند؟ چرا پناه‌جویان کمپ‌‎به‌کمپ، مرزبه‌مرز و کشتی‌به‌کشتی دست‌بدست می‌شوند؟ و چرا آنان مورد چشم‌پوشی دولت‌ها و تنفر جوامع میزبان قرار می‌گیرند؟ پاسخ چنین پرسش‌هایی در قواره‌ی رنجور پناه‌جو و نگاهی که نسبت به او وجود دارد، قابل مطالعه و دست‌یابی‌ است. برای رسیدن به پاسخ یا پاسخ‌های ممکن، ضروری است که به قواره‌ی ماتم‌بار پناه‌جو نگاه کنیم و بپرسیم که تو چه هستی؟ چرا جهان از تو متنفر است؟ به‌ همین شکل، لازم است که نشانه‌ها را دنبال کنیم و پناه‌جو را دقیقا با همان قد و قواره و کیفیتی که در مرزها، کشتی‌ها، کمپ‌ها، رسانه‌ها و اردوگاه‌های کارگری وجود دارد، بشناسیم. یعنی درست به همان صورتی که دولت‌ها او را می‌بیند، به او نگاه کنیم.

نوشته‌ی حاضر که تلاشی در جهت بازشناخت پناه‌جو است، ادعای بسیار صریح و سرراستی دارد: پناه‌جو برای دولت‌ها عبارت از بدنی‌ است متهم، بی‌ارزش و بیمار. پناه‌جو بیرون از بدن خودش وجود ندارد. او غیر از بدن خودش چیزی نیست و صرفا به‌واسطه‌ی بدن او به وجودش پی می‌بریم. این مسأله دارای ابعاد و پیچیدگی‌های بسیاری ا‌ست و نیز علت‌های مختلفی در آن دخیل است. با این حال، به‌ نظر می‌رسد که مرزهای سیاسی و تقسیمات جغرافیای سیاسی از مهم‌ترین دلایل آن باشد؛ چرا که هم دولت‌ها آن را با جدیت به ‌رسمیت می‌شناسند و خط مرزی در یک کلام خط سرخ‌شان هست و هم این‌که عدول از مرز نقطه‌ی شروع چیزی ا‌ست که پناه‌جو به آن بدل می‌شود.

مرزهای حیوانشدن

مرزهای سیاسی‌ای که به‌ ظاهر تعیین‌کننده‌ی ابعاد خاک و خانه‌ی ملت‌ها است و در حقیقت محدوده‌ی سلطه‌ی سیاسی دولت‌ها بوده و مشروعیت لازم برای اعمال سلطه بر جامعه را به دستگاه‌های قدرت یا دولت‌ها می‌دهد، برای پناه‌جو مرز حیوانیت و «حیوان‌شدن» است. مرزها خط‌هایی اند که پناه‌جو با عدول از آن در چشم این مرزداران بدل به حیوان می‌شود و اگرچه هنوز کیفیت انسانی خودش را در درون خود حفظ می‌کند اما دیگر قادر به ابراز و استفاده‌ی آن نیست. این حق از او سلب می‌شود. مرزهای سیاسی همان شب‌هایی اند که پناه‌جویان در آن می‌خوابند و صبح روز بعد در بدن مضحک و هیولایی خویش بیدار می‌شوند.

سر این مسأله که پناه‌جو ناگزیر و مجبور به گذشتن از مرز و عدول از آن است، جدالی نداریم. او نمی‌تواند میان وطن خودش و پناه‌جوشدن دست به انتخاب بزند؛ چرا که دیگر وطنی در کار نیست، چرا که وطنش را از او ستانده‌اند. پناه‌جو از مرز عدول می‌کند چرا که در این‌سوی مرز هیچ خاک و خانه‌ای برای خود نمی‌بیند. با این ‌حال، همان‌گونه که در افسانه‌های بومی افغانستان هرکسی که از زیر کمان رستم یا رنگین‌کمان بگذرد به جنس دیگر بدل می‌شود و جنسیت‌اش تغییر می‌کند، در افسانه‌های سیاسی نیز هر پناه‌جویی که از مرز بگذرد به حیوان بدل می‌شود.

عدول از مرز به ستانده‌شدن تمام حقوقی که یک انسان و به‌ طبع آن یک شهروند روی زمین دارد، منجر می‌شود. پناه‌جویی که از مرز عدول می‌کند دارای هیچ حقی در آن‌سوی مرز‌ شناخته نمی‌شود؛ او نمی‌تواند قدم بزند، رابطه ایجاد کند، غذا بخورد، حرف بزند، شغل داشته باشد، از خدمات صحی و اجتماعی استفاده کند، شکایت کند یا از انواع دیگر حقوق شهروندی و انسانی بهره ببرد. قوانین کشوری هیچ حقی برای پناه‌جو قائل نیست و هیچ دولتی حقوق شهروندی‌اش را به هیچ موجودی به‌ صرف داشتن بدن انسانی اعطا نمی‌کند. حضور بدن پناه‌جو در جای دگر (هرجایی به‌جز وطنی که از او دریغ شده) جرم پنداشته می‌شود. پولیس‌ها و گارد‌های مرزی بدن پناه‌جو را به‌عنوان یک مجرم مورد هدف یا تحت تعقیب قرار می‌دهند؛ مجرمی که به‌دلیل ابعاد کمدی حیات بشری خود، جرم نیز هست. دولت یا دستگاه قدرتی که در آن‌سوی مرز وجود دارد به‌ هیچ عنوان در قبال موجودی که بدنش را -مسلما بدون اجازه‌ی قبلی و مراحل اداری آن- روی دوش خودش کشیده آورده، احساس مسئولیت نمی‌کند و چه بسا که در موارد بی‌شماری با آن به‌ مثابه‌ی یک جرم اثبات‌شده برخورد می‌کند. کشتار و انکار بدون بازخواست پناه‌جویان در مرزهای آبی و زمینی یکی از همین نمونه‌ها است.

اما مسأله این‌جا تمام نمی‌شود. پناه‌جو با عدول از مرزها به ‌اضافه‌ی تمام حقوق شهروندی‌اش، حق «انسان‌بودن»اش را نیز از دست می‌دهد. اگرچه او در درون خودش انسانیت زخمی‌اش را حفظ می‌کند، اما حق ابراز و استفاده‌ی آن از او ساقط می‌شود و نمی‌تواند انسان‌بودن خودش را بروز بدهد. فراموش نکنیم وطنی که از پناه‌جو دریغ شده، به یک معنا همان هویتی ا‌ست که از او انکار شده است. به ‌همین جهت، پناه‌جو با عدول از مرزها در چشم صاحبان آن مرزها از انسانیت نیز عدول می‌کند و بدل به بدن محض می‌شود، بدنی که تفاوت چشم‌گیر چندانی با بدن حیوان ندارد. عدول پناه‌جو از مرزی که پشت آن نه وطنی برایش باقی ا‌ست و نه هویتی، او را با اتهام‌های سنگینی روبه‌رو می‌کند. او به کشوری پا می‌ماند که نه فقط مطابق قوانین آن مجرم شناخته می‌شود، بلکه به‌دلیل عدم برخورداری از حقوق شهروندی حتا حق ندارد که قانونا به دفاع از خودش بپردازد.

از طرف دیگر، صفاتی که پناه‌جو آن را چون داغی روی پیشانی‌اش حمل می‌کند، کلمات «غیرقانونی» و «قاچاقی» اند. همین دو کلمه برای اثبات جرم پناه‌جو کافی و بسنده است. پناه‌جوی غیرقانونی چیزی در حد کالای غیرقانونی است. پناه‌جو بدون بدست‌آوردن حق انسان‌بودن از نزد دولت یک کشور، در آن کشور دست به انسان‌بودن می‌زند و تلاش می‌کند از حقوق شهروندی و انسانی موجود در آن کشور استفاده کند. به‌ همین لحاظ، بدن پناه‌جو متهم است به استفاده از کیفیت‌های انسانی در مکانی که حق استفاده از کیفیت‌های مذکور را ندارد. در رابطه به مشخصه‌ی قاچاق نیز پناه‌جو اگرچه در بیشتر موارد کالایی ا‌ست که قاچاق می‌شود و نه کسی که قاچاق آن را به عهده دارد، با این‌حال دولت‌ها می‌توانند علی‌رغم برخورد قانونی با قاچاق‌کننده، کالای قاچاق‌شده را مصادره و توقیف و در صورت لزوم منهدم کنند. در این یک مورد خاص کالاهای انسانی اما دولت‌ها ترجیح می‌دهند که کالای توقیف‌شده را برگشت بدهند یا در کمپ‌ها نگهداری کنند، شاید چون انسانی‌تر معلوم می‌شود.

ارزش پناه‌جو نزد دولت‌ها

کشاورزان برای صرفه‌جویی و کاهش هزینه‌های کشاورزی از روشی استفاده می‌کنند که بسیار به نحوه‌ی برخورد دولت‌ها با پناه‌جویان شباهت دارد. روش کار به این‌صورت است: کشاورزان در آغاز بهار گاوهای نر را برای قلبه‌کردن و شخم‌زدن زمین می‌خرند، در طول سال از زور گاوها برای کارهای کشاورزی بهره می‌برند و با به پایان رسیدن فصل برداشت، گاوهای خریده‌شده را پس می‌فروشند. کشاورزان با این طرز کار از ضرر و زحمت‌های احتمالی‌ای که نگهداری گاوهای نر در زمستان ایجاد می‌کنند، جلوگیری می‌نمایند.

برای دولت‌ها تنها کاربرد عملی پناه‌جو که بتواند سودآور و مفید باشد، مصرف‌کردن پناه‌جو به‌عنوان نیروی کار است. پناه‌جو جز استفاده‌شدن به‌عنوان نیروی کار هیچ ارزش دیگری برای دولت‌ها ندارد و دولت‌ها نیز خودشان را مکلف به ادای هیچ‌گونه مسئولیت قانونی، اخلاقی و انسانی در قبال پناه‌جو نمی‌بینند. پناه‌جویان تا زمانی که بتوانند به‌عنوان نیروی کار استفاده شوند و برای دولت‌ها سودآور باشند، بسیار ارزان و تقریبا مفت به‌وسیله‌ی دولت‌ها خریده می‌شوند. اما چنانچه دولت در مصرف نیروی ارزان پناه‌جو به مشکل برخورد کند، نام پناه‌جو از صورت مسأله پاک می‌شود. با این حال، استفاده‌ی دولت‌ها از پناه‌جویان ابدا وسیع نیست. پناه‌جویان مجبور اند که  در فرودست‌ترین بخش‌های شغلی کار کنند، چرا که دولت‌ها تحصیلات و دیگر مهارت‌های ویژه‌ی پناه‌جویان را نادیده می‌گیرند و به آن باور ندارند. این مسأله در ظاهر به‌خاطر این است که بیشتر پناه‌جویان نمی‌توانند اسناد تحصیلی و دیگر مدارک لازم‌شان را با خودشان مرزبه‌مرز حمل کنند و عملا فقط بدن‌شان را مرزبه‌مرز می‌گردانند. اما علت واقعی آن این است که پناه‌جو زاده‌ی کشوری‌ است که اقتصاد ضعیفی دارد و دچار بحران است و دولت‌ها او را لایق فعالیت در محدوده‌ی سلطه‌ی خودش نمی‌بیند. از نظر دولت و جامعه‌ی میزبان، پناه‌جو از جای پست‌تری می‌آید و متعلق به همان پستی ا‌ست. لذا پناه‌جویان فرودست‌ترین کارگران در همه‌ی جوامع است و سخت‌ترین بخش‌های ماشین اقتصاد کشورها را می‌چرخانند.

دستمزد پناه‌جو برای نیروی کاری که به دولت و جامعه‌ی میزبان عرضه می‌کند، بسیار ناچیز است و همین مسأله باعث می‌شود که دولت‌ها روی استفاده از نیروی کار پناه‌جو فکر کنند. پناه‌جو دارای هیچ حقی در کشور میزبان نیست و تمام حقوق مادی یا معنویی‌ای که دریافت می‌کند، در واقع به‌عنوان لطفی از سوی کشور میزبان به او بخشیده می‌شود. به همین جهت دولت و جامعه‌ی میزبان بهای لطف‌شان را با کاستن از ارزش کار‌ و فعالیت پناه‌جو بازمی‌ستانند. از سوی دیگر، از آن‌جایی که پناه‌جویان دارای حقوق شهروندی ثابت و مشخصی نیستند و صرفا مورد بخشیدگی قرار می‌گیرند، دولت‌ها مسئولیت به ‌مراتب کم‌تری در قبال سلامتی و حیات پناه‌جویان احساس می‌کنند که همین مسأله به‌طور چشم‌گیری باعث کاهش هزینه‌ی دولت‌ها شده و دست آن‌ها را در استفاده از نیروی کار پناه‌جویان باز می‌گذارد. چنانچه پناه‌جویان در بیشتر معادن و مکان‌ها و اردوگاه‌های کارگری بدون داشتن امکانات ایمنی و حمایت قانونی به کار مشغول هستند.

کمپ‌ها؛ مراکز قرنتینه

دولت‌ها بخش بزرگی از پناه‌جویان را در کمپ‌ها جابه‌جا می‌کنند و تعداد زیادی از پناه‌جویان سال‌ها در کمپ‌ها می‌مانند یا از کمپی به کمپ دگر منتقل می‌شوند. در حالی‌که کمپ‌ها دارای کم‌ترین امکانات صحی و اجتماعی اند و در بیشتر کمپ‌ها حتا مواد غذایی و امکانات اولیه‌ی کافی در اختیار پناه‌جویان قرار نمی‌گیرد. این مسأله تکرار مکرر است و همگی در حد قابل قبولی از وضعیت کمپ‌ها و شرایط شان آگاهی داریم. آنچه پیش روی ما است یک سؤال است: آیا پناه‌جویی بیماری است و اگر نه، کمپ‌ها برای چه وجود دارند؟

با آغاز جنگ میان اوکراین و روسیه، در فوریه‌ی ۲۰۲۲، هزاران اوکراینی پناه‌جو به مرزهای کشورهای اروپایی سرازیر شدند. خبرنگاران و شخصیت‌های رسانه‌ای زیادی با تأکید بر این نکته که آنان (پناه‌جویان اوکراینی) عراقی و سوری نیستند، چشم‌های آبی و موهای بلوند دارند و عضوی از خانواده‌ی اروپاییان به‌شمار می‌روند، خواستار توجه دولت‌ها و سازمان‌های حمایتی شدند. این مسأله باعث واکنش‌های زیادی شد که به‌ درستی اشخاص و رسانه‌های مذکور را به نژادپرستی متهم می‌کردند. اما آنچه رسانه‌ها در آن‌روزها در تلاش آن بودند، تغییر دیدگاه و موضع دولت‌ها و جوامع اروپایی در قبال موجودی به‌نام پناه‌جو بود. رسانه‌های غربی در آن‌روزها تلاش می‌کردند که بگویند پناه‌جویان اوکراینی اگرچه پناه‌جو هستند اما هنوز انسان شمرده می‌شوند و دارای حقوق شهروندی‌ اند. لذا دولت‌ها باید توجه داشته باشند و آنان را مانند هزاران پناه‌جوی سوری، سومالیایی و افغانستانی پشت مرزها رها نکنند یا به کمپ‌های برزخی پناه‌جویی نبرند. آن‌ها می‌ترسیدند که دولت‌ها شهروندان اوکراینی را با پناه‌جویان اشتباه بگیرند.

دولت‌ها از کمپ‌های پناه‌جویی برای پاک‌کردن پناه‌جو از حیوانیت استفاده می‌کنند. با این‌که کمپ‌های مذکور علی‌رغم نداشتن بدیهی‌ترین و ابتدایی‌ترین امکانات، بسیار انسان‌دوستانه به ‌نظر می‌رسند، با این‌ حال، تفاوتی با مراکز و کمپ‌های قرنتینه‌ی بیماری‌های واگیردار نداشته و هدف یکسانی را دنبال می‌کنند. دولت‌ها و سازمان‌های مربوطه تأکید می‌کنند که وجود کمپ‌ها به‌دلیل مشکلات جابه‌جایی و نیز بررسی پرونده‌های پناه‌جویان است؛ هرچند که وجود آن کمپ‌ها فی‌نفسه به‌خاطر پاک‌کردن حیوانیتی ا‌ست که آن‌ها در پناه‌جویان می‌بیند.‌ از طرف دیگر، دولت‌ها بیشتر روی کاهش هزینه تمرکز دارند و به کمپ‌ها به‌عنوان ذخیره‌گاه نیروی کار اضافه نگاه می‌کنند، عمدا از رسیدگی به کمپ‌های پناه‌جویی سر باز می‌زنند.

پناه‌جو اگرچه عملا وطنی ندارد اما منسوب به وطنی ا‌ست که به ‌لحاظ علمی، سیاسی و مهم‌تر از همه، اقتصادی دچار بحران‌ها و مشکلات شدیدی بوده و مفاهیم توصیف‌کننده‌ی آن وطن کذایی جنگ، فقر، بیماری، بی‌سوادی، مواد مخدر، خشونت، عقب‌ماندگی و هزار مصیبت دیگر است. با توجه به مفاهیم مذکور، پناه‌جو راهی کمپ می‌شود تا دوران قرنتینه‌ی خودش را بگذراند و در صورتی که اسناد رسمی به پاکی او از بیماری‌هایی که در وطنش وجود دارد گواهی دهد، شاید بتواند از کمپ مرخص شود. از این جهت کمپ‌ها همان مراکز قرنتینه‌اند، مکانی که پناه‌جو در آن از پناه‌جوبودن پاک‌شده و بدل به شهروند می‌شود.

پناه‌جویی یک نوع بیماری‌ است و پناه‌جو قبل از آن‌که به‌صورت شهروند دربیاید و از حقوق شهروندی برخوردار شود، باید از این بیماری پاک و منزه شود. دو کار مهمی که دولت‌ها و سازمان‌ها به‌وسیله‌ی کمپ‌ها قادر به انجام می‌شوند: یکی جمع‌آوری ناانسان‌ها/پناه‌جویان از جامعه و دیگری تبدیل نمونه‌های دست‌چین‌شده‌ی همین ناانسان‌ها به شهروند است. به بیان ساده‌تر، در قدم نخست زمانی که امکان مصرف، برگشت و حذف پناه‌جویان وجود ندارد، پناه‌جویان به کمپ برده می‌شوند تا نتوانند با استفاده از حق انسان‌بودن دست به انسانیت و شهروندی بزنند. چرا که هنوز دارای چنین حقی نیستند مگر این‌که حق مذکور به آنان اعطا شود. در قدم دوم، پناه‌جو روند درمان را سپری می‌کند و از انگل‌هایی که از وطنش با خود آورده (که خودش هم شامل آن است) پاک می‌شود.