دنیای زن فرودست افغانستانی

علی واعظی

در این یادداشت کوتاه و فشرده می‏کوشم در پرتو نظریه‌ی فیلسوف و منتقد پسااستعماری، گایاتری چاکراوارتی اسپیواک که در مقاله‌ی معروف خود، «آیا فرودست می‏‌تواند سخن بگوید؟» صورت‌بندی کرده است، توضیح دهم که چگونه در فاصله‌ی بیست‌ساله (۲۰۰۱ الی ۲۰۲۱)، در یک وضعیت نواستعماری که افغانستان در آن قرار گرفت، چهره‌‌ی واقعی زنان این کشور نامرئی شدند، امکان بازنمایی زنان از طرف خودشان از آنان سلب گردید و صدای میلیون‌‏ها زن این کشور برای بیان وضعیت حقیقی‌ای که در آن می‏‌زیستند، از سوی ساختارهای قدرت سرکوب یا نادیده گرفته شد.

اسپیواک در تعریف فرودست (subaltern) می‏‌گوید: فرودست کسی است که دستور نمی‌‏دهد بلکه تنها دستور دریافت می‌‏کند یا کسی که از ساختارهای شهروندی دور نگه داشته شده است (Spivak: 2016). پیدا است که او به باشندگان جنوب جهانی اشاره دارد؛ زنان و مردان کشاورز بی‌‏سواد و پایین‌‏ترین اقشار فقرای شهری (۲۰۲۰)، دهقانان معیشتی، کارگران یدی بخش کشاورزی که فاقد سازماندهی هستند، قبایل و کارگران زیر خط فقر ساکن خیابان‌‏ها و روستاها (Spivak 2020: 68) که از تمام خطوط تحرک اجتماعی محروم شده‏‌اند (۲۰۰۵Spivak ).

اسپیواک در مقاله‌ی «آیا فرودست می‌‏تواند سخن بگوید؟» فرودستی را به مثابه وضعیتی شرح می‌‏دهد که در آن فرودست نمی‌‏تواند سخن بگوید، زیرا ساختارهای قدرت مثل استعمار، نظام دانش، دولت‏‌ها و پدرسالاری به آنان امکان سخن‌گفتن نمی‏‌دهد. یعنی این ساختارهای سرکوبگر مانع شنیدن سخن ستم‌دیدگان می‌شود. اسپیواک نشان می‌‏دهد که سوژه‌ی جهان سوم چگونه در گفتمان استعماری بازنمایی می‌‏گردد. استدلالی که او بر آن تکیه می‏‌کند این است که «تولیدات فکری غرب به شیوه‌‏ه‌ای گوناگون، هم‌دست اقتصاد بین‌‏المللی غرب است» (۲۰۲۰ : ۱۶). او ادعای بی‌‏طرفی روشن‌فکران رادیکال غربی و ادعای بی‏‌طرفی دانش را زیر سؤال می‌‏برد و تصریح می‏‌کند که «بخشی از نقد بسیار رادیکال صادره از غرب در روزگار ما، نتیجه‌ی میل معطوف به منافع برای حفظ سوژه‌ی غرب یا غرب به مثابه‌ی سوژه است» (۱۶). این سوژه به‌رغم این ادعا که عاری از تعین ژئوپولیتیک است، در واقع ایدئولوژیک است (۱۷). اسپیواک نظام دانش و گفتمان روشن‌فکران غربی را متهم می‏‌کند که ناهمگونی فرودستان جهان سوم را نادیده می‏‌گیرند و آنان را به‌عنوان یک دیگری (other) همگون به‌طور نادرست بازنمایی می‌کنند. او از این پدیده با عنوان خشونت معرفتی (violence épistémique) یاد می‏‌کند (۴۵)؛ شکلی از خشونت که از طریق گفتار، نوشتار و بحث‏‌های دانشگاهی با هدف خاموش‌کردن صدای گروه‏‌های به حاشیه‌رانده اعمال می‌‏گردد. مثال این خشونت معرفتی، ادعای روشنفکران برای بازنمایی گروه‌‏های ستمدیده از قبیل اقلیت‌‏های قومی، فقرای شهری یا زنان، و به نمایندگی از آنان سخن‌گفتن است. امپریالیسم، تقسیم کار بین‏‌المللی (۶۹)، روشنفکران «جهان اول که زیر ماسک نانماینده‌ی غایب، خود را پنهان می‌‏کنند (۷۷)، نظام دانش و پدرسالاری همه در ساکت‌کردن صدای فرودستان هم‌دست یک‌دیگر اند. با تمرکز بر مسأله‌ی زنان به مثابه‌ی قربانیان ستمی چند لایه، اسپیواک چشم‌‏اندازی اینترسکشنال (intersectional) در مورد فرودستان زن عرضه می‏‌کند:

«رد تفاوت جنسیتی در فضایی که در آن مسیر سوژه‌ی فرودست محو شده است، به‌طور مضاعف از بین می‏‌رود. مسأله، مشارکت زنان در شورش یا در قواعد تقسیم کار جنسیتی نیست که در مورد هر دو شواهد وجود دارد، بلکه مسأله ساخت ایدئولوژیک جنسیت هم به مثابه‌ ابژه‌ی تاریخ‏‌نگاری استعماری و هم سوژه‌ی شورش است که سلطه‌ی مردانه را حفظ می‏‌کند. اگر فرودستان در بافت تولید استعماری، تاریخی ندارند و نمی‌‏توانند حرف بزنند، فرودستان زن به شکلی عمیق‌تر در سایه قرار می‏‌گیرند.» (۶۵)

بازنمایی زنان افغانستان به مثابه‌ یک گروه همگن قربانی نظام پدرسالار، مثالی روشن از خشونت معرفتی در گفتارهای سیاست‌مداران امریکایی، رسانه‏‌های غربی، ان‏جی‏‌اوها و بسیاری از روشنفکران در سال‏های پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ است. از همان ابتدا، یکی از توجیهات اخلاقی ایالات متحده برای حمله به افغانستان، آزادکردن زنان این کشور از ستم ساختارهای پدرسالار رژیم طالبان بود. همان‌طوری که فلوری و لهر (۲۰۱۷) توضیح می‏‌دهند، یک کلان‏‌روایت (grand narrative) راجع به افغانستان و زنان این کشور از طریق بازنمایی زنان در رسانه‏‌های جریان اصلی شکل گرفت (۹). ذیل همین کلان‌‏روایت بود که با برجسته‌‏سازی رفتار با زنان در رژیم طالبان، امریکا توانست خود را به‌جای اشغالگر، به‌عنوان آزادکننده جا بزند (۱۰).

بازنمایی زنان افغانستان به‌عنوان گروهی همگن و قربانیان منفعل ساختارهای پدرسالار که نیازمند این بودند تا نجات داده شوند، تا زمان فروپاشی نظام جمهوری تحت حمایت ایالات متحده بسیار رایج بود. بدون درنظرگرفتن تنوع گسترده‌ی زنان افغانستان از لحاظ تفاوت‏‌های قومی، مذهبی، زبانی، منطقه‏‌ای، گرایش سیاسی، سطح آگاهی و وضعیت طبقاتی، تصویر به کرات بازنمایی‏‌شده‌ی زن افغانستانی در رسانه‌‏ها، همیشه همان چهره‌ی زن قربانی ساختار پدرسالار در جامعه‌‏ای سنتی بود که در آن برقع به‌عنوان نماد سرکوب پدرسالاری بر زنان افغانستان تحمیل شده بود. بر اساس همین روایت‏ کلان راجع به زن افغانستانی بود که بخش قابل ملاحظه‌‏ای از منابع مالی ان‏جی‌‏اوها و دولت صرف برگزاری سمینارهای تقریبا بی‏‌فایده در زمینه‌‏های ترویج حقوق بشر، مبارزه با خشونت علیه زنان یا توانمندسازی زنان می‏‌شد. شرکت‌کنندگان این برنامه‏‌ها یا زنان اقلیت مشغول به‌کار در نهادهای دولتی و سازمان‏های غیر‏دولتی بودند یا زنان عمدتا بی‏سواد/کم‏‌سواد خانواده‌‏های فقیر ساکن زاغه‌‏های شهری یا روستایی که این دومی را آنچه بیشتر رنج‏‌شان می‏‌داد نه خشونت از طرف مردان خانواده، بلکه فقر و گرسنگی و عدم دسترسی به منابع بهداشتی بود که حیات آنان و فرزندان‌‏شان را مدام تهدید می‌‏کرد.

در طی آن سال‏‌ها معدودی از زنان متعلق به طبقات نخبه و متوسط بودند که به منابع قدرت و رسانه دسترسی داشتند. آنان زبان خارجی می‌‏دانستند. با سفارت‌‏های خارجی و سازمان‌های بین‌‏المللی ارتباط داشتند. می‌‏توانستند آزادانه به کشورهای توسعه‌یافته سفر کنند. در محافل غربی برای سخنرانی دعوت می‌‏شدند. عکس‏شان در پشت مجلات غربی چاپ می‌‏شد. از میان آنان کسانی به‌نام مدافع حقوق بشر یا زن شجاع سال جایزه دریافت می‌‏کردند. در چشم بسیاری از جهانیان، این گروه بسیار اقلیت زنان نخبه، از میلیون‌‏ها زن افغانستانی نمایندگی می‌‏کردند؛ میلیون‌‏ها زنی که انگار نامرئی بودند و امکان حرف‌زدن نداشتند. درحالی‌که آن اقلیت، در حال گشت‏‌و‏گذار در محافل اروپایی و امریکایی بودند و در مقابل دوربین‌‏های خبرنگاران لبخند می‌‏زدند تا چهره‌‏ای شاد و مترقی از زن افغانستان در اذهان بر جای گذارند، میلیون‏‌ها هم‌جنس آنان در زاغه‌‏های مملو از بیماری و لجن کابل، شهرهای بزرگ و روستاهای دوردستی که هیچ دریچه‏‌ای به جهان بر روی‌شان باز نبود، با فرزندان خود با گرسنگی و بیماری، نبود امکانات بهداشتی و آموزشی دست‌وپنجه نرم می‏‌کردند. بسیاری از آنان زنانی بودند که در انتخابات شرکت می‏‌کردند و رأی می‌‏دادند اما به تعبیر اسپیواک، چون به ساختارهای شهروندی دسترسی نداشتند، فرودست بودند و صدای‏شان خاموش می‏شد. ساختارهای قدرت سرکوبگر از قبیل امپریالیسم، نظام دانش، پدرسالاری، نخبگان قومی و سیاسی، روشنفکران و سلطه‌ی ان‏جی‏‌اوها زنان را بازنمایی می‌‏کردند؛ پدیده‏ای که همین امروز کم‏‌و‏بیش ادامه دارد و مؤید این است که «بازنمایی هنوز ناپدید نشده است (۱۲۶Spivak 2020: ) و خشونت معرفتی تداوم دارد.

منابع:

Fluri, J. L., & Lehr, R. (2017). The carpetbaggers of Kabul and other American-Afghan entanglements: Intimate development, geopolitics, and the currency of gender and grief (Vol. 31). University of Georgia Press.

Spivak, G. C. (2005). Scattered speculations on the subaltern and the popular. Postcolonial studies, 8(4), 475-486.

Spivak, G. C. (2016). Critical Intimacy: An Interview with Gayatri Chakravorty Spivak, in Los Angeles Review of Books.

Spivak, G. C. (2020). Les subalternes peuvent-elles parler? Paris: Amsterdam.