از درس‌خانه و عبادتگاه تا پایگاه تندروانِ خشونت‌خواه

تحول نقش نهاد مسجد در افغانستان

امیر بهنام و جلیل رونق


«یک هزار طلبه در مسجد جامع گازرگاه درس می‌خوانند؛ این طلبه‌ها به کدام روز به درد می‌خورند؟»

این پاره‌ای از سخنان گلایه‌آمیز و انتقادی مولوی مجیب‌الرحمان انصاری، خطیب مسجد جامع گازرگاه هرات، بود که در یازدهم سنبله‌ی سال ۱۴۰۱ شمسی در هرات ترور شد. مولوی انصاری زمانی از به درد نخوردن شاگردان مسجد گازرگاه انتقاد کرد که به نظر او احکام اسلامی بر زمین مانده بودند و آن «یک هزار طلبه»‌ی مسجد برای اجرای آن احکام پا پیش نمی‌گذاشتند و دستی بر نمی‌آوردند. مجیب الرحمان انصاری مسجد جامع گازرگاه را مکانی برای پرورش نسل‌های افراطی مسلمانی می‌دانست که قرار بود قوانین حکومت عرفی کشور را دور بزنند و اجرای احکام دینی را به شکلی خشونت‌آلود در دست خود بگیرند. خود او اجرای حدود و مجازات‌های مذهبی را از همان مسجد جامع گازرگاه آغاز کرد و علنا از پیروان خود خواست که از قوانین حکومت جمهوری سرپیچی کنند. مولوی انصاری، قبل از آن که به دست یک انتحاری افراطی هم‌فکر خود کشته شود، به خاطر تبدیل کردن مسجد به پایگاه پروپاگاندای افراطی‌گری و خشونت‌ورزی مذهبی در نزد طالبان ارج و قرب بسیار یافت.

‌در ساختار دولت پیشین افغانستان، نظام موسوم به جمهوریت، مسئولیت کنترل و مدیریت مساجد و حسینیه‌ها به وزارت ارشاد، حج و اوقاف مربوط می‌شد. این وزارت در آن زمان رهبری و مدیریت مساجد، حسینیه‌ها و اماکن مذهبی، عرضه‌ی خدمات دینی از طریق مدارس و دارالحفاظ‌ها، ارتقای ظرفیت علمی خطبا و روحانیون، ارشاد و امر به معروف و جلوگیری از تبلیغات ضد اسلامی، سیستماتیک‌سازی شیوه‌های تبلیغ و خطابت و تشخیص و ازاله‌ی منکرات در کنار تسهیل اجرای فریضه‌ی حج را از مهم‌ترین مسئولیت‌های خود برشمرده بود. با این حال رابطه‌ی این وزارت‌خانه با بسیاری از مساجد و خطبا نه تنها دوستانه نبود، بلکه در بسیاری مناطق مساجد به بزرگ‌ترین مراکز تبلیغ و انتشار نفرت علیه نظم سیاسی آن وقت تبدیل شده بودند. مولوی مجیب‌الرحمن انصاری، تنها یک مثال برجسته از ده‌ها و صدها روحانی معروفی است که به انتقادهای تند از دولت، نفی نظم سیاسی موجود و دعوت به برچیدن این نظم سیاسی شهرت یافته بودند.

دولت‌های پسین در افغانستان همواره کوشیده‌اند تا به شیوه‌های مختلف بر مساجد و خطبای آن نظارت داشته و رهنمودهایی برای مدیریت امور آن تنظیم کنند. این تلاش‌ها ریشه در اهمیتی دارد که مسجد در تحولات سیاسی از آن برخوردار است. بسیاری از مساجد دستکم در نیم سده‌ی اخیر، از زمان شروع جهاد علیه تجاوز اتحاد جماهیر شوروی، به مرکز جلب و جذب جنگ‌جویان، تشجیع و تشویق مردم برای جهاد و انتشار افکار سیاسی-جهادی و تربیت بنیادگرایان تازه تبدیل شده‌اند. این تحول تدریجی، نشان از آن دارد که مسجد در ۵۰ سال اخیر بیشتر کارکرد سیاسی و تبلیغی برای گسترش افراط‌گرایی و خشونت‌پروری یافته و از سایر نقش‌های خود، به ویژه نقش گسترش سوادآموزی و تشریح باورهای سنتی دینی، خالی شده است.

اخیرا، وزارت ارشاد، حج و اوقاف حکومت سرپرست طالبان در جریان برنامه‌ی «حساب‌دهی به ملت» اعلام کرد که برای نخستین بار خطبه‌ی واحد برای عموم خطبای مساجد تهیه شده و در اختیار آن‌ها قرار گرفته است. به این ترتیب تمامی مساجد در سرتاسر کشور مکلف‌اند تا بر اساس رهنمودهای وزارت ارشاد، حج و اوقاف طالبان با مردم سخن بگویند. طالبان توانسته‌اند در مدت دو سال برنامه‌ای را تطبیق کنند که دولت پیشین افغانستان در طول ۲۰ سال قادر به انجام کامل آن نشد.

نهاد اولیه‌ی مسجد

مسجد در ابتدای ظهور اسلام در حجاز به عنوان نهاد اجتماعی، سیاسی و آموزشی و مکانی برای عبادت بنا یافت. اسلام اولیه در سرزمین حجاز فاقد دستگاه رسمی اداری و حکومتی بود و به همین دلیل مسجد تمامی اموری که جامعه تازه بنایافته‌ی مسلمان‌ها به آن نیاز داشت را تسهیل می‌کرد. مسجد در روزگار اولیه‌ی اسلام افزون بر این‌که محل عبادت بود، به مرکز سیاسی-اجتماعی نیز تبدیل شد و کارکردهای گوناگونی داشت. مسجد در آن زمان حکم رسانه را داشت؛ عامه‌ی مردم برای آگاهی از اخبار روز به مسجد می‌رفتند. اعلانات از طریق مسجد پخش می‌شد و اخبار فوت افراد و تصامیم سیاسی و اجتماعی نیز به مردم از طریق همین نهاد مهم ابلاغ می‌شد.

مسجد قبا، نخستین مسجد مسلمانان

همزمان با فاصله گرفتن از روزگار ظهور اسلام، کارکرد مسجد نیز به موازات نیازهای جامعه‌ی مسلمان گسترش می‌یافت. علی امیری، پژوهشگر مطالعات اسلامی، می‌گوید که در آن زمان در مسجد ستون‌ها نام‌ها و نقش‌های مشخصی داشتند و افراد بسته به جایگاه و اموری که باید به انجام می‌رساندند، در برابر این ستون‌های مشخص جای می‌گرفتند. او اشاره می‌کند که روزگاری در عصر پیامبر، شاعری بلندآوازه برای مشاعره به مسجد پیامبر رفت؛ او این شاعر را به ستونی که در زیر آن اصحاب ادب جمع بودند، راهنمایی کرد.‌ خلیفه‌ی چهارم مسلمانان در مسجد کوفه یکی از ستون‌ها را به قضات اختصاص داده بود تا مردم با مراجعه به آن‌جا استیفای حق و عدالت کنند.

به مرور زمان مسجد فراتر از آن‌که محل رتق و فتق امور سیاسی و اجتماعی و قضاوت باشد، یک نهاد آموزشی و مرکز فراگیری علوم نیز شد. به باور آقای امیری، مسجد از صدر اسلام تا سده‌های چهار و پنج هجری، مرکز اصلی علم و آموزش بود و افزون بر علوم دینی، فنون مختلفی از طب و ریاضیات هم در ‌آن‌جا به جویندگان علوم تدریس می‌شد. آقای امیری می‌گوید که حتا در مسجد الحرام موسیقی نیز تمرین می‌شده است.

افزایش نقش آموزشی نهاد مسجد با ظهور خلافت اموی پیوند محکم دارد؛ چرا که در این دوره نهاد حکومت از مسجد جدا شد، دربارها و دارالاماره‌ها و دارالخلافه‌ها به محل اصلی تنظیم امور سیاسی تبدیل شدند و خلفای اموی و بعدتر ‌عباسی‌ها قصر را به جای مسجد مرکز تصمیم‌گیری‌ها ساختند. مردم برای دیدار خلیفه به کاخ می‌رفتند و امور کشوری و لشکری نیز از آن‌جا تنظیم می‌شدند. با این وجود، نقش آموزشی و اجتماعی مسجد کماکان برجسته بود و به موازات افزایش شناخت مسلمانان از علوم و فنون معاصر نقش آموزشی مسجد نیز گسترده‌تر می‌شد.

قدیمی‌ترین مسجدی که در افغانستان ساخته شده، مسجد نُه گنبد (مسجد بلخ) است که در اواخر قرن دوم هجری، پس از ورود اسلام به آسیای میانه ساخته شده است. این مسجد که در ابعاد ۲۰ متر در ۲۰ متر ساخته شده بوده، به دلیل داشتن نه گنبد، به این نام معروف شده است. این مسجد بسیار قدیمی در سال ۱۹۶۰ دوباره کشف شد و در سال ۲۰۰۶ در سازمان دیدبان آثار جهانی ثبت شد. پس از آن می‌توان از مسجد جامع هرات نام برد که در قرن نهم هجری ساخته شد. در این مساجد نیز به باور پژوهشگران، علاوه بر انجام امور عبادی، آموزش‌های دینی و سایر علوم معاصر نیز رایج بوده است.

مسجد نه گنبد در ولایت بلخ. عکس: بی‌بی‌سی فارسی

در طول چهار سده‌ای که نقش مسجد از مرکزی‌ترین نهاد تصمیم‌گیری به یک نهاد عمدتا آموزشی تحول یافت، نقش آموزشی مساجد صرفاً به آموزش و انتشار فقه و تفسیر و حدیث محدود نمی‌شد؛ بلکه انواع علوم رایج آن زمان، از طب و ریاضیات گرفته تا نجوم و سایر معارف آن زمان، از طریق مسجد به جویندگان آن آموزش داده می‌شد. علی امیری، از ابوعلی سینا، دانشمند شهیری که در اواسط قرن چهار و ابتدای قرن پنجم هجری می‌زیست، یاد می‌کند که دانش‌آموخته‌ی مسجد بود و بسیاری از علوم به شمول طب را در مساجد فراگرفته بود.

در طول این دوره مسجد با کاخ (قصر خلیفه) و بازار ارتباط وثیق داشت؛ این سه نهاد، در کنترل نظم اجتماعی و تنظیم امور آن نقش اساسی بازی می‌کردند. به همین سبب، خطبا و ملاامامان مساجد در این دوره همواره از سوی خلیفه تعیین می‌شده یا مورد تأیید او بوده و بیعت‌ها و صلح‌ها هنوز در مسجد اتفاق می‌افتاده و اعلام می‌شده است. اما در این دوره نقش آموزشی مسجد پررنگ‌تر بود. می‌توان گفت که مسجد در این دوره تنها محلی بود که مردم در آن با معارف اسلامی و عصری آشنا می‌شدند. مساجد بزرگی در این دوران ساخته شده که هرکدام به مرکزی برای تبادل افکار و آموزش علوم تبدیل شده بودند. از مسجد اموی که در شمار اولین مساجد قرار می‌گیرد، تا الازهر که در ابتدا مسجد بوده، را می‌توان به عنوان مراکز آموزشی نام برد. با این حال، مسجد در گذر زمان رقبای مهمی نیز پیدا کرد که می‌توان از تأسیس دارالعلوم‌ها به عنوان مهم‌ترین آن‌ها یاد کرد. اولین دارالعلوم در قرن دوم هجری ساخته شد. تفاوت عمده‌ای که این دارالعلوم تازه بنایافته با مساجد داشت، از نظر آقای امیری، بسیار برجسته است؛ در حالی که نقش مسجد مطلقا آموزشی بود، اما دارالعلوم‌ها عمدتاً نهادهای پژوهشی بودند و مثلا ترجمه در این نهادها نیز از شمار کارهای اصلی بود.

در این دوران ایجاد این مراکز به رقابت مراکز سیاسی اسلامی نیز ربط دارد. به گونه‌ی مثال، مأمون، خلیفه‌ی عباسی، وقتی دارالحکمه را (که نوعی نهاد پژوهشی بود) بنا گذاشت، فاطمی‌ها در مصر و برابر آن دارالعلوم قاهره را تأسیس کردند.

افول نقش آموزشی مسجد

نقش آموزشی مسجد از ابتدای قرن پنجم هجری و مقارن با ظهور نظامیه‌ها رو به افول گذاشت. پس از آن، این نظامیه‌ها هستند که به محل آموزش و تدریس تبدیل می‌شوند. در قرن پنجم هجری، خواجه نظام‌الملک طوسی، وزیر دانشمند امپراطوری سلجوقیان، ابتکار تأسیس مدارسی را روی دست گرفت که به نظامیه معروف شدند.

خواجه نظام‌الملک طوسی، وزیر دانشمند و قدرتمند آلب ارسلان، از حکمرانان سلجوقی، احتمالا در تأسیس نظامیه‌ها رقابت‌های سیاسی آن زمان که متأثر از خلافت فاطمی‌ها در مصر و عباسی‌ها در بغداد بود را نیز مدنظر داشته است. جامع (مسجد) الازهر در مصر که در آن زمان محل اقتدار و حکمرانی‌ها فاطمی‌ها بود، به مرکز مهمی برای آموزش و بحث و انتشار افکار و کلام اسماعیلی تبدیل شده بود. علاوه بر آن، دارالعلوم قاهره نیز از معروف‌ترین مراکز آموزشی و پژوهشی آن دوره به شمار می‌رفت. به باور مورخین تنها در کتاب‌خانه این دارالعلوم ۲۰۰هزار نسخه کتاب نگهداری می‌شده است. خواجه نظام الملک هرچند از نظر مذهبی شافعی بود و کل عمرش را در دربار غزنویان و سلجوقیان حنفی‌مذهب خدمت کرده بود، طرفدار سرسخت خلافت بغداد بود و به تبع آن نگرانی افول اوضاع فرهنگی آن دیار را نیز داشت. عباسی‌ها از دوران مأمون‌الرشید تجربه‌ی تأسیس بیت‌الحکمه‌ی بغداد را داشتند که در سایه‌ی آن به‌ویژه دوره حکمرانی هارون‌الرشید به عصر طلایی عباسی‌ها و اقبال گسترده به ترجمه متون علمی و فلسفی یونانی معروف است. اما در عصری که نظام‌الملک طوسی می‌زیست، بغداد از اقتدار گذشته‌اش چیزی نداشت؛ در آن ایام، به دلیل اقتدار روزافزون فاطمی‌ها، جامع الازهر و دارالعلم قاهره از رونق بسیاری برخوردار بودند.

نظام‌الملک طوسی، علاوه بر ساخت نظامیه‌هایی در نیشابور و هرات و اصفهان و جاهای دیگر، مهم‌ترین و بزرگ‌ترین نظامیه را در بغداد تأسیس کرد: نظامیه‌ی بغداد. این نظامیه در نوع خود در آن زمان به دانشگاه بزرگی می‌مانست که به محل رجوع علمای دینی و اهل تفسیر و حدیث و قرائت و تا حدی ریاضی تبدیل شده بود. در اوج رونق این نظامیه، شش‌هزار طلبه در آن تحصیل می‌کردند. نظامیه‌ی بغداد، در زمینی در شرق بغداد، در میانه‌ی بازار معروف به ثلاثاء، پس از دو سال کار، در سال ۴۵۹ هجری قمری احداث شد. در این نظامیه، ایوان‌های بزرگی برای اقامت مدرسان و فقها، غرفه‌های مخصوصی برای مؤذن و دربان، مسجد، کتاب‌خانه و محل مخصوص لوازم روشنایی ساخته شده بود. در اطراف آن کاروان‌سرا و بازار بود و در زمانی اندک به مکانی مهم برای آموزش معارف اسلامی تبدیل شد. نظامیه‌های مهمی در نیشابور و اصفهان و مرو و هرات نیز بنا یافته بودند. علاوه بر آن، با الگوپذیرفتن از نظامیه‌ها، مدارس و نظامیه‌های کوچک و متعددی در روستاها و شهرهای دیگر نیز برپا شدند.

 اگر از شرح مفصل رقابت‌ها و اختلافات سیاسی این گستره بگذریم، تفاوت مهمی که در روند آموزش در جامعه‌ی اسلامی با تأسیس نظامیه‌ها رخ داد، سازمان‌مندی این مراکز جدید آموزشی- در قیاس با سادگی نهاد مسجد در گذشته- بود. در نظامیه‌های بزرگ و معروف یک سازوکار اداری مشخص وجود داشت. به این معنا که در هر نظامیه، مجموعه‌ای از مسئولین و کارمندان اداری وجود داشتند که شامل متولی، منشی اوقاف، دربان‌ها و خدمت‌کاران می‌شد. به همین ترتیب، نظام آموزشی آن، شامل مدرسین (با لحاظ رتبه‌بندی علمی) و محصلین می‌شد. نظامیه به تمام این مسئولین معاش مشخصی می‌پرداخت. علاوه بر آن، مخارج زندگی و تحصیل دانش‌جویان نیز پرداخت می‌شد. این نظامیه‌ها همچنین سازمان مالی مشخصی داشتند که از آن طریق هزینه‌ها و مخارج آن تأمین می‌گردید. مهم‌ترین منابع مالی آن‌ها، موقوفات و کمک‌های مالی حاکم بغداد و پادشاه سلجوقی بود.

لغزش به سراشیب تعصب

تأسیس نظامیه‌ها البته فقط نقش نظام‌مند کردن آموزش را نداشتند. این نظامیه‌ها اگر از یک‎سو سلسله مراتب اداری در نظام آموزشی را به وجود آوردند و آن را قاعده‌مند ساختند، از سویی دیگر، با لغزش تدریجی به دامن مواضع بنیادگرایانه، از آزادی فکر و اندیشه جلوگیری کردند. مثلا، در هماوردی معروف معتزله و اشاعره و سایر نحله‌های فکری اسلامی، جانب محافظه‌کاران مسلمان و فقهای تنگ‌نظر را گرفتند. در این خصوص می‌توان از ابی حامد محمد بن محمد الغزالییاد کرد که از مدرسین مشهور نظامیه و از افراد نزدیک به خواجه نظام‌الملک طوسی و نویسنده کتاب‌ «تهافت الفلاسفه» بود؛ او تا تکفیر فیلسوفان پیش رفت و در زدودن آثار فکری کسانی چون ابن سینا و فارابی از هیچ کوششی دریغ نکرد و خردگرایی را- که مرکزیت آن در خراسان بود- از بن ویران کرد. با این وجود نظامیه‌ها در کار انتشار معارف اسلامی که مهم‌ترین آن فقه و اصول و ادبیات عربی بود، تقریبا برای سه قرن (از ابتدای تأسیس تا آغاز انحطاط سیاسی در خراسان) با قوت و قدرت به فعالیت خود ادامه دادند.

با سقوط سلجوقیان، فعالیت‌های نظامیه‌ها و مدارس مذهبی کماکان ادامه پیدا کردند. با این حال، لشکرکشی امپراطوری مغول و سلطه بر قلمروی که از آسیای میانه تا بغداد و از آن‌جا تا هند امتداد یافته بود، این منطقه را، حد اقل در ابتدای منازعات خونین و بی‌ثباتی‌های ناشی از آن، از نظر فرهنگی دچار شوک عمیق کرد و ویرانی‌های پرشماری به بار آورد. در دوران حکمرانی نوادگان خان مغول بر جغرافیایی که به خراسان شهرت یافته و افغانستان کنونی نیز شامل آن است، تصوف رشد کرد. در جریان شکوفایی و گسترش تصوف، خانقاه‌ها که محلی برای سکونت و عبادت صوفیان بود، ساخته شدند. خانقاه علاوه بر آن‌که محلی برای سیر و سلوک بود، فضایی برای آموختن و فراگرفتن معارف زمانه و شنیدن آرای عارفان و صوفیان مشهور آن دوران نیز بود. از این جهت می‌توان در ادامه‌ی واگذاری نقش آموزشی مسجد به سایر نهادهای نوظهور در جریان گسترش اسلام، از خانقاه‌ها نیز یاد کرد. اگر در صدر اسلام مسجد نقش مرکزی‌ای در آموزش و گسترش این دین بازی می‌کرد، پس از تهاجم مغول و در یک بازه‌ی زمانی نزدیک به دو سده، خانقاه‌ها در کنار سایر مدارس تا حدی همان نقش را بر عهده داشتند.

پرتره مسجد بی بی خانوم از عهد تیموری
عکس: AKDN

پس از این دوره می‌توان از عصر تیموری‌ها در هرات یاد کرد که در آن دوباره فعالیت‌های فرهنگی رونق گرفتند و مدارس از حمایت حکومت برخوردار بودند. در این دوره، اهل درس و فضل و هنر توانستند جایی برای خود در ذیل این حکم‌رانی پیدا کنند. هرچند بخشی از نهادها و مراکز علمی این منطقه در اثر جنگ‌ها نابود شده بودند، تا اواخر سده‌ی نهم هجری مساجدی مانند مسجد هرات همچنان فعال و از اقبال گسترده در میان اهل فضل برخوردار بودند. در زمان حکمرانی نوادگان امیر تیمور در هرات، شاهد احیای حیات فرهنگی و رونق گرفتن بازار هنرمندان و ادبا هستیم؛ سلاطین تیموری به تقویت فرهنگ و هنر بیشتر از احیای مساجد و نظامیه‌ها علاقه نشان دادند.

مقارن این ایام، گورکانیان در هند قدرت می‌گیرند و خلافت عثمانی در آسیای صغیر (ترکیه) صاحب اقتدار می‌شود و شیبانی‌ها در آسیای میانه حکمرانی خود شان را تأسیس می‌کنند. با آغاز سقوط امپراطوری تیموری‌ها به واسطه شیبانیان عصر انحطاط آغاز می‌شود که پیامد آن مهاجرت گسترده‌ی علما، شعرا، هنرمندان و اصحاب فنون، است. علی امیری عصر مهاجرت را که پس از زوال تیموریان هرات شدت می‌یابد، صد سال تخمین می‌زند؛ طولانی‌ترین دوره مهاجرت از خراسان قدیم به سرزمین‌های گورکانیان هند و عثمانیان ترکیه و ایران صفوی است که در نتیجه‌ی آن خراسان قدیم از علما و دانشمندان و اصحاب فضل خالی می‌شود و جغرافیای کنونی افغانستان نیز عرصه‌ی تاخت و تاز امپراطوری‌های شیبانی از شمال و گورکانی از جنوب و صفوی از غرب قرار می‌گیرد.

از اواخر قرن نهم هجری که مقارن سقوط تیموریان است، تا ظهور صفوی‌ها در ایران و شیبانی‌ها در آسیای مرکزی و گورکانیان در شبه قاره‌ی هند، تا قدرت گرفتن نادرشاه افشار و سقوط صفوی‌ها در ایران که مقارن ابتدای سده‌ی دوازدهم هجری است، جغرافیای کنونی افغانستان قلمروی تحت حاکمیت یکی از این امپراطوری‌هاست. پس از آن و با قدرت گرفتن احمدشاه ابدالی، امپراطوری جدیدی روی کار می‌آید که از افغانستان کنونی تا شبه قاره هند امتداد دارد.

در این دوره، برعکس دستکم دو سده قبل از آن، حوزه‌ای که امروز افغانستان کنونی است، دیگر مرکزیت خودش را از نظر علمی (علوم اسلامی) از دست داده و این مرکزیت به دلیل توجه شاهان امپراطوری مغول در هند (گورکانیان) به آن‌جا انتقال یافته است. امیری از عالمگیر اعظم (اورنگ زیب) از شاهان امپراطوری مغولی هند یاد می‌کند که به قول او برعکس شاه معروف این سلسله (اکبر بزرگ) تعصب مذهبی فراوانی دارد و توجه خاصی به احیا و احداث مدارس و مساجد و حمایت از مراکز آموزشی اسلامی (سنی) مبذول می‌کند و بر اجرای سخت‌گیرانه‌ی قوانین اسلامی و گرفتن جزیه از غیر مسلمانان اصرار دارد. در این دوره، به دلیل وجود حمایت سیاسی دربار، نوعی از اسلام سخت‌گیر و مقید مجال رشد می‌یابد. از نظر امیری، در زمان اورنگ‌زیب است که اساس مدارسی در شبه قاره هند گذاشته می‌شود که بعدها به فرقه‌ی دیوبندیه ختم می‌شود و از آن پس، این مدارس هندی از جنوب و شرق به سمت آسیای میانه گسترش پیدا می‌کنند.

سنگری به نام مسجد- زمزمه‌ی جهاد

گورکانیان هند، خاصه در اوج اقتدار خود، در زمان شاه اکبر، به تلاش برای رسمیت دادن مدارا و اعتلای فرهنگ و هنر و معماری و بهبود اوضاع اقتصادی مردم و کاهش تنش‌ها و اختلاف میان مسلمانان و غیرمسلمانان معروف بودند. اما این میراث بعدا دچار انحطاط شد. نقطه‌ی عطف این انحطاط سخت‌گیری مذهبی‌ای بود که به‌ویژه از زمان عالم‌گیر اعظم (اورنگ زیب) رواج یافته بود. ادامه‌ی حیات مراکز اسلامی و مساجد و افزایش و گسترش فعالیت‌های آن، احتمالا بی‌ربط به کلیت وضعیتی که در آن هنگام-زمان زوال گورکانیان-بر جهان حاکم است، نیست. در اواخر قرن هجدهم و ابتدای قرن نوزدهم، استعمار غربی با قوت تمام در حال درنوردیدن سرزمین‌های جدید از آفریقا تا آسیا بود و هند که سرزمین وسوسه‌برانگیزی برای تاجران بود، از چشم استعمارگران دور نمانده بود.

مسجد و زایش رویکرد مذهبی کافرستیز بیگانه‌کوب

پس از اورنگ زیب و در روزگار زوال گورکانیان، تاجران هالندی، پرتگالی و انگلیسی، از طریق تعامل با حاکمان گورکانی منافع تجاری وسیعی در این کشور برای خود تعریف کردند. در این جدال، نهایتاً این کمپنی هند شرقی بود که موفق به استیلای سیاسی-نظامی بر هند شد و این کشور عملاً به بخشی از مستعمرات انگلستان تبدیل گشت. در بازه‌ی زمانی‌ای که از پس از اورنگ زیب شروع و به برچیده شدن کامل بساط حکمرانی گورکانیان در اواخر قرن هجده میلادی ختم می‌شود، ساکنان این سرزمین به استعمار هند و فقر و قحطی ناشی از آن واکنش‌های متفاوتی نشان می‌دهند.

مسلمانان هند در این میان به تأسیس مدارس و مساجد و تمرکز بر آشنایی جوانان با علوم دینی و دورنگهداشتن آن‌ها از علوم «غربی» و ایجاد جنبش‌های سیاسی مخالف استعمار روی آوردند. به این ترتیب، مساجد و مدارس دینی به پایگاهی برای ترغیب جوانان به جهاد علیه کفر تبدیل شدند. پس از آن است که «جهاد» بدل به مفهوم محوری اسلام شبه قاره می‌شود. علی امیری می‌گوید که در اواخر قرن هجدهم، سه جنبش اصلاحی مهم در جهان اسلام ظهور یافتند. اولی، وهابیت به رهبری شیخ عبدالله بن وهاب در عربستان بود و دومی جنبش اسلامی هند و سومی جنبش اسلامی در افریقا. از چهره‌های بارز جنبش اسلامی در هند می‌توان از شاه ولی‌الله دهلوی نام برد. البته جنبش اسلامی هند با تصوف نیز درآمیخت و این آمیزش احتمالاً از بازرترین نقاط تفاوت جنبش شاه ولی‌الله با حرکت عبدالوهاب است. جنبش اسلامی هند در چنین متنی با نگاه بنیادگرایانه به دین و وضعیت مسلمانان و توجه خاص به جهاد، که متأثر از فضای سیاسی آن زمان هند بود، شکل گرفت. در ادامه‌ی آن، سید احمد بریلوی، از دیگر چهره‌های شاخص این جنبش، آن را به نهضتی کاملا سیاسی بدل کرد و برای گسترش آن، به صورت ویژه‌ای به روستاها توجه کرد. در چنین دورانی است که مسجد یک بار دیگر به کانون سیاسی و آموزشی معطوف به تغییر اجتماعی تبدیل می‌شود؛ این بار اما با این تفاوت که مسجد در نقش کانون پرورش و پخش نفرت و اشاعه جهاد به میدان می‌آید.

تأسیس دارالعلوم دیوبند، در تکامل نقش سیاسی-جهادی مسجد که این بار از هند شروع شده بود، نقش اساسی ایفا کرد. دارالعلوم دیوبند در مسجد چته در منطقه‌ای به نام دیوبند در شبه قاره و به واسطه ابوالقاسم تتوی و شماری دیگر از علمای شبه قاره به سال ۱۸۶۷ میلادی (اواخر قرن نوزده) ایجاد شد. این دارالعلوم که در ابتدا بسیار کوچک بود، به سرعت رشد کرد. در زمان اندکی چهل دارالعلوم دیگر، بر سیاق دارالعلوم دیوبند، در سایر مناطق ایجاد شدند و هواداران و مدرسان آن خود را «اهل حدیث» عنوان کردند؛ عنوانی که اکنون به شاخص اصلی این جریان فکری اسلامی تبدیل شده است. دیوبندیه در جریان مبارزات استقلال‌طلبانه در شبه قاره رشد یافت و پس از استقلال و جدایی پاکستان و سپس هند، به ویژه در این دو کشور، به حیاتش ادامه داد و تا جنوب افغانستان کنونی گسترش یافت. در این ایام در بخش‌هایی از شمال کشور و به صورت خاص در سرپل هنوز نصاب آموزشی‌ای در مدارس تدریس می‌شده که متأثر از مدل آموزشی بخارا و فرهنگ مداراجوی حاکم بر آسیای میانه بوده است.

دارالعلوم دیوبند
عکس: darululoom-deoband.com

همزمان با مقاومت جریان‌های استقلال‌طلب در شبه قاره -که جریان‌های اسلامی نیز در آن فعال بودند- رقابت دیگری نیز در جریان بود: تلاش روسیه برای رسیدن به هند و در برابر آن کوشش بریتانیا برای دور نگهداشتن این کشور از هند. در چنین شرایطی، افغانستان که تنها معبر قابل عبور روسیه به هند بود، اهمیت بسیار پیدا کرد. بریتانیا توانسته بود با به قدرت رساندن امیران تحت حمایت‌اش در کابل تا حدی این خطر را دور نگهدارد. اما پس از جنگ جهانی دوم و ظهور امریکا به عنوان یک ابرقدرت و شکل‌گیری جنگ سرد و جمع شدن بساط استعمار بریتانیای کبیر، این وضعیت خاصه در افغانستان دست‌خوش تغییر شد. در این جریان، جامع الازهر مقصد اصلی جوانان مسلمان جویای معارف اسلامی بود و افکار اخوان‌المسلمین در میان جوانان مسلمان، مخصوصا جوانان سنی‌مذهب، در افغانستان به سرعت انتشار می‌یافت. همزمان با آن، روسیه که اکنون به اتحاد جماهیر سوسیالیستی شوروی بدل شده بود، نیز به مرور به نفوذ گسترده‌ای در افغانستان دست یافته بود؛ افکار سوسیالیستی‌ای که از شوروی به چهارسوی جهان پخش می‌شد، هواداران پرشماری در میان جوانان و نسل دانشگاهی افغانستان پیداکرده بود. پس از سقوط جمهوری داوودخان و روی کار آمدن دولت کمونیستی در افغانستان، “جهاد”، به عنوان یک اندیشه‌ی وحدت‌بخش، به مفهومی مرکزی و کلیدی در سیاست کلی مبارزه با شوروی تبدیل شد. جهاد علیه کفر، ترم اصلی مدارس و دارالعلوم‌هایی شد که می‌خواستند علیه اشغال افغانستان بایستند. در این دوره شاهد عزیمت جهادگرایان از سراسر جهان به پاکستان هستیم. از جمله، می‌توان از عبدالله عزام، جهادگرای فلسطینی، یاد کرد که چهره‌ی معروفی در ترویج جهاد و آموزش مجاهدین در این منطقه است.

مرجع تازه‌ی خشونت‌پروری

از دهه‌ی ۱۹۸۰ میلادی به بعد ، مدارس پاکستان (به جای جامع الازهر) به مقصد اصلی در میان جوانان جویای معارف اسلامی برای کسب اندیشه‌ها و انگیزه‌های جهادمحور تبدیل می‌شوند. طبق بعضی تخمین‌ها، در این دوره در پاکستان بیش از هفت‌هزار مدرسه ایجاد شدند. این مدارس به مرکز اصلی سربازگیری، آموزش و تسلیح جوانانی بدل شدند که برای آزادی کشمیر (در منازعه‌ی کشمیر میان هند و پاکستان) و سرنگونی حکومت کمونیستی وقت افغانستان و اخراج نیروهای اتحاد جماهیر شوروی می‌جنگیدند. این مدارس علاوه بر کمپ‌های آموزشی‌ای بود که عملا برای تسلیح و گردآوری جهادگرایان در اختیار رهبران مجاهدین افغانستان قرار داده شده بود. حسین حقانی، سفیر پیشین پاکستان برای امریکا و منتقد سیاست‌های حمایت‌گرایانه‌ی پاکستان از جهادی‌ها، در مقاله‌ای این مدارس را این‌گونه توصیف می‌کند: «مدارس پاکستان نسبت به مدرنیته خصومت ایجاد می‌کنند، دانش‌آموزانی بدون دانش معاصر عرضه می‌کنند و جزم‌گرایی را تغذیه می‌کنند.» حقانی به گونه‌ی نمونه از لشکر طیبه که سربازانش در منازعه کشمیر حضور نیرومند دارند، یاد می‌کند و می‌نویسد: «در کتابچه‌ای از لشکر طیبه (کتابچه‌ی راهنمای جهادگرایان)، امریکا، اسرائیل و هند دشمنان وجودی اسلام اعلام شده و هشت دلیل برای جهاد جهانی در آن ذکر شده است. این‌ها شامل بازگرداندن حاکمیت اسلامی در تمامی سرزمین‌هایی است که زمانی مسلمانان در آن حضور داشتند، از جمله اسپانیا، بلغاریا، هنگری، قبرس، ایتیوپی، ترکستان روسیه و ترکستان چین و حتا بخش‌هایی از فرانسه.»

در جریان جنگ علیه اشغال شوروی، جهاد، حامیان قدرت‌مند بین‌المللی، پول و اسلحه و امکانات کافی می‌یابد تا ریشه‌هایش را در این منطقه محکم کند. رهبران مجاهدین کمپ‌های بزرگی در اختیار می‌گیرند تا مجاهدین را در آن‌ها جمع‌آوری کنند و آموزش بدهند و برای نبرد به داخل افغانستان بفرستند. برای نخستین‌بار و به شکل تصاعدی هزاران مدرسه احداث شد که در آن ده‌ها هزار کودک و نوجوان مشغول آموزش بودند. جریانی که از هند شروع شد و رشد تصاعدی‌اش را در پاکستان کنونی تجربه کرد، به عنصر جهاد بیش از هرچیزی اهمیت قایل شد. به گفته‌ی آقای امیری، در نصاب آموزشی این مدارس (دیوبندی) از سی و دو باب حدیث بخاری، باب جهاد یگانه کتابی است که به گونه‌ی کامل و پرجزئیات تدریس می‌شود. نصاب آموزشی و جو حاکم بر این مدارس آن را به محلی ایده‌آل برای پرورش جنگ‌جویان و فرستادن آن‌ها در نبرد علیه روس‌ها و متحدانش تبدیل کرده بود.

جنگ علیه شوروی در افغانستان «جهاد» را به کالای پرطرفداری بدل کرد؛ به‌گونه‌ای که حامیان آن شامل طیف وسیعی می‌شد که از لیبرالِ معتقد به بازار آزاد تا بنیادگرای باورمند به احیای خلافت اسلامی را در بر می‌گرفت. بدین ترتیب مدارسی که از زمان سید احمد بریلوی در هند و به منظور انحصار آموزش جوانان و جلوگیری از اشاعه‌ی افکار غربی (کفرآمیز) و بسیج مردم علیه انگلیس راه افتاده بود، از ابتدای دهه‌ی هشتاد میلادی حامیان سیاسی نیرومندی یافت و به سرعت گسترش یافت و به پایگاهی برای تمام جهادگرایان جهان بدل شد.

پس از این دوره شاهد ظهور و رشد جهادگرایی جهانی و سازمان‌های تروریستی نیرومندی مثل القاعده هستیم. به موازات آن، مساجد و دارالعلوم‌ها و کمپ‌های آموزشی در طول مناطق قبایلی پاکستان و فراتر از آن، به سرعت تکثیر می‌شوند و این مناطق دستکم برای ۵ دهه‌ی بعدی به مأمنی برای جهادگران عرب، افغان، آسیای میانه‌ای و پاکستانی تبدیل می‌شود. ظهور طالبان در ۱۹۹۰ میلادی و سپس شکست آنان و بازگشت اعضای‌شان به مناطق قبایلی پاکستان و شهرهای دیگر آن کشور، موج جهادگرایی که از هند دوران استعمار شروع شده بود را به اوج آن می‌رساند. در دو دهه‌ی اخیر صحبت از دستکم سی‌هزار مدرسه جهادی است که در این مناطق فعال‌اند و سرگرم تربیت نسل‌های جدیدی از جهادگرایان.

در این دوره، خط فاصل آموزش معارف اسلامی و جهاد رنگ باخت، مدارس و مساجد به پایگاه و قرارگاه اصلی جهادگرایی جهانی تبدیل شدند و مدرسان خود در نقش پرورندگان عاملان انتحاری به میدان آمدند. بنیادگرایان نه فقط مدرسه که اسلحه و عامل انتحاری و جنگ‌جو و سازمان و تشکیلات نظامی-سیاسی نیز پیدا کردند؛ مدارس دیگر جای آموزش علوم دینی نبودند، بل رهبران و فرماندهان و جنگ‌جویان را گردهم می‌آوردند و بسیج می‌کردند. مثلا می‌توان به عنوان نمونه از ملا هبت‌الله آخوندزاده، رهبر فعلی طالبان یاد کرد که پس از سقوط طالبان در ایالت بلوچستان مدرس مدرسه‌ای بود و همزمان فتوای جهاد و انتحار صادر می‌کرد. پس از بازگشت دوباره‌ی طالبان به قدرت، اکنون می‌بینیم که بسیاری از سران و رهبران این گروه، عمدتاً در مدارس، جامعه و یا دارالعلوم‌هایی در پشاور، مناطق قبایلی هم‌مرز با افغانستان، بلوچستان یا کراچی و اسلام‌آباد، آموزش‌های دینی را پشت سر گذاشته‌اند.

حسینیه‌های انقلابی

در میان مردم شیعه‌ی افغانستان نیز وضع بر قرار معمول سنتی نماند. قبل از شروع جهاد علیه دولت کمونیستی وقت و نیروهای اتحاد جماهیر شوروی، وقوع انقلاب اسلامی ایران، همچنان که بر دیگر گروه‌های اسلامی در مناطق دیگر دنیای اسلام، بر جامعه‌ی شیعه‌ی افغانستان نیز تأثیر مهمی گذاشت. پیش از آن، حوزه‌ی علمیه‌ی نجف که قدمت هزارساله دارد، اصلی‌ترین مرکز آموزشی و دینی شیعیان بود. شیعیان افغانستان نیز عمدتاً برای فراگیری آموزش‌های فقهی راهی نجف می‌شدند و پس از بازگشت در محلات و روستاهای شیعه‌نشین اقدام به تأسیس مدارس کوچک می‌کردند. با این حال عمده‌ی مردم برای انجام مناسک مذهبی و فراگیری آموزش‌های ابتدایی عمدتاً به مساجد متکی بودند. حوزه‌ی علمیه‌ی نجف به مدارا و رویکرد اعتدالی در امور سیاسی و اجتماعی مردم معروف بود؛ اما با پیروزی انقلاب اسلامی ایران به رهبری آیت‌الله روح‌الله خمینی حوزه‌ی علمیه‌ی قم صاحب اقتدار سیاسی شد. حوزه‌ی علمیه‌ی قم در آن زمان مرجع صدور انقلاب و مرکز روحانیون شیعی انقلابی بود و در عین حال به دلیل این‌که در ایران حکومت روحانیون (ولایت مطلقه فقیه) روی کار آمده بود، از توان مالی و عملیاتی زیادی برخوردار شده بود. به همین سبب، پس از این دوره اولاً شاهد رجوع جویندگان معارف اسلامی شیعی به این حوزه‌ی علمیه هستیم و ثانیاً مدارس دینی در سراسر مناطق شیعه‌نشین (هزاره جات و فراتر از آن) به صورت چشمگیری افزایش می‌یابند. منش حوزه‌ی عملیه‌ی قم نیز در این دوره دچار تحول عمیق گردید و جهاد و تندروی و بنیادگرایی شیعی به تم محوری آن تبدیل شد.

پس از شروع جهاد، حسینیه‌ها، مساجد و مدارس در مناطقه شیعه‌نشین نیز رویکرد به شدت سیاسی در پیش گرفتند و به مراکزی برای تبلیغ جهاد، سربازگیری و خلق هیجان ایدیولوژیک تبدیل شدند. در این دوره روحانیون و دیگر چهره‌های بانفوذ مذهبی، مانند سایر مناطق، رهبری جهاد را به دست داشتند و صاحب قدرت سیاسی بودند. به موازات افزایش اقتدار آن‌ها، مساجد و مدارس نیز بنیادگراتر و از نظر برخورداری مالی و سیاسی، توان‌مندتر شدند. پس از آن مدارس زیادی احداث شدند که میزبان هزاران طلبه بودند.

استحاله‌ی کامل به دستگاه پروپاگاندا

در پاکستان (که پایگاه اصلی آموزش افراطگرایی بود) فاصله گرفتن مساجد از نقش آموزشی سنتی و تبدیل شدن آن‌ها به مراکز پرورش جهادگران شتاب بی‌پیشینه یافت. از جمله، مدارس دیوبندی مانند اکوره ختک و دارالعلوم حقانیه و در امتداد آن افزون بر سی‌هزار مدرسه‌ی دیگر، خاستگاه گروه تندروی شناخته می‌شوند که امروز بر افغانستان حاکم شده است. مناطق کوهستانی و جنگلی در امتداد مناطق خودمختار قبایلی برای طالبان و سایر گروه‌های بنیادگرا از قبل به پایگاهی امن و محلی که در آن از حرمت و منزلت و امید برخوردار می‌شدند، تبدیل شده بود. به همین دلیل، عقب‌نشینی سران طالبان به این مناطق، برای آن‌ها مجال دوباره فراهم کرد تا جهاد را این بار علیه امریکا از سر بگیرند و وضعیت مدنظر شان را در آن مناطق به ضرب شمشیر قوام ببخشند. مدارس و مساجد به پایگاه اصلی سربازگیری به خصوص برای حملات انتحاری برای طالبان به هر دو مقصد (حمله به افغانستان یا پاکستان) تبدیل شد. هفت سال پس از سقوط طالبان، موجی از حملات انتحاری برای نخستین بار در پاکستان آغاز شد؛ حملاتی که قبل از آن در افغانستان نیز به راه افتاده بود. «جهاد علیه کفر/امریکا» در پاکستان و افغانستان و خاصه در خطبه‌های مساجد، به عنوان آرمانی مقدس و مهم تبلیغ می‌شد.

در بیست سالی که طالبان از حکم‌رانی غایب بودند، دولت‌های پسابن (۲۰۰۱) در افغانستان سیاست‌های گوناگونی در برابر مدارس و مساجد و کنترل یا توسعه‌ی آن اتخاذ کردند. در سال ۱۳۸۶ شمسی حنیف اتمر که آن زمان وزیر معارف بود، از طرحی خبر داد که به موجب آن، حکومت وقت و وزارت معارف، مدارسی تأسیس می‌کردند که بر اساس گفته‌های اتمر، ۴۰ درصد از مواد درسی آن مربوط معارف اسلامی و ۶۰ درصد از محتوای آموزشی این مدارس شامل علوم عصری می‌شد. در آن هنگام صحبت از احداث حداقل سی مدرسه در ولایات بود که هرکدام گنجایش دستکم یک‌هزار دانش‌جو را داشته باشند. اتمر گفته بود برای این مدارس و کسانی که از سایر مناطق برای تحصیل می‌آیند، خوابگاه و امکانات غذایی و مالی نیز در نظر گرفته می‌شود. این تصمیم علی‌الظاهر به معنای به حاشیه راندن مدارس پاکستانی و ایجاد مراکز بدیل برای جوانان جویای معارف اسلامی بود. علی امیری، معتقد است که هرچند مقصود ایجاد مراکز بدیل بود، در زمان آقای اتمر مدارس زیادی با همان شکل و شمایلی که در پاکستان فعالیت می‌کنند، در افغانستان احداث شدند که نقشی ویژه در ترویج بنیادگرایی و گسترش بستر آن (مدارس دیوبندی) داشت.

مراسم فراغت شاگردان مدرسه اشرف المدارس در قندز.
عکس: شبکه‌های اجتماعی

بازی خطرناک جمهوریت با آتش

تلاش حکومت‌های بیست سال اخیر برای کنترل مساجد، اولا نشان از این داشت که این نهاد به تهدیدی علیه حکومت مرکزی تبدیل شده بود و ثانیاً تلاش برای کنترل این نهاد بی‌نتیجه بود. وزیر ارشاد، حج و اوقاف واپسین حکومت، در برنامه حساب‌دهی در سال ۱۳۹۹، به صراحت از دخالت خطبای مساجد در اموری که به آن‌ها مرتبط نیست و آثار سوء آن، انتقاد کرد. او اعلام کرد که برای نخستین‌بار اداره‌ی تحت امر او توانسته است خطبه‌ی واحدی را به خطبای مساجد برای ایراد به مردم انتقال بدهد. مولوی محمدقاسیم حلیمی، در این نشست خبری توضیح داد که مسئولیت تعیین موضوع خطبه مساجد به این وزارت بر می‌گردد و آن‌ها از نظر موضوعی خطبه را به خطبا انتقال می‌دهند. این موضوع-کنترل خطبه‌ی مساجد-به مسأله‌ای مهم برای این وزارت‌خانه تبدیل شده بود. در یک دوره قرار بود موضوع خطبه به علمای تمام مساجد، از طریق پیامک تلفنی، فرستاده شود. با این وجود، حکومت نه فقط کنترلی بر عموم مساجد، مدارس و دارالحفاظ‌ها و دارالعلوم‌ها نداشت، بلکه این کنترل بر بخشی که از سوی دولت ثبت شده بود و تحت نظارت دولت فعالیت می‌کرد نیز ناکام مانده بود. مثلا در سال ۱۳۹۶ وزارت ارشاد، حج و اوقاف اعلام کرده که از حدود ۱۲۰هزار مسجد، تنها شش هزار مسجد از سوی دولت ثبت شده‌اند و دولت بر آن‌ها کنترل دارد. در همین زمان مجموع مساجد، مدارس و مراکز آموزشی دینی ۱۶۰ تا ۱۷۰ هزار تخمین زده شده که نه دولت بر نصاب آموزشی آن کنترل داشت و نه ثبت شده بودند. وزارت معارف نیز در همان زمان اذعان کرده بود که صرفاً بر یازده درصد از مجموع مدارس دینی کنترل دارد.

در مورد این‌که دولت‌های بیست سال اخیر نتوانستند یا اراده‌ی کافی برای کنترل یا تغییر و تعدیل نصاب آموزشی مدارس دینی و خطبه‌های مساجد را نداشتند، نظر واحدی وجود ندارد. علی امیری نقش حنیف اتمر، وزیر معارف دور اول حکومت حامد کرزی، را در گسترش افراط‌گرایی از طریق گسترش این مدارس برجسته و مهم می‌بیند. ترویج افراط‌گرایی و تبلیغ جهاد و کشتن مأموران حکومت و حتا شهروندان عادی و تشویق به برخورد با آن‌چه که خطبا و مدرسان این مدارس نشانه‌های تهاجم فرهنگی کفر می‌خواندند، از چشم حکومت‌ها پنهان نبود. بسیاری از دارالعلوم‌های معتبر و معروف به صورت برملا به استقرار بنیادگرایی همت گماشته بودند. اشرف‌المدارس در کندز و دارالعلوم عالی هرات دو نمونه‌ی برجسته‌‌ی این روند بودند. گزارشی که در مورد یازده دارالعلوم در هرات در سال ۱۳۹۶ نشر شده، به روشنی نشان می‌دهد که بسیاری از این دارالعلوم‌ها به مراکز حیاتی عاملان حملات انتحاری و مقامات عملیاتی طالبان و متحدان شان تبدیل شده بودند. بر اساس یافته‌های آن گزارش، در یک مورد و از دارالعلوم هرات (یکی از یازده دارالعلوم بررسی شده) هشت نفر به داعش خراسان پیوسته بودند. بی‌بی‌سی گزارشی از اشرف المدارس، مدرسه‌ای در کندز که در آن بیش از شش‌هزار دختر و دوهزار پسر مشغول آموزش بودند، منتشر کرد که نشان می‌داد، جو سخت‌گیرانه‌ای در آن حاکم است. دختران این مدرسه به دلیل پوشش خاص شان به «خیمه‌پوش» معروف شده بودند و عکاسی و دیدن تلویزیون یا شنیدن رادیو را حرام می‌پنداشتد.

دارالعلوم عالی هرات
عکس: شبکه‌های اجتماعی

حکومت‌های پیشین هرچند سعی کردند دست به کنترل یا تعدیل این مراکز بزنند و فرهنگ حاکم بر آن‌ها را تغییر بدهند، توفیقی در این کار نداشتند. طالبان اما نشان دادند که نه فقط در کنترل آن‌ها موفق شده‌اند بلکه در گسترش این مدارس و مساجد نیز بسیار موفق بوده‌اند. مدارس و آموزشگاه‌های دینی دیگر اکنون تحت کنترل وزارت معارف طالبان است. اخیراً مسئولان وزارت معارف این گروه در برنامه‌ی حساب‌دهی به ملت گزارش فعالیت یک‌ساله خود را ارائه کردند. در حالی‌که این وزارت‌خانه مکاتب دختران را بسته و دستکم ۲.۸ میلیون دختر را از رفتن به مکتب بازداشته، در بخش معارف اسلامی، ده‌ها مدرسه، دارالعلوم، دارالحفاظ، دارالایتام و مدارس کوچک (کلیوالی مدرسی) ساخته است. بر اساس آماری که معاون تعلیمات اسلامی وزارت معارف اعلام کرد، در یک‌سال گذشته این بخش با جذب بیش از ۳۶هزار دانش‌آموز که شامل ۱۲ هزار دختر نیز می‌شود، مجموع طلاب مدارس را به بیش از ۳۳۰ هزار «طالب/دانش‌آموز» رسانده است. مطابق گفته‌های مولوی کرامت‌الله آخوندزاده، اکنون در سراسر کشور ۱۱۴۲ مرکز تعلیمات اسلامی وجود دارند که شامل ۸۱۴ مکتب دینی، ۲۱۹ دارالحفاظ و ۱۰۹ دارالعلوم می‌شود. آخوندزاده همچنین گفت که مجموع مدارس به ۱۵۰۰۰ باب می‌رسد و ۵۵هزار مدرسه‌ی کوچک (کلیوالی مدرسی) یا مدرسه‌ی محلی نیز در سراسر افغانستان وجود دارد. او افزود که برای رسیدگی به این مدارس، ۱۰۰هزار بست به مجموع بست‌های وزارت معارف افزوده شده که به استخدام استادان تعلیمات اسلامی اختصاص یافته است.

وزارت ارشاد، حج و اوقاف تحت کنترل طالبان اعلام کرده که برای نخستین‌بار خطبه‌های واحدی از تمامی مساجد خوانده می‌شوند که از سوی این وزارت‌خانه به مساجد فرستاده شده‌اند. معین مسلکی وزارت ارشاد، حج و اوقاف طالبان در برنامه‌ی حساب‌دهی به ملت گفت که «برای اولین بار وزارت ارشاد، حج و اوقاف برای عموم ائمه و خطبای مساجد کشور، یک خطبه متحد که در آن ارکان، سنن و آداب خطبه رعایت گردیده است را ترتیب نموده و از جانب مقام عالی امارت اسلامی افغانسان تصویب ‏و بعدا به تیراژ شصت و پنج هزار نسخه طبع و به امامان و خطباء در مرکز و ولایات توزیع گردیده است.» افزون بر آن، در کنترل و برکناری و استخدام خطبای جدید نیز طالبان اراده‌ی شان را به صورت موفقیت‌آمیزی اعمال کرده‌اند. طالبان فقط پنج ماه پس از گرفتن کابل، در زمستان ۱۴۰۰، خطیب مسجد تالقان را برکنار و دستگیر کردند که به درگیری میان هواداران او و مأموران طالبان انجامید. اولین خطبه‌ای که طالبان پس از ۲۴ اسد سال ۱۴۰۰ و به قدرت رسیدن دوباره‌ی شان به خطبای مساجد ابلاغ کرده‌اند، «اهمیت حجاب از منظر شریعت اسلامی» است، سپس دومین خطبه در مورد «حمایت و پیشتیبانی از امارت اسلامی» است. طالبان پس از به قدرت رسیدن، پیوسته و منظم خطبه‌ها را به خطبای مساجد ابلاغ کرده‌اند.

طالبان با کنترل خطبه، صرفاً نگاه فقهی/شرعی ندارند؛ همان‌طور که از محتوای این خطبه‌ها پیداست، این گروه به دنبال نهادینه ساختن باورها و رویکردهای سختگیرانه‌ای است که سعی در تطبیق گسترده‌ی‌شان دارند. برای مثال، علاوه بر موضوعاتی مثل حمایت از طالبان که به عنوان موضوع خطبه به امامان مساجد ارسال شده، یکی از خطبه‌هایی که مقارن عید نوروز سال ۱۴۰۱ صادر شده سرشار از نفرت‌پراکنی دینی و تحمیل باورهای بنیادگرایانه است. در این خطبه تصریح می‌شود که «… ولی آنچه که فقهای اسلام بر آن اتفاق نظر دارند این است که نوروز عید دینی زدشتیان و مجوسیان است و همچنان جشن ایرانیان و فرقه‌های بهایی‌ها و قرامطه‌های مصر می‌باشد.» در ادامه‌ دلایل و «نصوص دینی» ناظر بر عدم جواز تجلیل از جشن نوروز تشریح می‌شود. سخت‌گیری و اصرار طالبان بر حضور عموم در نماز جمعه نیز نشان می‌دهد که طالبان برای استفاده از نهاد مسجد برای بنا نهادن جامعه‌ی مذهبی صددرصد بنیادگرا عزم راسخی دارند. مأموران استخبارات و محتسبین وابسته به وزارت امر به معروف و نهی از منکر طالبان (مثلا در ولایت بلخ )کسانی را که به هنگام ادای نماز جمعه غایب‌اند، به زندان می‌افکنند.

راه بی‌برگشت

علی امیری می‌گوید، امروزه مسجد کارکرد عبادی خود را کاملا از دست داده و بدل به دستگاه پروپاگاندای حکومتی (طالبان) شده است. به باور این اسلام‌شناس، نهاد مسجد امروزه یک کارکرد دارد و آن تولید و پخش «پروپاگاندا» است. تبلیغات پخش شده از تریبون مسجد هیجان خلق می‌کند و افراد را طوری بسیج می‌کند که رسانه‌ها و نهادهای دیگر نمی‌توانند. از این منظر به باور امیری، مسجد به یک رسانه‌ی انتشار پروپاگاندا تقلیل یافته و «به شدت سیاسی» شده است. پروپاگاندا یا تبلیغات سیاسی (جوسازی سیاسی) مفهومی قدیمی است که توضیح می‌دهد حکومت‌ها و دستگاه‌های سیاسی از این طریق و با به خدمت گرفتن مجموعه‌ای از رسانه‌های تحت کنترل خود اطلاعات هماهنگ و جهت‌دار و اغلب مخدوش را جهت بسیج افکار عمومی و تبلیغات سیاسی در اختیار مردم می‌گذارند. مسجد از این جهت، رسانه‌ای است که طالبان از آن طریق به تبلیغ افکارشان و اشاعه‌ی نفرت در برابر مخالفان می‌پردازند. از نظر امیری، آنچه که راه را بر طالبان در این مسیر هموار کرد، این بود که آن‌ها محصول همین فضا و آشنا به ادبیات آن بودند. چون پیوند محکمی میان ادامه‌ی وجود خود و دوام مساجد به مثابه‌ی سنگر اصلی شان برقرار کرده‌اند، توانسته‌اند آن را به نهادی مطلقا سیاسی و فاقد کارکرد آموزشی یا اجتماعی، آن‌چنان که در سده‌های اولیه هجری رسم بود، سازند.

از نظر امیری، مادامی که جامعه فاقد ثبات و امنیت است، امکان بازگشت مسجد به کارکرد اولیه‌اش وجود ندارد. او معتقد است که در جامعه‌ی افغانستان مسجد اکنون مهم‌ترین رسانه‌ی شفاهی است که کاملاً از سوی طالبان کنترل می‌شود و به خدمت گرفته شده است.