اطلاعات روز

«خطرناک‌ترین نقطه‌ی جهان؛ مرزهای بی‌قانون پاکستان» (۲)

نویسنده: امتیازگل | مترجم: غفار صفا

رییس‌جمهور کرزی که در ماه مارچ ۲۰۱۰ به پاکستان سفر کرده بود، طی یک کنفرانس مطبوعاتی در پاسخ به پرسش خبرنگاری که پرسید آیا هواپیماهای بی‌سرنشین از خاک افغانستان در حال پرواز هستند یا خیر، گفت: «نمی‌تواند کار زیادی برای متوقف کردن این حملات انجام دهد.» گفته می‌شود که پرواز آن‌ها از پایگاه چپمن در ولایت خوست، جایی که یک جاسوس دوجانبه‌ی القاعده، خلیل ابو ملال البلاوی در ۳۰ دسامبر ۲۰۰۹ خود را منفجر کرد و هفت امریکایی به‌شمول پنج افسر سیا را نیز کشت، صورت می‌گیرد.

شاه‌محمود قریشی، وزیر امور خارجه در هفتم اپریل ۲۰۰۹ طی یک کنفرانس مطبوعاتی در مقر وزارت امور خارجه، در حالی‌که ریچارد هالبروک و مایک مولن، رییس ستاد مشترک نیروهای ائتلاف بین‌المللی با نا رضایتی به او نگاه می‌کردند، گفت: «حملات هواپیماهای بی‌سرنشین شکاف بزرگی بین ما ایجاد کرده است و این امر به حاکمیت ملی ما صدمه می‌زند.» بعدا برخی از مقامات به من گفتند که لحظاتی پیش از آغاز کنفرانس کلماتی بین امریکایی‌ها و قریشی ردوبدل شد که مطمئنا خوشایند نبودند.

اداره‌ی اوباما استفاده از هواپیماهای بی‌سرنشین را برای کوبیدن اهدافی در وزیرستان و ایجنسی‌های قبایلی مجاور آن، تشدید کرده است. حتا نیروهای زمینی امریکا در سوم سپتامبر ۲۰۰۹، در روستای زاولالی وزیرستان جنوبی واقع خاک پاکستان، جنگ را آغاز کردند. این عملیات نتوانست به هدف خود یعنی کشتن رهبران ارشد طالبان یا القاعده دست یابد. برعکس اعتراضات سراسری را برانگیخت و سبب شد تا جنرال اشفاق کیانی، رییس ارتش پاکستان هشدار دهد که یک چنین حملاتی غیرقابل قبول است. این اقدام او میزان محبوبیت‌اش را افزایش داد. 

با این حال، مقامات نظامی و رهبران بلندپایه‌ دولتی در خفا از موفقیت حملات هواپیماهای بی‌سرنشین خوشحال بودند. یکی از جنرال‌های ارشد اخیرا در پاسخ به پرسشی درباره‌ی حملات پهپادی گفت: «تا آن‌جا که این حملات منجر به نابودی افرادی می‌گردد که تهدیدی هستند برای همه‌ی ما، چرا باید از آن شاکی بود.» او همچنان افزود: «ما نه فناوری داریم و نه هم پاکستان ماهواره‌ای برای هدایت این پهپادها در اختیار دارد؛ پس چرا باید پیوسته این پرسش را مطرح کنیم؟»

با وجود مخالفت‌های عمومی نسبت به چنین حملاتی و اعتراضات گسترده در مورد تلفات غیرنظامیان، یک تحلیل واقع‌بینانه ما را به این نتیجه‌گیری می‌رساند که احتمالا هواپیماهای بی‌سرنشین برای شکار جنگ‌جویان القاعده و متحدین محلی‌شان ابزار مؤثرتری خواهد بود نسبت به جنگ در زمینی که آسیب‌های جانبی زیادی با خود همراه دارد. این رویکرد همچنان به ایالات متحده مجال خواهد داد تا پروسه‌های قانونی مربوط به دستگیری و بازداشت‌ها را دور بزند یا از آن اجتناب بورزد یا ستیزه‌جویان را بیازماید. زندان‌های گوانتانامو و ابوغریب مصادیق مناسبی از خطراتی هستند که امریکایی‌ها پس از دستگیری تروریست‌های مظنون، با آن مواجه شده‌اند.

به نظر می‌رسد همکاری نظامی ایالات متحده و پاکستان در حال ورود به یک مرحله‌ی جدیدی است و نهاد‌های نظامی هردو کشور اکنون حملات هواپیماهای بی‌سرنشین و جنگ‌های ارتش را بهتر از پیش هماهنگ می‌سازند. اما هم رهبران پاکستان و هم حامد کرزی، رییس‌جمهور افغانستان در برابر این باور امریکا که حملات هواپیماهای بی‌سرنشین ابزار مؤثری برای از بین بردن تروریست‌ها در زمین اند، بی‌تفاوت به نظر می‌رسند.

فشار امریکا بر مناطق قبایلی پاکستان، شبه‌نظامیان را در سراسر پاکستان به خشونت وا داشته است. عمده‌ترین اقداماتی که اقتدار دولت را به چالش می‌کشید در نوامبر و دسامبر سال ۲۰۰۸ اتفاق افتاد، و آن زمانی بود که پیروان مولانا فضل‌الله، یک روحانی مرتجع از طریق دره سوات هجوم آوردند، صدها هزار نفر را کشتند و آواره کردند، دولت موازی تشکیل دادند و قوانین شرعی را تحمیل نمودند.

جنگ بین ستیزه‌جویان و نیروهای دولتی از سال ۲۰۰۳ تا اکنون یکی از ویژگی‌های زندگی روزمره در دره سوات بوده است. گه‌گاهی آتش‌‌بس‌های موقتی برقرار می‌گردید که غالبا ستیزه‌جویان آن را نادیده می‌گرفتند. تهاجمات ماه‌های نوامبر و دسامبر ۲۰۰۸، دولت آصف‌علی زرداری را غافلگیر کرد. زمانی که اوباما به‌عنوان رییس‌جمهور سوگند یاد کرد، ستیزه‌جویان کم‌تر از صد مایل از اسلام‌آباد فاصله داشتند.

زمانی‌که یکی از حکومت‌های محلی پذیرفت که آتش‌بس صورت گیرد، مولانا صوفی محمد، خُسُر مولانا فضل‌الله شرط گذاشت که آنان اجازه داشته باشند تا قوانین شرعی را در سوات تطبیق کنند؛ خواستی که از اواسط سال‌های ۱۹۹۰ به این‌سو در سراسر منطقه مطرح شده بود. به نظر می‌رسید هیچ‌کس از این واقعیت که این توافق‌نامه برخلاف قانون اساسی پاکستان است، ناراحت نشده باشد. در ماه اپریل مجلس قانون‌گذاران اسامبله ملی پاکستان به رییس‌جمهور زرداری توصیه کرد تا آنچه را که به‌عنوان مقررات نظام عدل شناخته می‌شود امضا کند و در نتیجه این توافق‌نامه را رسمیت ببخشد.

اکثر نهادهای جامعه مدنی و دولت‌های خارجی با این توافق‌نامه مخالفت کردند و آن را «تسلیم شدن به شبه‌نظامیان» خواندند. در واشنگتن نیز سخن‌گوی کاخ سفید، رابرت گیبز از این توافق‌نامه به‌عنوان یک توافق «ضد حقوق بشر و دموکراسی» یاد کرد و انتقاد نمود. گیبز گفت: «راه‌حل‌های مربوط به امنیت در پاکستان شامل حداقل دموکراسی و حداقل حقوق بشر نمی‌شود، امضای این توافق‌نامه و تحمیل قوانین سختگیرانه در دره سوات خلاف این دو اصل است.» با این‌ حال، حکومت ایالتی اصرار داشت که برای باز گرداندن سوات و محافظت از جان افراد، باید به این توافق احترام گذاشت. در سیزدهم اپریل، رییس‌جمهور زرداری توافق‌نامه را امضا کرد و به آن مشروعیت بخشید.

چند روز بعد، افراد مولانا فضل‌الله شروع کردند به ایجاد ایست‌های بازرسی و تحرک جدیدی را جهت استخدام پسران جوان در دره سوات راه‌اندازی نمودند. فضل‌الله با خسرش اختلاف داشت و خود را ملزم به رعایت توافق‌نامه نمی‌دانست. به همین دلیل هم به حملات‌اش بر کاروان‌های نظامی، اختطاف و باج‌گیری ادامه داد. هرکسی که با تصامیم تحریک طالبان پاکستان مخالفت می‌کرد با شدیدترین و وحشیانه‌ترین نوع مجازات اعدام روبه‌رو می‌گردید. چمن مرکزی مینگو عملا به یک کشتارگاه تبدیل شده بود، زیرا تروریست‌ها از پایه‌های برق این پارک برای به دارآویختن اعدامی‌ها استفاده می‌کردند.

نیروهای مسلح تحریک طالبان پاکستان شروع کردند به گرفتن مواضع برتر در تپه‌ها و حرکت به‌سوی جنوب؛ به ارتش و نیروهای شبه‌نظامی حمله می‌کردند. برخی از سربازان اسیر و اعدام شدند، از جمله گروهی متشکل از چهار کماندوی جوان که طی یک مأموریت کشفی از طریق هواپیما به این منطقه رها شده بودند. اعدام آنان سراسر کشور را در شوک فرو برد. هنگامی ‌که اجساد تکه تکه شده‌ی آنان را از کنار جاده بیرون آوردند، فرماندهی عالی نظامی به نتیجه رسید که زمان مهار کردن این غول فرا رسیده است.

میجر جنرال اعجاز عوان، یک فرمانده ارتش در دره سوات طی دیداری که اواخر اپریل سال ۲۰۰۹ در راولپندی با او داشتم، گفت: «وقتی توله‌سگی که در خانه بزرگ شده شروع به گاز گرفتن صاحبان خودش می‌کند، باید تأدیب شود.» درست چند ساعت پیش از آن مقامات بلندپایه ارتش تحت رهبری جنرال کیانی، رییس ستاد ارتش تصمیم گرفته بودند که در سوات و منطقه‌ی مالاکند بالا با ستیزه‌جویان مقابله کنند.

این نخستین‌باری بود که ستاد ارتش قدرتمند پاکستان به بخش‌های تحت کنترل تحریک طالبان پاکستانی به‌عنوان یک «تهدید حیاتی برای کشور» نگاه می‌کردند که نشان‌دهنده‌ی فصل جدیدی در تاریخ پاکستان است: برای چندین دهه بازیگران غیردولتی عنصر اساسی پارادایم امنیتی ارتش برای مرزهای شرقی و غربی کشور بودند.

حزب‌ سیکولار «عوامی ملی نشنل پارتی»، حزب حاکم در مرز ایالت مرزی شمال پاکستان (ان. دبلیو. اف. پی) که قبلا از راه‌حل سیاسی در رابطه به ستیزه‌جویان در منطقه حمایت می‌کرد، در مواجهه با خشونت‌ها و وحشیگری‌های روزافزون تحریک طالبان پاکستان و بیهوده بودن توافق‌نامه‌ی صلح سوات، از ارتش خواست تا علیه این شبه‌نظامیان وارد عمل شود. اویس‌احمد غنی، فرماندار صوبه سرحد که در هشتم اپریل ۲۰۱۰ طی تلاش برای آرام کردن ملی‌گرایان پشتون، به خیبرپختونخواه تغییر نام داده، در دفتر کارش در پیشاور به من گفت: «در حالی‌که ارتش برای راه‌اندازی عملیاتی زیر نام (راه راست) آماده می‌شد، ما شروع کردیم به‌ کار روی طرح‌هایی برای محافظت از غیرنظامیان در شهرهای پر جمعیت مانند مینگوره، دیر و بونر.»

این طرح شامل کشانیدن شبه‌نظامیان از مراکز پر جمعیت به‌سوی نقاط استراتژیکی در دیر بالا، شانگلا و بونر بود که نیروهای امنیتی به روشی حساب‌شده آن را تخلیه کرده بودند. تا ششم ماه می، ارتش و سپا مرزی از چهار سمت به‌سوی مواضع شبه‌نظامیان پیش‌روی کردند. در دوازدهم می دسته‌های ویژه‌ی کماندو در کوه‌های اطراف پئوچار، مقر مولانا فضل‌الله و پایگاه اصلی آموزش تحریک طالبان پاکستان در سوات، پیاده شدند. آنان با این‌که با مقاومت سختی روبه‌رو شدند، اما موفق گردیدند که امکانات زیاد کمپ‌های آموزش، مواد انفجاری و شماری از تونل‌هایی را که خانه‌ها را به مسیر‌های فرار وصل می‌کردند، کشف نمایند. نیروهای امنیتی پس از درگیری‌های شدید، مرحله‌به‌مرحله، قله‌به‌قله و یکی پس از دیگری منطقه را پاکسازی کردند.

با پیش‌روی ارتش، وقوع یک فاجعه‌ی انسانی در حال رونما شدن بود. با آغاز نخستین تحرکات نظامی، ساکنان وحشت‌زده‌ی سوات برونر و دیر شروع به ترک خانه‌های خود کردند تا در نقاط امنی پناه گزینند. در عرض چند روز، شاهراه پیشاور مینگوره مملو از ده‌ها هزار نفر شد. در اواخر ماه می، این مهاجرت‌ها تبدیل شد به یکی از بزرگ‌ترین بی‌جاشدن‌های داخلی پاکستان که در آن بیش از دو میلیون نفر خانه‌های‌شان را ترک کرده بودند.

گورنر غنی به من گفت که این بی‌جاشدن‌ها بخشی از استراتژی نظامی بود و هدف آن ایجاد سردرگمی برای شبه‌نظامیان در مورد انتخاب سنگرهای‌شان بود. تا آن زمان آنان بسیار به راحتی می‌توانستند در میان مردمان ملکی پنهان شوند که کار نیروهای امنیتی را به‌خاطر حمله بر آنان دشوار می‌ساخت. اکنون با هجوم انبوهی از خانواده‌ها به بیرون از شهرها، این جنگ‌جویان خود را در برابر تاکتیک‌های ارتش آسیب‌پذیر می‌دیدند. استراتژی ارتش این بود که شهرها را خالی از سکنه کنند تا محل اختفای تروریست‌ها را شناسایی و بمبارد کند، مناطق را از وجود شان پاکسازی و تحت کنترل خود نگه‌دارد. همزمان ارتش برخی از بهترین مواضع خود را به شبه‌نظامیان تسلیم کرد و در واقع برای‌شان دام گذاشت تا بعدا آنان را بمبارد و به‌طور کامل سرکوب کند. با این روش چند صد ستیزه‌جو ظرف چند روز اول عملیات از بین رفتند.

دولت با پیش‌بینی احتمال مهاجرت‌های گروهی مردم که عملیات نظامی باعث آن خواهد شد، به همه نهادهای آموزشی دستور داده بود تا تعطیلات تابستانی‌شان را چند هفته پیشتر از زمان واقعی آن آغاز کنند. به این ترتیب تمام مکاتب و کالج‌ها تبدیل شدند به اردوگاه‌های امن پناهندگان. در عین حال، ارتش با یک حرکت دوقلابی به مناطق تحت کنترل طالبان پاکستانی که یک سال پیشتر آن را در اختیار خود در آورده بودند، نزدیک شد و یک حلقه‌ی مستحکم محاصره را تشکیل داد.

در اوایل ماه جولای، نیروهای امنیتی تقریبا تمام سوات، دیر و برونر را (به وسعت ۳۳۶۰ مایل مربع) پاکسازی کردند. در نتیجه مردم مطمئن شدند و پیش از آغاز باران‌های موسمی در ماه آگست به خانه‌های‌شان برگشتند. با این‌که اوضاع ناپایدار و مدیریت ملکی شکننده بود، با دخالت دولت و نهادهای امدادرسان بین‌المللی، آنان توانستند زندگی خود را از سر بگیرند. در شروع سال ۲۰۱۰، زندگی اکثر شهرهای سوات و اطراف آن تقریبا به روال عادی برگشته بود.

ایجاد اختلال در شبکه‌‌ی طالبان پاکستانی در منطقه‌ی ملاکند و کارزار شدید نظامی در همسایگی باجور که در آگست سال ۲۰۰۸ آغاز شده بود، برای ارتش یک گام بزرگ به جلو محسوب می‌گردید. تا زمانی که موفقیت‌های اولیه‌ی عملیات نظامی آشکار نشده بود، اکثر پاکستانی‌ها نسبت به اراده‌ی ارتش مشکوک بودند. فرضیه‌های رابطه میان ارتش و ستیزه‌جویان آن‌قدر ریشه‌دار بود که هیچ‌کس باور نمی‌کرد ارتش به‌گونه‌ی جدی با تروریست‌ها وارد عمل شود. دستگیری ده‌ها رهبر ستیزه‌جو، از جمله مسلم خان و مولوی عمر، سخن‌گویان مخوف تحریک طالبان پاکستانی و کشته‌شدن هزار و ۶۰۰ نفر شورشی، حداقل برخی از تردیدها را نسبت به اراده‌ی ارتش برطرف کرد.

به تعقیب عملیات سوات و با توجه به مؤثریت استراتژی آن، ارتش تصمیم گرفت تا عملیات مشابهی را در بخش‌هایی از وزیرستان جنوبی که تحریک طالبان پاکستانی آن را به پایگاه عملیاتی خود تبدیل کرده بود، راه‌اندازی کند. ستیزه‌جویان با یک حمله‌ی غافلگیرانه به یکی از استحکامات شبه‌نظامیان در وزیرستان جنوبی و اعدام فوری نیمی از دو واحد مرزی در جنوری سال ۲۰۰۸، سرارغه را پایگاهی برای وزیرستان جنوبی ساخته و ساکنان آن را که جمعیت شان به بیشتر از هشت هزار نفر می‌رسید، با ایجاد رعب و وحشت به اطاعت واداشته بودند. در نتیجه‌ی آتش سنگین توپخانه‌ای ارتش هنگام ورود به این شهر، هنوز زمین قلعه پر است از آوارهای سنگ و خاک. در مصاحبه‌ای که اخیرا با محمد شفیق، افسر فرمانده انجام دادم، به من گفت: «همه چیز از این‌جا شروع شد: به چالش کشیدن دولت پاکستان.» سرارغه به نمادی از ترور طالبان پاکستان تبدیل شده است.

جنرال کیانی در اواخر ماه سپتامبر خطاب به شماری از روشنفکران و دانشگاهیان پشتون گفت که تلاش‌ها برای جلب مردم در جریان است. او گفت تا زمانی که مردم محل در کنار ما نباشند، هیچ تلاشی برای برقراری مجدد دولت به نتیجه نخواهد رسید، و تأکید کرد که «خودمختاری محلی و همکاری» پیش‌نیاز اولیه برای موفقیت یک کارزار نظامی است.

سه فرقه‌ی ارتش از سه جهت در ۱۷ اکتوبر سال ۲۰۰۹، به پیش‌روی در وزیرستان جنوبی آغاز کردند. در اوایل نوامبر، موفق شدند تا دره‌های کوهستانی سرارغه، لاده و مکین را دوباره به تصرف خود درآورند. در اثر این کارزار، رهبران و فرماندهان تحریک طالبان پاکستانی مجبور شدند تا سنگرهای خود را رها نموده و متفرق شوند. این عملیات یک بحران انسانی دیگر را نیز در پی داشت و آن این‌که نیم‌میلیون انسان به‌دلیل ناامنی راه فرار را در پیش گرفتند. بیشتر آنان به کمپ‌های دره اسماعیل‌خان و اطراف آن پناه بردند یا به دوستان و خویشاوندان خود پیوستند. کوچ دسته‌جمعی مردم به ارتش امکان داد تا با سهولت بیشتر به سمت آنچه جنرال کیانی آن را «سیاه‌چاله» می‌نامید، به پیش‌روی ادامه دهد. طالبان پاکستانی در جاهایی مقاومت کردند، بمب‌های کنار جاده کار گذاشتند و در برابر کاروان‌های نظامی کمین اجرا کردند. اما از آن‌جا که بیشتر مردم از محلات فرار کرده بودند، ارتش به راحتی می‌توانست پناهگاه‌ها، تونل‌ها و مسیرهای فرار آنان را بمبارد کند.

ادامه دارد…