طالبان میگویند: «ما نظام اسلامی برپا کردهایم.» مجاهدین ضدطالب میگویند: «ما میخواهیم یک نظام اسلامی برپا کنیم.»
به عبارتی دیگر، مجاهدین میخواهند نظامی برپا کنند که طالبان آن را برپا کردهاند. این همان جوهر اصلی بُنبست فکری-عقیدتی مجاهدین در تعیین نسبت خود با طالبان است. اگر کسی تمام ارکان اعتقادی مجاهدین را فهرست کند و به آن صورت یک نظام حکومتی بدهد و تناقضهای آن را به نفع دین مبین رفع کند، آنچه برجا میماند همین امارتی است که طالبان بنا کردهاند.
مجاهدین میگویند که در نظام دلخواهشان -حکومت اسلامی- هیچ فکر، رفتار و سیاستی (در هیچ حوزهیی) نمیتواند مخالف تعلیمات عالیهی اسلامی و باورهای مقدس مردم متدین افغانستان باشد. معنای این اصل انعطافناپذیر بنیادین این است که در افغانستان هیچ پیشرفتی در هیچ حوزهیی مجاز نیست. این دقیقا همان سخنی است که طالبان میگویند و به آن باور دارند. بعضی از پیشرفتهای جوامع بشری (که قطعا با تعلیمات اسلامی ناسازگار هستند) اینهایند:
آزادی اعتقادی
در جوامع متمدن مدرن هر فرد حق دارد به همان چیزی معتقد باشد که خودش فکر میکند درست و برحق است. یک فرد میتواند مسیحی، یهودی، بودایی، مسلمان و هندو یا پیرو هر آیین دیگری باشد؛ میتواند به هیچ دینی باورمند نباشد؛ میتواند خداباور یا خداناباور باشد. هر فرد میتواند دین و آیین مورد اعتقاد خود را تغییر بدهد و آزادانه از دینی خارج شود یا دین دیگری اختیار کند. امروز در هیچ کشور متمدنی مفهوم ترسناکی بهنام «ارتداد» وجود ندارد که به موجب آن فردی سزاوار قتل یا مجازات دانسته شود.
مجاهدین مخالف طالبان -دقیقا مثل خود طالبان- برای افراد این آزادی اعتقادی را قایل نیستند. اولین تأکیدشان همواره این است که در هیچ قانون یا سند مهم ملی یا سازمانی آزادی اعتقادی به رسمیت شناخته نشود.
دموکراسی سکولار
دموکراسی مجموعهیی از روشها و سازوکارهای مدرن برای مدیریت جوامع امروزی است. بنا بر قواعد دموکراتیک، مدیران تصمیمگیرنده در سطح حکومت یا نهادهای تصمیمگیری دیگر جمعی توسط شهروندان انتخاب میشوند. برای اینکه این سیستم کار کند، تمهیداتی از قبیل تقسیم قوا، وجود احزاب، مکانیسمهای انتخاباتی، استقلال قضایی و آزادی رسانهها نیز وجود دارند که کارکرد صحیح سیستم را (در حد قابل اطمینانی) تضمین میکنند.
این سیستم دموکراتیک ضرورتا سکولار است. یعنی هدفگیریاش برای درست کار کردن نظام واقعبینانه، اینجهانی، محدود و متواضعانه است. دموکراسی سکولار یعنی اینکه حکومت عقاید دینی یا ایدئولوژیک یک فرد یا گروه اجتماعی مشخص را بر دیگران تحمیل نمیکند. در چارچوب این سیستم سکولار، اصلا کار حکومت این نیست که ببیند مردم دیندار یا بیدین هستند و باورهای چه کسی از نظر دینی برحق یا باطل است. کار حکومت، در دموکراسی سکولار، تفتیش عقاید و راستکردن باورهای مردم نیست؛ چیزی بسیار متواضعانهتر است: ارائهی بعضی خدمات ابتدایی دنیوی برای بهسامانکردن مقدمات یک حیات جمعی صلحآمیز؛ با میزان قابل قبولی از رفاه. باقیاش کار حکومت نیست. اینکه شما به مسجد میروید یا به میخانه، به کلیسا میروید یا در خانه میمانید، به آیین محمد باورمنداید یا به کیش موسی، کل زندگی را در همین جهان میبینید یا حیات اصلی را در جهان پس از مرگ میجویید…، اینها مربوط به شماست نه به حکومت. قانونهای اساسی جوامع دموکراتیک حداقلهای لازم برای داشتن یک جامعهی آرام و آزاد (با درجهیی از عدالت و رفاه) را بیان میکنند.
مجاهدین ضدطالب، دقیقا مثل خود طالبان، به دموکراسی اعتقاد ندارند و هرجا عیبی در دموکراسی دیدند خوشحال میشوند و آن را مستمسکی میسازند برای آنکه تمام قواعد دموکراتیک را زیر سؤال ببرند.
تکثر اندیشهیی و تنوع سلیقهیی
شهروندان و حاکمان جوامع متمدن مدرن این حق را برای همه قایلاند که در حوزهی اندیشه و سلیقه (ترجیحات فکری و ذوقی) متنوع باشند. مسأله این نیست که کسی فکر یا ذوق آن دیگری را قبول دارد و میپسندد یا نه. مسأله این است که در هر حال افراد و حکومتها وجود و حضور این تنوع و تکثر را به رسمیت میشناسند و در جاهایی که فکر یا ذوقی را برابر فکر و ذوق خود نمییابند، به خود حق نمیدهند که علیه آن دست به اقدام سرکوبگرانه یا حذفکننده بزنند. اگر فردی، گروهی یا حکومتی دست به سرکوب و حذف برآورد، چارچوبها و تدابیر قانونیای وجود دارند که جلو آن فرد یا گروه و حکومت را بگیرد و از تکثر و تنوع دفاع کند.
مجاهدین ضدطالب، دقیقا مثل خود طالبان، با تکثر اندیشه و تنوع سلیقه سر ناسازگاری دارند. هرجا که از سر ضرورت روز با تنوع و تکثر همراهی موقت هم کردهاند، همراهیشان پر از «اما» و سرشار از کینهی فروخورده بوده است.
آیندهی ملک
وقتی یکی از چهرههای مشهور «جبهه مقاومت ملی افغانستان» (از مهمترین جبهات مخالف طالبان) اعلام کرد که یکی دیگر از شخصیتهای این جبهه بهدلیل اعتقادات غیردینیاش از این جبهه اخراج شده است، عدهیی از روشنفکران افغانستان تکان خوردند. اما حقیقتا جای شگفتی نیست. افغانستان فعلا همین است. کشوری مبتلا به انحصارگرایی دینی که اکثر شهروندانش نسخهی انحصارگرایی دینی را نجاتبخش میدانند؛ ملک مجاهدزدهیی که عالم و عامیاش (به جز اقلیتی بسیار کوچک) آن سه شاخص پیشرفت جوامع مدرن را قبول ندارند و حاضراند به قیمت رفتن به اعماق قرون تاریک از باورهای مذهبی انحصارگرایانهی خود دفاع کنند. فکر میکنند زخمی را که از طالب خوردهاند، میتوانند با زهری از همان جنس که در بُن دندان خصم است مداوا کنند.