«هر باری که بینهایت خسته میشوم، باز هم به همان دورنمایی فکر میکنم که سالهای پیشین سرش فکر کرده بودم و مسیر خود را ادامه میدهم. روزهایی که در کابل اعتراض میکردیم همیشه زندانرفتن، همیشه شکنجهشدن و همیشه مردن روی جاده را در ذهن خود داشتم و برایش آماده بودم. به این دلیل که اینطور نبود که کلا فضا امن بوده باشد تا بدون هیچ کدام ترس و لرزی به آنجا برویم و اعتراض بکنیم؛ دست ما خالی بود و در برابر ما گروهی بود که تفنگ داشت و مجهز به سلاح بود. میتوانستند به ما آسیب بزنند و زندانرفتن و شکنجهشدن و مُردن در این مسیر برای من چیزی ناآشنا نبود. اما نمیخواستم در خانه مثل یک برده زندگی کنم و در برابر همه چیز سکوت کنم و آزادی نداشته باشم.»
تمنا زریاب پریانی این سخنان را در پانزدهم مارچ ۲۰۲۳ در گفتوگو با نشریهی «زن تایمز» گفته بود. پریانی اخیرا در آلمان در اعتراض به آنچه «آپارتاید جنسیتی» طالبان میخواند، دست به اعتصاب غذا زده است.
پرسشی که در ذهن بسیاری از شهروندان افغانستان میگردد این است: این کارها چه فایده دارند؟
در دو سالی که طالبان بر افغانستان حاکم شدهاند، زنان و مردان بسیاری در داخل کشور یا در ممالک دیگر جهان در برابر سیاستها، اندیشهها و رفتارهای طالبان دست به اعتراض زدهاند. با وجود این اعتراضها، دو روند در این دو سال برجسته بودهاند: یکی اینکه طالبان از خود انعطاف نشان ندادهاند و از پذیرفتن خواستههای معترضان سر باز زدهاند. دیگری، اعضای قدرتمند و تأثیرگذار جامعهی جهانی به روشنی نشان دادهاند و در مواردی اعلام کردهاند که رویکردشان در برابر حکومت طالبان رویکرد تعاملی و اجتناب از تقابل و تنش است. دو بازیگر اصلی در این زمینه امریکا و اروپا هستند که گاهگاه از طالبان میخواهند سیاستها و رفتارهای خود را -بهویژه در برابر زنان افغانستان- تعدیل کنند. این دو بازیگر پرقدرت و تأثیرگذار اما در پی آن نیستند که بهخاطر خواستههای مدنی شهروندان افغانستان ملاحظات جهانی و منطقهیی و امنیت ملی خود را کنار بگذارند. البته این رویکرد اروپا، امریکا و کشورهای دیگر قابل درک است. آنچه بر مناسبات بینالمللی و تصمیمگیریهای جهانی حاکم است، ملاحظهی «منافع ملی» کشورهاست و نه نگرانیهای اخلاقی. اگر در یک سناریوی دردناک کشورهای جهان مجبور شوند که میان نابودی تمام شهروندان افغانستان و امنیت ملی خود یکی را انتخاب کنند، حتما امنیت ملی خود را برخواهند گزید. ما چه بپسندیم و چه نپسندیم این واقعیت سخت این جهان است و به نظر نمیرسد به این زودی تحت تأثیر هیچ عاملی دگرگون شود.
اکنون، پرسش این است: در وضعیتی که جهان با طالبان راه تعامل را در پیش گرفته و به حمایت هیچ کشوری نمیتوان امید داشت، دست به اعتصاب غذا زدن چند نفر در گوشهیی از این جهانِ بیرحم و بیاعتنا چه سودی خواهد داشت؟
پاسخش را در همان سخنی که از تمنا زریاب پریانی نقل شد، میتوان دید. مسأله فقط همین روز و همین هفته و همین ماه و همین سال نیست. مسأله «دورنما» و چشمانداز فرداست. شهروندان یک کشور نمیتوانند به «فراموشی» تن دهند. اگر هیچکس در هیچ جایی نشانههایی برای یک فردای روشن نگذارد، فردا که آیندگان بیایند و دختران و پسران و مردان و زنان دیگر در این مملکت پا به میدان حیات جمعی بگذارند، دیگر کسی حتا در «یاد» نخواهد داشت که زندگی آزاد چه صورتی داشته است یا باید داشته باشد. برای آن دورنما (چنان که پریانی گفت) و آن فردا -که میتواند روشن باشد- هر شهروند باید نشانههایی تولید کند. فردا نباید همه فکر کنند که جهان تا بوده تاریک بوده است. نسل نو نباید در میان خاکستر فراموشی به دنیا بیاید و در میان خاکستر فراموشی زندگی کند.
امروز، همین حالا، شاید اعتراضها و اعتصابها و اضطرابها حاصل محسوسی نداشته باشند. اما انتقال آگاهی با همین اعتراضها و اعتصابها و اضطرابها ممکن میشود. در دورنما، در فردا، همین حرکتهای دردناک نشانههایی میشوند برای یاد، برای رفع فراموشی؛ برای روشنایی.