Assoicated Press

درسی که دنیا از یازدهم سپتامبر نگرفت

علی تای‌میرکشه

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

پس از به قدرت رسیدن مجدد طالبان در سال ۲۰۲۱، نگرانی‌های جدی سازمان‌های اطلاعاتی منطقه و جهان از رشد چشم‌گیر اقدامات و گسترش تروریسم مطرح شده است. این نگرانی‌ها بارها از جانب مقام‌های معتمد‌ترین کشورها نسبت به طالبان (پاکستان، ایران و روسیه) به‌طور رسمی مطرح شده است. نیروهای امنیتی و دفاعی پاکستان بعد از قدرت‌گیری طالبان به‌طور بی‌پیشینه با گروه‌های تروریستی، خصوصا تحریک طالبان پاکستان درگیر شده‌اند. یافته‌های نهادهای مستقل نشان می‌دهد که در بعضی مناطق حملات تروریستی برعلیه نیروهای دولتی پاکستان تا صددرصد نسبت به دو سال قبل افزایش یافته است. گروه‌های تروریستی اسلام‌گرا با قدرت‌گیری طالبان جسورتر شده و موفقیت طالبان را معیاری برای مشروعیت روایت خود تعریف می‌نمایند.

القاعده نیز در دو سال گذشته اقدامات نظامی خود را در بعضی کشورهای افریقایی از سر گرفته و تهدید جدی در برابر امنیت ملی آن کشورها محسوب می‌شود. در همین حال اطلاعات نشرشده‌ی نهادهای استخباراتی در خاورمیانه نشان می‌دهد که سلاح و تجهیزات امریکایی جامانده در افغانستان بدست جنگ‌جویان فلسطینی رسیده است.

کشورهای همسایه‌ی شمالی افغانستان چندین بار شاهد حملات موشکی از خاک افغانستان در جغرافیای خود بودند. در آخرین مورد، نیروهای سرحدی جمهوری تاجیکستان مدعی شدند که سه نفر از اعضای مسلح گروه تروریستی انصارالله را در مرز با افغانستان -درحالی‌که برای ورود به آن کشور تلاش داشتند- از بین برده‌اند.

اخیرا به علاوه‌ی سازمان‌های استخباراتی و امنیتی کشورهای منطقه، کشورهای دور مانند ایالات متحده امریکا، روسیه و سازمان‌های بین‌المللی مانند شورای امنیت سازمان ملل متحد و سازمان همکاری‌های شانگهای از افزایش تهدیدات تروریستی از آدرس افغانستان ابراز نگرانی نموده‌اند. البته نگرانی‌های جهان، تنها در حد اعلامیه و سخنرانی‌های رسمی متوقف شده و هیچ برنامه‌‌ی مؤثر برای مقابله با این وضعیت روی دست گرفته نشده است.

طالبان در دودهه‌ی گذشته، به‌منظور شکست امریکا و نیروهای بین‌المللی و دولت مورد حمایت شان در افغانستان در یک تبانی و ائتلاف اعلام‌نشده با تروریسم بین‌المللی و منطقه‌ای به‌عنوان یک چتر بزرگ حمایتی برای همه‌ی آن‌ها فعالیت‌های خود را تنظیم نموده بودند. این گروه‌ها در بدل مهمان‌نوازی طالبان، در تمامی عملیات‌های تروریستی برعلیه دولت افغانستان و نیروهای بین‌المللی حضور داشتند. بخش زیادی از جنگ‌جویان این گروه‌های تروریستی که شهروندان بسیاری از کشورهای مسلمان و غربی بودند، در کنار طالبان جنگیدند، کشتند و کشته شدند. آنان در این دودهه در میان فرهنگ تروریست‌پروری، قبیلوی و جهادگرایی طالبان و ساحات تحت کنترل‌شان ادغام شدند. بسیاری از این‌ها با شهروندان افغانستان و اعضای خانواده‌ی طالبان رابطه‌ی خویشی از طریق ازدواج برقرار کردند. تمامی شهروندان خارجی دخیل در گروه‌های تروریستی در کشورهای‌شان در لیست سیاه قرار داشته و تحت تعقیب قرار دارند. آنان قادر یا علاقه‌مند به بازگشت به کشور متبوع شان به‌دلیل ترس از محاکمه و مجازات نمی‌باشند. طالبان نیز بعد از قدرت‌گیری، بر اساس یک فرمان سری ملا هبت‌الله، به همه‌ی شهروندان خارجی عضو گروه‌های تروریستی تابعیت افغانستان را اعطا نموده‌اند.

تابعیت از طریق تروریسم

در صحبتی که با یکی از کارمندان اداره‌ی پاسپورت داشتم، وی تأیید کرد که برای تعداد زیادی از تروریستان خارجی هم‌سو با طالبان -بدون آن‌که شناس‌نامه‌ی تابعیت داشته باشند- پاسپورت صادر شده است. این منبع همچنان گفت بسیاری‌شان بدون ثبت اطلاعات بیومتریک پاسپورت دریافت کرده‌اند، درحالی‌که یکی از مهم‌ترین روند برای گرفتن پاسپورت ثبت اطلاعات بیومتریک می‌باشد.

همچنان منبع دیگر از اداره‌ی شناس‌نامه‌ی الکترونیکی به من تأیید کرد که بر اساس دستور رهبری این اداره، برای تعداد زیادی از افراد بزرگ‌سن و جوان به‌نام مجاهد بدون داشتن شناس‌نامه‌ی قبلی (کاغذی)، شناس‌نامه‌ی الکترونیکی توزیع نموده‌اند. وی گفت صرف این افراد یک ورق تأییدی از «دلگی‌مشران» (اصطلاحی که در میان طالبان به فرماندهان نظامی دوره‌ی جنگ یک منطقه اطلاق می‌شود) داشتند. این منبع در پاسخ به اسامی و قومیت این افراد برایم گفت که بسیاری این افراد به زبان فارسی صحبت نمی‌توانستند و تنها آشنایی به زبان پشتو و اوزبیکی داشتند. حتا کسانی هم بودند که به عربی صحبت می‌کردند. ما مجبورا قومیت آنان را مطابق به لیست درج‌شده در سیستم یکی از اقوام ساکن در افغانستان ثبت کردیم که بیشتر شان پشتون و اوزبیک و همچنان تاجیک ثبت شده‌اند.

طوری که همه می‌دانیم، سند پاسپورت برای سفر به بیرون از کشور مورد استفاده قرار می‌گیرد. در داخل جغرافیای کشور متبوع برای سیر و سفر هیچ فرد نیازی به داشتن پاسپورت ندارند. این‌که این افراد برای چه برنامه و چه وقت به بیرون از افغانستان فرستاده خواهند شد، سؤال است که گذشت زمان به آن پاسخ خواهند داد. اما آنچه مسلم است، اعزام و حضور این افراد در هر جامعه‌ای یک خطر جدی و بالفعل با توانایی‌های بلند آموزه‌های تروریستی خواهد بود.

منابع متعدد در وزارت‌های دفاع و داخله‌ی طالبان به من تأیید کردند که تعداد زیادی از افراد خارجی که شناس‌نامه‌ی افغانستان را جدیدا دریافت نموده در قطعات و جزوتام‌های این دو نهاد شامل و تثبیت رتبه شده‌اند. مهم‌ترین نمونه‌ی حضور خارجی‌ها در صفوف حکومت فعلی طالبان تا سطح بلند، تعین یک پاکستانی به‌نام مولوی عثمان ترابی، باشنده‌ی اصلی منطقه‌ی گابری ولسوالی مومند باجور ایالت خیبرپختونخواه در ماه آگست ۲۰۲۱، بعد از به قدرت رسیدن طالبان به‌عنوان والی کنر می‌باشد. همچنان حضور یک فرمانده تاجیک‌تبار عضو ارشد گروه تروریستی جماعت انصارالله تاجیکستان به‌نام دوست‌محمد محمدُف (مشهور به مهدی ارسلان) به‌عنوان فرمانده لوا سرحدی ارتش طالبان در ولایت‌های تخار و بدخشان، نمونه‌ی دیگر از حضور رسمی تروریستان خارجی در ساختار طالبان می‌باشد.

اطلاعات موثق وجود دارد که تعداد زیادی از رهبری و افراد مربوط به جنبش اسلامی اوزبیکستان از فرزندان یولداش و خانواده‌ی جمعه‌بای نمنگانی، به ولایت فاریاب، به‌ویژه در منطقه‌ی شاخ ولسوالی قیصار و جوزجان بازگشته‌اند. یک منبع به من گفت هر زمان که مولوی عطاالله عمری، سرپرست وزارت زراعت طالبان به فاریاب سفر می‌نماید، یکی از اعضای خانواده‌ی یولداش که بعد از کشته‌شدن عزیز یولداش، فرزند طاهر یولداش رهبری این گروه را به عهده گرفته، مهمان خاص وی بوده و حین ملاقات‌های مردمی وی نیز حضور دارد.

همچنان اطلاعات نشان می‌دهد که افراد وابسته به عثمان غازی، یکی از رهبران جداشده‌ی جنبش اسلامی اوزبیکستان که قبلا با داعش بیعت کرده بود، از ولایت زابل به شمال افغانستان -عمدتا ولایت‌های فاریاب و سرپل- نقل مکان نموده‌اند. اگرچند در درگیری‌های زیاد میان افراد این گروه با طالبان در ولایت زابل دشمنی عمیق به‌وجود آمده است، اما به‌دلیل نفوذ محلی‌ای که رهبری شاخه‌ی عثمان غازی در میان اوزبیک‌های شمال افغانستان دارد توانسته برای خود محل امن ایجاد نماید.

در همین اواخر، وزارت داخله‌ی طالبان اعلام نموده که ۷۰ هزار نفر جدید را در صفوف نیروهای این وزارت جذب می‌نماید و این روند را از ولایت فراه به‌طور رسمی در هفته‌ی گذشته آغاز نمود. این ۷۰ هزار نفر چه کسانی اند؟ با توجه به اطلاعاتی که من دارم، مراکز جلب‌وجذب طالبان در وزارت داخله کم‌ترین مراجعه‌کننده و حتا در بسیاری ولایت‌ها هیچ مراجعه‌کننده‌ای ندارند. طالبان با این اقدام شان می‌خواهند از پیوستن نیروهای متحد خارجی خود به سازمان دیگر تروریستی مستقر در افغانستان، به‌ویژه داعش جلوگیری نمایند. این افراد تماما اعضای پیشین طالبان و گروه‌های تروریستی همکار و حامی‌شان می‌باشند که از ساختار موجود در رژیم طالبان بیرون مانده بودند. افراد مورد نظر ظرفیت فوق‌العاده در اجرای اقدامات تروریستی را طی دودهه‌ی گذشته فرا گرفته و عملا اجرا نموده‌اند. اطلاعاتی وجود دارد که برخی از این افراد به گروه‌های تروریستی دیگر مانند تحریک طالبان پاکستان و داعش خراسان در داخل افغانستان و پاکستان -حتا در مناطق کشمیر- جذب شده‌اند. این موضوع نگرانی‌های منطقه‌ای و درونی طالبان را شدیدا افزایش داده است. تلاش‌های جدی برای جذب این افراد در صفوف طالبان با پس‌زدن نیروهای دولت پیشین و جاهای خالی‌شده از آنان، جریان دارد.

صدور دهشت‌افگنی

ترویج تروریسم مذهبی و صدور آن در کشورهای غربی که به‌باور افراطیان «بلاد کفر» پنداشته می‌شود، یکی از اهداف بلندمدت و دائمی گروه‌های تروریستی اسلام‌گرا می‌باشد. طالبان و سایر اعضای گروه‌های تروریستی با اعزام این افراد از طریق فرصت‌های مهاجرتی، آموزشی، کاری و حتا مهاجرت غیرقانونی در حال بذر و تقویت هسته‌های تروریسم مذهبی در جوامع غربی می‌باشد. رشد تکنولوژی، مهاجرت گسترده از جوامع آسیب‌پذیر از رفتار و تبلیغات گروه‌های رادیکال اسلام‌گرا زمینه‌های بیشتر ترویج تروریسم مذهبی و تقویت هسته‌های موجود در جوامع غربی را فراهم می‌سازد. همین اکنون تعداد قابل توجهی از شهروندان افغانستان که حتا تابعیت و اقامت طولانی کشورهای غربی را دارند، در تلاش اند به‌طور عریان برای سفیدنمایی این گروه لابی کنند. آنان از تمامی پلتفرم‌های شبکه‌های اجتماعی و حضور بی‌باکانه در رسانه‌ها، محافل رسمی و غیررسمی از مزیت نظام اسلامی نوع طالبانی تبلیغ می‌کنند. تعداد قابل توجه این افراد با قدرت‌گیری طالبان با افتخار و با قبول هزینه‌های مالی زیاد به افغانستان سفر کردند و برای ملاقات با سران و فرماندهان این گروه صف کشیدند و حتا داشتن یک قطعه عکس را با آنان جزء افتخارات خود عنوان نمودند. حالا تصور کنید این افراد فرصت بیشتری برای جولان در این زمینه که به‌باور خودشان با این کار به خدا و بهشت نزدیک می‌شوند پیدا کنند، حوادث دیگر مانند ۱۱ سپتامبر را رقم نخواهند زد؟

عبرت تاریخ

حوادث اتفاق‌افتاده در ماه سپتامبر ۲۰۰۱ در ایالات متحده، نه تنها امریکا بلکه تمام جهان را تکان داد. تا اکنون سؤال بزرگی که مطرح است این است که چگونه در مقابل چشمان قدرتمندترین استخبارات جهان، قلب این کشور هدف قرار گرفت. پاسخ‌های متفاوت ارائه‌شده، اما تا اکنون شواهد و نتایج تحقیقات رسمی در این زمینه با جزئیات کامل منتشر نشده است. ایالات متحده امریکا بعد از این حملات، آن را تروریستی خوانده و نشانه‌ی انتقام را به سمت شبکه القاعده، یکی از بزرگ‌ترین گروه اسلام‌گرا که در آن زمان رهبری آن، به‌شمول اسامه بن لادن در افغانستان فعالیت داشت، گرفت. بعد از این حادثه در سطح بلند به‌طور مستقیم یا به‌واسطه‌ی طالبان وارد گفت‌وگو شد تا اسامه بن لادن را برای تحقق عدالت به امریکا تسلیم کنند. اما طالبان به بهانه‌ی غیرت افغانی و مهمان‌نوازی حاضر به تسلیم‌دهی این متحد قدرتمند خود -به‌باور خودشان، کفار- نشدند.

حوادث یازدهم سپتامبر اعتبار عمومی نهادهای دولتی، به‌ویژه امنیتی و دفاعی ایالات متحده امریکا در داخل این کشور را نیز به‌شدت خدشه‌دار نموده بود. دولت بوش برای تلافی این اُفت و انتقام‌گیری از شرورترین گروه اسلام‌گرا یعنی القاعده، گزینه‌ی قوی و محتمل‌تر از اقدامات نظامی نداشت. چون هر نوع تعامل سیاسی با طالبان به بن‌بست رسیده بود. امریکا فکر می‌کرد اگر کاری برای انتقام‌گیری این فاجعه انجام ندهد، اعتبار و ابهت سیاسی-نظامی‌اش به‌طور جبران‌ناپذیر افت می‌کند.

حملات نظامی ائتلاف بین‌المللی به رهبری ایالات متحده امریکا ابتدا با هدف‌گیری و پرتاب موشک و راکت‌های دوربرد مدیریت‌شونده از راه دور آغاز و با عملیات‌های زمینی در تبانی با جبهه متحد شمال، به‌ویژه حزب جنبش ملی اسلامی افغانستان به رهبری مارشال دوستم آغاز و کم کم به همکاری با سایر گروه‌های سیاسی-نظامی مانند حزب وحدت اسلامی و حزب جمعیت اسلامی گسترش یافت. جبهه متحد شمال که متشکل از احزاب سیاسی-نظامی درگیر با طالبان بود، با وجود از دست‌دادن رهبران مهم شان مانند احمدشاه مسعود و عبدالعلی مزاری، درحالی‌که چشم‌انتظار چنین فرصتی برای بیرون‌شدن از تنگناه قرارگرفتن در مقابل حملات طالبان بودند، با اشتیاق تمام نظامیان امریکایی و کشورهای دیگر غربی را همراهی نمودند.

سقوط طالبان زمان زیادی را در بر نگرفت. ائتلاف خارجی و داخلی ضدتروریسم موفق شدند تا دامنه‌ی حاکمیت طالبان را از جغرافیای افغانستان در چند هفته‌ی محدود برچیند. اما اقدامات بعد از پیروزی امریکا و دولت‌های افغانستان (موقت، انتقالی و انتخابی) باعث شد تا زمینه‌های بروز و تقویت مجدد گروه طالبان به‌عنوان چتر بزرگ برای سایر گروه‌های تروریستی فراهم گردد. طالبان شکست‌خورده از مراکز شهرها به نقاط دورافتاده و قریه‌جات که خواستگاه سنتی‌شان بود، فرار کردند. طالبان برعکس نیروهای جمهوریت، بعد از شکست سنگین توانستند در مدت کم شوک شکست را سپری و مسیر شان را برای جهادگرایی بازیابند. روایت طالبان با حضور نیروهای بین‌المللی در افغانستان برای جذب نیرو قوی‌تر شد. طالبان برای انتقام‌گیری از شکست شان، روایت جهاد در مقابل کفار که به‌باور آنان افغانستان را با حضور نظامی‌شان اشغال نموده مطرح، تبلیغ و ترویج نمودند. این روایت از سال‌های دور برای بسیاری از شهروندان افغانستان آشنا است. برای تحقق آن هزاران انسان کشته، میلیون‌ها مجروح و آواره شده‌اند. طالبان و گروه‌های دیگر تروریستی خوب می‌دانستند که می‌توانند با این روایت زمینه‌های حضور قدرتمند شان را در سطوح مختلف جامعه‌ی قبیلوی جنوب و شرق افغانستان بازسازی نمایند.

اگر قضایای اتفاق‌افتاده در افغانستان از زمان آغاز جهاد در مقابل اتحاد جماهیر شوروی را همانند تکه‌هایی از پازل با تصویر بزرگ، مرتبط به حوادث یازدهم سپتامبر بررسی کنیم به این نتیجه می‌رسیم که بخش بزرگی از این قطعات پازل مستقیما توسط امریکا و کشورهای غربی یا هم در تبانی با استخبارات منطقه‌ای، به‌شمول کشورهای عربی طرح، اجرا و بزرگ شد. کشورهای غربی برای شکست رقیب قدرتمند خود (اتحاد جماهیر شوروی) از هیچ اقدام در حمایت جهادگرایان افغان دریغ نورزیدند. متأسفانه اندازه و معیار همکاری با گروه‌های جهادگرای اسلامی دخیل در جهاد افغانستان مستقیما وابسته به قدرت تخریب و ایجاد وحشت آنان در مقابل دولت مورد حمایت شوروی بود. کشورهای غربی، به‌شمول امریکا عواقب این همه سخاوت در زمینه‌ی توزیع پول، سلاح، مهمات و آموزش خرابکاری به مجاهدین را نسنجیده بودند. آنان با آن‌که می‌دانستند اما توجه نکردند که مدیریت این همه سلاح و مهمات و روایت جهادگرایی در فردای پیروزی چگونه خواهد بود؛ نتیجه‌ای که هم شهروندان افغانستان و هم مردم جهان با گوشت و پوست خود حس کردند.

از همان زمان تا شکست جمهوریت، استراتژی پایدار و صادقانه برای از بین بردن زمینه‌های تقویت تروریسم مذهبی در افغانستان و نقاط مرزی پاکستان از جانب نیروهای بین‌المللی حاضر در افغانستان و دولت این کشور اتخاذ نشد. تمامی اقدامات در مبارزه با تروریسم به شکل پراگنده و حتا پروژه‌ای و سیاسی بود. سرکوب لانه‌های تروریسم در مناطق پشتون‌نشین توسط حملات هدفمند هواپیماهای بی‌سرنشین، عملیات‌های شبانه و عملیات بزرگ نظامی همواره از جانب سیاسیونی که وابستگی قومی با باشندگان این مناطق داشتند -حتا رییس‌جمهور- تعبیر نادرست، حتا مترادف به سرکوب یک قوم خاص می‌شد. سیاسیون قوم‌گرای پشتون با تمام قوت در درون نظام و بیرون آن تلاش می‌کردند تا برنامه‌های اگرچند پراگنده‌ی مبارزه با تروریسم را در مناطق قومی‌شان سبوتاژ نمایند. تعدادی از آنان به‌خاطر این‌که چرا زندانیان بازداشت‌شده از میدان جنگ بیشترینه با یک زبان (پشتو) صحبت می‌کنند رنج می‌بردند و در تلاش ایجاد تعادل قومی حتا در زندان‌ها بودند. این دید سران جمهوریت به علاوه‌ی سایر عوامل باعث شد تا علاوه‌ بر این‌که ریشه‌ها و ستون‌های قدرتمند تروریسم در افغانستان فلج نشود، بلکه باعث تقویت آن شد.

فرجام کلام

به‌عنوان فرجام کلام به بهانه‌ی سالروز حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و موجودیت تهدیدات امنیتی بین‌المللی از آدرس گروه‌های تروریستی داخل افغانستان و عوامل آن در بسا نقاط جهان، با توجه به مواردی که در فوق برجسته گردید، می‌توان گفت که تهدیدات امنیتی جدی از آدرس گروه‌های تروریستی و رادیکال اسلام‌گرا نه تنها این‌که بعد از دودهه مبارزه‌ی نفس‌گیر برعلیه تروریسم در افغانستان کاهش نیافته بلکه این ظرفیت با ابعاد و تاکتیک‌های دیگر همچنان پابرجا است.

ایالات متحده امریکا با ادعای پایان‌بخشیدن به طولانی‌ترین جنگ افغانستان و بازگشتن سربازانش از این کشور، فاجعه‌بارترین اقدام سیاسی-نظامی را در تاریخ خود رقم زد. تصمیم این کشور برای بیرون‌شدن از افغانستان و شیوه‌ی حمایت از دولت‌های افغانستان طی دودهه‌ی گذشته، علاوه بر این‌که درس عبرت بزرگ برای جهان است، لکه‌ی ننگ بر جبین سیاسیون غربی و افغان نیز می‌باشد؛ سیاسیونی که با مدیریت و تصامیم شان مردم افغانستان را در کام تروریسم بی‌رحم مذهبی طالبانی غرق نمودند و دنیا را در معرض جدی و بالفعل تهدیدات تروریستی قرار دادند.

با توجه به سطح وابستگی کشورها به همدیگر، پراگندگی و قابل دسترس‌بودن منافع هر کدام از قدرت‌های جهان و حتا کشورهای کوچک در سطح جهان، زمینه‌ی مناسب‌تر را برای گروه‌های تروریستی به‌منظور هدف قراردادن و ایجاد تهدید در سطح جهانی فراهم ساخته است. ممکن دیگر نیویارک و واشنگتن مورد حملات هواپیماهای مسافربری قرار نگیرند، اما زمینه‌های فراوانی از مختل‌نمودن دسترسی شهروندان در سطح بین‌المللی به خدمات، جابه‌جایی عمدی غیرقانونی کتله‌های بزرگ از افراد تحت نام پناه‌جو با ناامن‌ساختن کشورهای مبدأ، اختلال در شبکه‌های مخابراتی و انترنتی، گروگان‌گیری دانشمندان و دیپلمات‌ها، ترور انفرادی، انفجارات ماین، انتحاری و ترویج تروریسم مذهبی از طریق مراکز مذهبی و امکانات رسانه‌های جمعی و تبدیل‌نمودن آن به یک ظرفیت جدی برای اخلال نظم عمومی در غرب، هواپیما‌ربایی در سایر نقاط جهان، انفجار یا مختل‌نمودن خطوط انتقال انرژی می‌تواند از تاکتیک‌های قابل دسترس و مقرون به صرفه‌ی گروه‌های تروریستی موجود در افغانستان برای هدف قراردادن منافع کشورهای غربی، به‌شمول ایالات متحده امریکا باشد.

بنا دنیا نباید بیشتر از این صرف ناظر مقدمه‌چینی گروه‌های تروریستی حاضر در افغانستان برای نابودی بشریت باشد و تصور نکند آنچه در افغانستان اتفاق می‌افتد، پی‌آمد محلی خواهد داشت.