Photo: via Shutterstock

مدنیت‌آوری و مدنیت‌زدایی (۵)

نورالله نوایی

در فاصله و تأخیر اشباع رانش‌ها چه اتفاق می‌افتد؟ آنچه اتفاق می‌افتد به که منسوب می‌شود و چه‌کسی صاحب آن می‌باشد یا مسئولیت آن را می‌گیرد؟ پاسخ به این پرسش‌ها مهم است چون روند توسعه‌ی مسئولیت‌پذیری و آگاهی انسان را نشان می‌دهد.

ما می‌دانیم که در نتیجه‌ی انباشت فرآورده‌های تمدنی و فرهنگی، هر انسان در هرگوشه‌ی جهان که به دنیا می‌آمده یا می‌آید با فرهنگ، زبان، نهادها و داشته‌های تمدنی روبه‌رو است که می‌توان آن را چون سرمایه دید، مثل منابع و سرمایه‌های مادی. مالک این سرمایه، که سازوکارهای تأخیری را نیز شکل و مشروعیت می‌بخشد، چه‌کسی است و سازوکار تأخیر در نزد فرد به چه‌کسی منسوب است و فرد بابت آن چه اندازه مسئولیت می‌گیرد؟

در قدیم بین سازوکار تأخیر و کارکرد اجتماعی فاصله‌ی بیشتر وجود داشت و اغلب از هم جدا دانسته می‌شدند. تأخیر مهم بود، اما این‌که تأخیر چه فایده و نتیجه‌ی اجتماعی داشت، زیاد ملموس نبود. در اسپارت قدیم مثلا اطفال پسر را با ریاضت و تمرین‌های سخت‌گیرانه‌ی ‌بدنی بزرگ می‌کردند. کارکرد این‌گونه تأخیر روشن بود، چون دفاع از سرزمین اسپارت باید به عهده‌ی آنان می‌بود؛ اما این‌که این کار چه اندازه سلاح مؤثری برای دفاع بود و چه قدر کارا بود زیاد روشن نبود.

گنگ‌تر از این اما اشتغال انبوهی از اطفال و جوانان در غرب و شرق به امر ریاضت‌های مذهبی و دینی کارکرد ملموس نداشت؛ این کار به آب، نان، دفاع و حتا نظم و انضباط بهتر جامعه زیاد کمک نمی‌کرد. اصلا مردم در عین ضروری‌پنداشتن این‌گونه ریاضت‌ها، تمرین‌ها و تلمذها، از آنان چشم‌داشت کارکرد ملموس اجتماعی به معنای امروزین را نداشتند.

دلیل این امر تا حدی شاید این بود که سرچشمه‌های رنج‌ها و مشکلات نیز چندان روشن نبود. مردم هرازگاهی به درجات متغیر با حوادث طبیعی و انسانی روبه‌رو می‌شدند که اغلب غیرقابل پیش‌بینی و خارج از کنترل بودند و در نتیجه‌ی آن مرگ و ویرانی بر جامعه سایه می‌افگندند. مردم اغلب گوش به زنگ بودند یا در یک تهدید پنهان همیشگی زندگی می‌کردند، چیزی که عمل تأخیر را به مشکل مواجه می‌ساخت. از این رو اشباع احساسات به طرق انفجار ناگهانی به شکل جنگ و خشونت یک رخداد روزمره بود که گاهی وحشت‌های عظیم را باعث می‌شد.

این احساسات و انفجار عاطفی و جنون‌های فردی و جمعی زیاد قابل کنترل دیده نمی‌شدند. از این رو، عمل تأخیر یا درنگ و صبر به‌عنوان یک خصلت شخصی نیکو دانسته می‌شد و فراتر از آن سازوکارهای تأخیری یا ریاضت و اعمالی که در واقع صرفا مناسک تأخیر بودند و اغلب بدون کارکرد ملموس اجتماعی به معنای امروز، مهم و ضروری دانسته می‌شدند. چون دست‌کم کسانی که به این اعمال تأخیری و ریاضت رو می‌آوردند کم‌خطر می‌شدند و تهدیدی علیه گروه به حساب نمی‌آمدند یا حتا گاهی منبع روشن‌بینی و راهنمایی برای دیگران می‌شدند یا به سرچشمه‌های کنترل حوادث گویا به طرق غیرقابل فهم دست می‌یافتند.

به‌طور مثال، در دین اسلام نماز یک عمل بازدارنده از فحشا و منکرات دانسته شده است، اما با دقت بیشتر دست‌کم در این عصر روشن می‌سازد که چنین نیست. چه بسا نمازگزاران و روزه‌گیران هستند که به نظم و انضباط جامعه پابند نیستند و از ارتکاب فحشا و منکرات -در چارچوب تعریف واحد- آبایی ندارند. همین اکنون مثلا، صدها هزار، حتا میلیون‌ها نفر جوان و میان‌سال و کهن‌سال در سراسر جهان به آموزش‌های دینی یا انجام اعمال و مناسک دینی مصروف اند، بدون این‌که کارشان نتیجه‌ی ملموسی برای جامعه داشته باشد. با عطف توجه به این‌که این اعمال و مناسک همان سازوکارهای تأخیری است، فاصله‌انداختن بین رانش‌ها و پاسخ بدان‌ها، اما در این فاصله نه کارکرد ملموس است و نه مقدمه‌ای برای کارکرد اجتماعی به درد بخور.

در قرون پسین ما با آشکارترشدن رابطه بین سازوکار تأخیری و کارکرد اجتماعی آن روبه‌رو هستیم. این‌که ما آنچه را همین اکنون می‌خواهیم فورا و بدون درنگ بدست نیاوریم، چه فایده دارد و این فاصله را با چه پر کنیم؟ امروزه تقریبا در تمام جوامع همه اطفال اعم از پسر و دختر باید دست‌کم برای هژده سال اول زندگی در نهادهای خاصی مصروف آموزش و تربیت باشند، که خود در دیدگاهی که ما این‌جا اختیار کردیم یک سازوکار تأخیری است اما رابطه‌ی آن با کارکردهای اجتماعی‌اش روش‌تر است. تفاوت این کار در گذشته‌های دورتر و اکنون این است که در گذشته رابطه‌اش با کارکرد اجتماعی روشن نبود یا این رابطه سرراست و قابل مشاهده نبود، و در گذشته این مناسک به این گستردگی انجام نمی‌شد.

امروزه این فاصله‌ی تأخیری باید با کارها و فعالیت‌هایی پر شود که فرد را برای انجام کارکردهای مفید اجتماعی آماده می‌کند و در ضمن سازوکارهای تأخیری را برای آن‌ها درونی می‌کند. این‌ها طی این مناسک تأخیری به طرق روشن و قابل تبیین برای ادای کارکردهای مفید اجتماعی آماده می‌شوند. علاوه بر آن، امروزه رابطه با عمل تأخیر و کارکرد اجتماعی آن در زندگی روزمره روشن‌تر است و فرد انسانی بر آن کنترل و تسلط بیشتر دارد.

فرد هر لحظه به شکل خودکار یا آگاهانه رانش‌ها و تکانش‌های خودش را کنترل و مدیریت می‌کند و دوران آموزش و تربیت سال‌های اول زندگی در واقع یک کارکرد و هدفش همین است و بین نظم اجتماعی موجود و این نوع کنترل رابطه‌ی علی دیده می‌شود.

اگر با پرسش چرایی تأخیر برگردیم، امروزه فرد در تعیین و معنابخشی این چرایی سلطه و مسئولیت بیشتری دارد. در گذشته پاسخ بیرونی بود، یعنی اقتدار بیرونی منحصرا عامل تأخیر دانسته می‌شد.

امروزه اگر از کسی پرسیده شود چرا در چراغ سرخ ترافیکی توقف کرده است، پاسخش روشن است؛ آمیزه‌ای از قانون و تا حدی میل و اختیار شخص برای احترام به قانون تا نظم ترافیکی به هم نخورد و جان و مال مردم به خطر نیفتد. اما در گذشته، اختیار شخص زیاد مهم نبود یا اصلا مهم نبود که فرد کاری را انجام می‌داد چون امر سلطان، کاهن معبد، خدا یا اقتدار دیگری خارج از کنترل او بود. عامل خارجی کنترل افراد یا واداری اشخاص به تأخیر، که مدنیت و میراث گذشتگان بود، از این رو یک سرمایه و ثروت مورد نزاع بود و هنوز هم با درجات مختلف چنین است.

این سرمایه و ذخیره‌ی تمدنی عامل مشروعیت‌بخشیدن و توجیه و هدایت تأخیر است؛ کسی که به آن دست‌یافته، یا صاحب آن شمرده می‌شود، در واقع بر نفوس مردم سلطه پیدا کرده است. این سلطه و حاکمیت فرمانروای فاصله یا عرصه بین محرکه و پاسخ که ما در این نوشته از آن حرف زده‌ایم در نزد افراد است. از همین رو مثلا در کشورهای بی‌ثبات و درگیر بی‌نظمی و غارت، این سرمایه تمدنی نیز ممکن دست‌خوش غارت شود، یعنی گروهی برای تصاحب آن هجوم بیاورند، نه این‌که به طرق متعارف مشروع آن را کسب کنند. در طول تاریخ مسلمانان مثلا بر سر اقتدار شرعی حاکمیت دعوا بود، آن گروه و کسانی که قدرت اجتماعی و بسیج مردمی را داشتند این اقتدار را به زور تصاحب می‌کردند و خود را خلیفه و امیر مسلمانان اعلام می‌کردند. دعواهای مذهبی شایع و پرپی‌آمد نیز تبارز همین نزاع است، صاحب سلطه بر فاصله‌ی تأخیری چه‌کسی یا از دوستان چه‌کسی باید باشد؟

در مدنیت‌های نوین‌تر، ما با دموکراتیزه‌شدن کارکردها روبه‌رو هستیم، یا روند دموکراتیزه‌شدن کارکردها. معنای این حرف این است که شخص کارکردی را که در جامعه انجام می‌دهد تعیین می‌کند یا در تعیین آن نقش بیشتر ایفا می‌کند. به سخن دیگر، حاکمیت بر فاصله بین محرکه و پاسخ یک اندازه یا به تمام در اختیار خود فرد است. عامل رعایت فاصله و تأخیر بیرونی نیست یا صددرصد بیرونی نیست. در کنار آن مسئولیت رخدادها در این فاصله را نیز خود فرد به عهده می‌گیرد.

این روند به‌شدت تحول‌زا است چون آن دعوا یادشده را تا حد زیادی منتفی می‌سازد. اگر حاکم آن فاصله‌ی تأخیری عامل بیرونی است، آن عامل بیرونی در اختیار چه‌کسی باید باشد تا سازوکارهای بیرونی تأخیر مثل مشروعیت اجتماعی، قوانین و غیره را نیز او بدست گیرد. وقتی خود فرد حاکم این فاصله دانسته شد، دیگر حاکمیت بر این فاصله یک موضوع و محل دعوا و نزاع، دست‌کم به لحاظ نظری نیست.

ادامه دارد…