استراتژی خروج نیروهای ناتو از افغانستان

بخش دوم

عبدالرحمان رحمانی

قطع رابطه‌ بدون هرج‌ومرج

هم‌اکنون که می‌نویسم، در ساعت‌های پایانی ششم جدی 1393 قرار دارم. در چنین روزی نیروهای نظامی اتحاد جماهیر شوری سابق وارد افغانستان شدند. نوشته‌هایی وجود دارند که مدعی «شکست» نیروهای روس در افغانستان هستند. چنین ادعایی اصلاً درست نیست؛ زیرا زمانی ‌که اتحاد جماهیر شوروی افغانستان را ترک کرد، حکومت مقتدر، اقتصاد قوی، نیروهای نظامی مجهز و منابع فراوان برای مردم افغانستان برجا گذاشت. در 1989 اتحاد جماهیر شوری بر اساس دیپلماسی منظم، گفت‌گوهای بین‌المللی مؤثر و توافق منظم میان نیروهای روسیه و افغانستان کشور را ترک کرد. حکومت صاحب اقتدار بعد از خروج این نیروها تا 1991 هم‌چنان پا برجا بود و تنها در آپریل 1992 بر اساس کمک ایالات متحده‌ی امریکا به مجاهدین، حمایت پاکستان از گروه‌های مخالف دولت و عدم حمایت کشورهای اسلامی از حکومت کابل و قطع کمک‌های اقتصادی روسیه، حکومت نجیب رو به ضعیف‌شدن گذاشت و در موقعیت دفاعی قرار گرفت و سرانجام متلاشی شد.

روس‌ها در اپریل 1978 نور محمد ترکی را در افغانستان صاحب قدرت ساختند. در زمان ترکی جنگ‌های درون‌حزبی و قوت مجاهدین باعث شدند که حفیظ‌الله امین در سپتامبر 1974 در ارگ جای بگیرد. برجنف در 1982 مرد و یوری اندروپف[1] جای برجنف را گرفت و در سال 1984 کونستانتین چرینینکو[2] به قدرت رسید؛ اما در 1985 مرد و میخاییل گرباچف[3] در همین سال به قدرت رسید. مرگ‌ومیر رهبران حزب کمونیست هرکدام به‌نوبه‌ی خودشان تأثیرات منفی و سوء بر دولت کابل برجا می‌گذاشت. اما با به قدرت رسیدن گرباچف، شرایط در افغانستان عوض شد. مردم افغانستان خونین‌ترین سال حضور نیروهای روسیه را در این کشور تجربه کردند. در فبروری 1986 گرباچف نخستین اعلامیه‌ی خروج نیروهای روسیه را از افغانستان صادر کرد. در سال 1980 جامعه‌ی بین‌المللی، شامل 104 کشور، به یک‌صدا خواهان خروج قطعی نیروهای روسیه از افغانستان شدند. در 4 آپریل 1988 توافق نهایی خروج نیروهای روسیه از افغانستان با جامعه‌ی جهانی امضا شد که بر اساس آن امریکا از حمایت مجاهدین دست‌بردار شد‌ و پاکستان در امور داخلی افغانستان مداخله نمی‌کرد. روسیه می‌توانست به حکومت مرکزی افغانستان پس از خروج از این کشور کمک اقتصادی و نظامی فراهم آورد که در بخش اقتصادی افغانستان سالانه 4 میلیارد دالر از روسیه دریافت می‌کرد. چنین توافقی زمانی صورت می‌گرفت که افغانستان از لحاظ وارد کردن سلاح و مهمات میان سال‌های 1986-1990 چهارمین کشور در جهان بود و این رقم بعد از خروج نیروهای روسیه هم‌چنان می‌توانست ادامه یابد.

مختصری در مورد حضور نیروهای روسیه در افغانستان و شرایط آن زمان ما را به‌سوی تفصیل موضوع می‌کشاند؛ زیرا دست‌یابی به توافق یاد‌شده کارِ آسانی نبود. گرباچف در جلسه‌ی پولیت‌برو[4] در نوامبر 1986 اعلام کرد: «تا این دم ما برای 6 سال در افغانستان حضور نظامی داریم. اگر با جامعه‌ی جهانی به توافق نرسیم، این حضور می‌تواند تا 20 الی 30 سال دیگر نیز ادامه یابد.[5]» اندری گروم‌یکو[6]، وزیر خارجه‌ی سابق روسیه که حالا رییس اجرایی حزب کمونیست بود، «افغانستان را از منظر یک ایالت دور» می‌دید که می‌توانست با حضور نیروهای روسیه به «ایالت نزدیک» مبدل شود. چنین تیوری‌ای زمانی می‌توانست عملی شود که مرد ایده‌آل مسکو در کابل قدرت را به‌دست می‌گرفت. حفیظ کنار زده شد و کارمل وارد میدان سیاست افغانستان شد. ببرک کارمل از شاخه‌ی پرچم که بیش‌ترین اعضای این شاخه را تاجیک‌ها و ازبیک‌ها تشکیل می‌دادند، نمایند‌‌گی می‌کرد. حفیظ‌الله امین حکومت را «پشتونیزه» کرده بود؛ زیرا اکثریت اعضای شاخه‌ی خلق که حفیظ به آن پیوند داشت، پشتون‌ها بودند. در جدال میان دو شاخه‌ی کمونیست در افغانستان، 3500 تن از اعضای پرچم کشته شده بودند و از همین‌رو، کارمل اعضای برجسته‌ی حزب خلق را یا تبعید کرد ‌یا زندانی ساخت. در کنار اختلافات داخلی میان دو شاخه‌ی حزب اما کارمل چهار اولویت کاری برای حکومتش مشخص کرده بود: تغییر وضعیت از کمونیسم به اسلام و احترام گذاشتن به آموزه‌های اسلامی، تقویت نهادهای اسلامی و ساخت‌و‌ساز مساجد و اعمار مدارس در مناطق مختلف افغانستان. ایجاد پولیس (سارندوی) برای رویارویی با مجاهدین. برقراری ارتباط با موسفیدان و کلان‌های مناطق نا‌امن در افغانستان و در نهایت جلب حمایت روسیه و برقراری ارتباط مجدد با مسکو.

کارمل مرد مسکو بود؛ اما مرد ایده‌آل نبود. او از مریضی قلبی و جگر رنج می‌برد. فشار بلند خون کلافه‌اش کرده بود و دایم‌الخمر بود. عوامل فوق باعث می‌شدند که کارمل در امور مملکت‌داری تنبل ظاهر شود و آهسته‌ آهسته محبوبیتش را نزد مسکو از دست بدهد. در مسکو ذهنیتی غالب شده بود که پس از خروج نیروهای روسیه از افغانستان، کارمل نمی‌تواند حکومت افغانستان را حفظ کند. از همین‌رو، در بیست ‌و هفتمین اجلاس حزب کمونیست برای افغانستان، کارمل در سخنرانی‌اش بی‌خیال از کنار برنامه‌ی خروج نیروهای روسیه از افغانستان ‌گذشت که مورد استقبال رهبران کمونیست واقع نشد. در مارچ 1986 برای تداوی به روسیه رفت و در 5 می 1986 قبل از هفتمین نشست جنیف، داکتر نجیب‌الله به قدرت رسید.

نجیب که در زمان ریاست خاد در «آدم‌کشی» شهره‌ی آفاق گشته بود، برای به‌دست آوردن قدرت بیش‌تر هنگامی ‌که 40 سال داشت، در 1987 اعلام ریاست جمهوری کرد و در کنار آن فرماندهی ‌اعلای قوای مسلح را نیز به عهده گرفت. نجیب، این مرد بلند‌قامت از گردیز که به قوم احمدزی تعلق داشت و مدتی را در اروپا نیز سپری کرده بود و خانمش می‌توانست انگلیسی صحبت کند، با ‌موجودیت اعضای تاجیک و ازبیک در شاخه‌ی حزبش، به مشوره‌ی خانمش، اشتباه حفیظ‌الله امین را مرتکب شد و ارگ و اطرافیان ارگ و هم‌چنان کرسی‌های کلیدی حکومت را به پشتون‌ها واگذار کرد. با چنین ذهنیت قبیله‌ای اما هرگز نتوانست افغانستان را به ثبات دایمی سوق دهد. در 1986 قانون اساسی را برای تقویت احزاب تغییر داد. طرح آشتی ملی و آتش‌بس با مخالفان را پایه‌ریزی کرد که بر اساس آن خواستار حکومت ائتلافی شد. جمهوری دموکراتیک افغانستان را به «جمهوری افغانستان» تغییر نام داد و در 1988 «پرچم» را به «حزب وطن» تغییر نام داد. به‌شمول رییس جمهور و چهار معاونش، دو نفر پرچمی، یک‌نفر خلقی و دو نفر غیر‌حزبی در حکومت‌اش حضور داشتند.

حکومت نجیب دارای سه‌ نهاد پرقدرت امنیتی بود. وزارت دفاع 132000 پرسونل، سارندوی 70000 و خاد 100000 پرسونل داشت که در مجموع بالغ بر 302000 پرسونل ‌می‌شد. در این هنگام بر اساس آمارهای حکومت نجیب، مجموع مجاهدین به 173000 نفر می‌رسیدند که به 4530 گروه خرد و بزرگ در سراسر افغانستان و مناطق مرزی پاکستان تقسیم می‌شدند. مجاهدین برای نخستین بار حملات سیستماتیک و گروهی و همه‌شمول‌شان را از جلال‌آباد آغاز کردند که توسط نیروهای امنیتی شکست خوردند. در بدخشان و قندوز نیز با شکست گسترده مواجه شدند. چنین به نظر می‌رسید که حکومت داکتر نجیب بتواند با مجاهدین یا از راه جنگ ‌یا از راه گفت‌و‌گو به توافق برسد؛ اما در 1988 نخستین مرکز جلال‌آباد از نیروهای نظامی روسیه به حکومت افغانستان تحویل داده شد.

سربازان روسیه قبل از خروج‌شان از این مرکز، پارک‌ها را پاک و تمیز کردند. سلاح‌ها را امتحان و مهمات را انبار کردند. غذا، مواد سوخت و سایر وسایل لوژستیکی سه‌ ماهه را برای نیروهای بومی اختصاص دادند. ساختمان‌های تخریب شده را دوباره ترمیم کردند. حتا شبِ قبل از خروج از این مرکز سربازان، ‌بیرون از پارک‌ها خوابیدند تا مرکز را به‌صورت منظم و حرفه‌‌ای و به شیوه‌ی انسان‌دوستانه به هم‌کاران افغانیِ‌شان واگذار کنند. فردا نیروهای افغانی تمام سلاح‌ها را بعد از امتحان مکمل تسلیم شدند. صبح روز 19 می 1988 آخرین سرباز روسیه از این مرکز خارج شد و پس از چاشت آن روز تمام وسایل نظامی، فرنیچر‌، رادیوها، تلویزیون‌ها، ایرکندیشن‌‌ها و سایر وسایل در بازار ننگرهار به لیلام گذاشته شدند. فرماندهی که این مرکز را از نیروهای روسیه تسلیم گرفته بود، شام همان روز از حکومت مرکزی خواستار مواد غذایی و مهمات شد. همان فرماندهی که سه ‌ماهه مواد غذایی و لوژستیکی را از نیروهای روسیه تسلیم شده بود.

زمانی‌ که جنرال گروموف[7] به عنوان آخرین فرد روسی از افغانستان خارج شد، نیروهای روسیه تنها 39 نفر‌شان را در پروسه‌ی خروج از یک کشور جنگ‌زده از دست داده بودند. در میان روزهای 2-7 مارچ 1990 شهنواز تنی، وزیر دفاع داکتر نجیب به حکمت‌یار پیوست و از سوی حکومت نجیب شکست محکمی را متقبل شدند. دومین امتحان در برابر نجیب توسط مجاهدین در جلال‌آباد آغاز شد. ماه‌های جون و جولای حکومت در برابر مجاهدین در جلال‌آباد جنگید تا مجاهدین را مغلوب ساخت. چنین به نظر می‌رسید که حکومت نجیب روزهای پایانی‌اش را حساب می‌کند. در 31 اکتبر 1991 حکومت از کمک اقتصادی روسیه محروم شد. مسکو حکومت ایالت «دور‌افتاده» و در حال «نزدیک شدن» را به کلی فراموش کرده بود. مورال سربازان روزبه‌روز تضعیف می‌شد و در این زمان جنرال دوستم برای تسخیر کابل به مجاهدین پیوست و بالاخره در 29 آپریل 1992 مجاهدین وارد کابل شدند و تاریخ افغانستان یک‌بار دیگر شاهد بزرگ‌ترین خون‌ریزی‌های وحشیانه گشت.

مقایسه‌ی حضور امریکا با روسیه

خروج نیروهای روسیه از افغانستان به هیچ عنوان‌ «شکست» روسیه قلم‌داد نمی‌شود. حتا شکست حکومت برجا مانده از روس‌ها نیز نمی‌تواند موقعیت استراتژیک روسیه را زیر سوال ببرد؛ زیرا نیروهای روسیه نمونه‌ی بارزی از انسان‌دوستی و حمایت از «نیروهای دوست» را از خود برجا گذاشتند. تنها متلاشی شدن اتحاد جماهیر شوری باعث قطع رابطه‌ی مسکو با کابل شد و همین قطع رابطه زمینه‌ی شکست حکومت نجیب را فراهم آورد؛ زیرا حکومت نجیب تا آخرین مراحلی که هنوز کمک اقتصادی و نظامی روسیه قطع نشده بود، توانایی رویارویی با مجاهدین و گروه‌های شبه‌نظامی را داشت. خروج نیروهای جنگی از یک کشور جنگ‌زده زمانی می‌تواند «موفقیت‌آمیز» باشد که برای نیروهای دوست شرایط لازم بقای «حکومت‌داری» را فراهم آوریم. کاری‌ که روسیه با مردم افغانستان کرد. هرگز روسیه تجهیزات و وسایل نظامی‌اش را در افغانستان به مانند ایالات متحده به حراج نگذاشت. توپ، تانک، هواپیما و سایر سلاح‌های خفیف و ثقیل را از حکومت نجیب دریغ نکرد. کاری ‌که امریکایی‌ها در طول 14 سال گذشته کردند.

شرایط به‌مراتب بهتری اما برای امریکا نسبت به روسیه در افغانستان وجود دارد. کشور پاکستان همواره ادعا کرده است که یک کشور متحد امریکا است و امریکا را در رسیدن به منافعش کمک می‌کند. امریکا می‌تواند با کمک پاکستان و فشار آوردن بر پاکستان، طالبان و سایر نیروهای مسلح مخالف دولت را بر میز مذاکره بنشاند. این در حالی است که پاکستان هرگز به کشور «متحد روسیه» مبدل نشده بود. جامعه‌ی جهانی به هر نحوی که بوده در طول 14 سال از جنگ امریکا در افغانستان حمایت کرده است، چیزی ‌که روسیه هرگز نتوانست از آن بهره‌مند شود. اکثر کشورهای اسلامی که همواره در برابر روسیه جلسه‌ بالای جلسه و کنفرانس بالای کنفرانس دایر می‌کردند و خواهان خروج نیروهای روسیه از افغانستان می‌شدند، از جنگ امریکا در افغانستان حمایت می‌کنند. از همه مهم‌تر، وضعیت داخلی در افغانستان به‌مراتب بیش‌تر به نفع امریکا است. تصویب امضای پیمان امنیتی در لویه‌ جرگه‌ی مشورتی، حمایت قاطع مردم افغانستان را از امریکا نشان می‌دهد. این در حالی است که اکثریت قاطع مردم افغانستان، ‌از زن و مرد، خواهان خروج نیروهای روسیه از افغانستان بودند. در زمان اشغال شوروی تعداد مخالفان مسلح دولت به 173000 نفر می‌رسید که این رقم در زمان امریکا به‌مراتب کم‌تر و بالغ بر 20 تا 30 هزار نفر است.

ــــــــــــــــــــــــ

1Yuri Andropov

2Konstantin Chernenko

3 Mikhail Gorbachev

4 Politburo

5Riaz M. Khan, Untying the Afghan Knot: Negotiating Soviet Withdrawal, Lahore: Progressive Publisher, 1993, 11-20.

6 Andrei Gromyko

General Gromov 7

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *