مدنیت‌آوری و مدنیت‌زدایی (۶)

نورالله نوایی

به تأخیرانداختن اشباع رانش‌ها با گذشت زمان و در روند مدنیت کارکرد اجتماعی می‌یابد. برای روشن‌شدن این حرف مثال دیپلومات‌ها و رفتار دیپلوماتیک شاید کمک کند. دیپلومات‌های کشورهای مختلف در دیدارها و نشست‌های رسمی‌شان آداب خاصی را رعایت می‌کنند. به‌خصوص اگر ملاقاتی مهمی باشد، همه اداها و رفتارهای طرف‌ها معنای سیاسی می‌یابد و حامل یک نوع پیام اند. آنان سعی می‌کنند تا حد زیادی حرکات بدنی و زبانی‌شان را تحت کنترل داشته باشند و آن‌ها را در راستای موقف کشور خود و پیامی که می‌خواهند بفرستند مدیریت کنند. دلیل این امر اهمیت نتیجه‌ی رفتار و حرکات دیپلومات‌ها در روابط دو طرف است. با پیشرفت مدنیت بشر یک سطح خفیف‌تر چنین رفتار تقریبا عمومی می‌شود. رفتار انسان‌ها کارکرد اجتماعی می‌یابد، که همیشه چنین است، اما حالا آگاهانه‌تر و مردم چنان تربیت می‌شوند که همیشه مواظب باشند. آنان با مدیریت رفتار شان هر لحظه به چیزی در جامعه کمک می‌کنند، مثلا در ایجاد نظم، آرامش و صلح اجتماعی. برای این کار آنان خیلی از تکانش‌های طبیعی را باید به تأخیر بیندازند. اصلا آنقدر این کار را تمرین کنند که به رفتار خودکار شان تبدیل شود، طوری که فقط برای بیگانگان یا آمدگان از مدنیت‌های متفاوت‌تر محسوس و گاهی دست‌وپاگیر تجربه شود، اما برای شهروندان خود کشور یک چیز روزمره و عادی باشد. البته بدیهی است که هدف این‌جا رفتار معیاری یک جامعه است و انحراف در همه جا و همیشه وجود دارد.

زیر کنترل‌آمدن رفتارهای تکانشی و جلوگیری از فوران‌های احساسی جامعه را آرام‌تر و امن‌تر می‌سازد. این باعث می‌شود که عمل تأخیر و مدیریت هیجانات بیشتر ممکن شود، چون زمینه‌های اجتماعی آن وجود دارد. به این ترتیب، رابطه بین رفتار انسان‌ها و صلح و امنیت اجتماعی روشن‌تر می‌شود و این دو مثل یک حلقه‌ی بازخوردی یک‌دیگر را بیشتر تقویت و کمک می‌کنند و مسیر بهبود جامعه از هر نظر هموارتر از گذشته می‌شود. روشن است که هرچه امنیت بهتر باشد، نیروی بشری ممکن به‌شکل سازنده‌تر و کاراتر در حوزه‌های مختلف به کار افتد. در نوشته‌ی قبلی تذکر رفت که این پیوند و رابطه بین تأخیر اشباع رانش و کارکرد اجتماعی آن در گذشته‌ها زیاد روشن نبود، چیزی شبیه تیر به تارکی‌انداختن بود. کسانی که اهل تأخیر و انجام سازوکارهای تأخیری بودند لابد باید کارکرد اجتماعی بهتری می‌داشتند اما چنین نبود، چون علت وجود آن سازوکارهای تأخیر اجتماعی دانسته نمی‌شد. از همین رو، این جای تعجب ندارد که در جامعه‌ی ما مثلا افرادی که خود را حامل دین و مذهب و صاحبان آن می‌دانند کارکرد اجتماعی مفید نداشته‌اند و ندارند. چون رابطه بین هردو روشن نیست و خود اصلا چنین بحث را منتفی می‌داند، درحالی‌که همه ریاضت‌ها و مناسک مذهبی نوعی زیر کنترل‌آوردن تکانش‌ها و ناآرامی‌های درونی است، یعنی ایجاد یک نوع انضباط درونی. 

این یک قدم عظیم تمدنی است که انسان‌ها به‌شکل گسترده به‌جای رفتار ساده به کنش‌ اجتماعی روی می‌آورند، یعنی رفتار شان را در یک چارچوب بازخورد اجتماعی عیار می‌کند. در کنش اجتماعی فقط رفتار به مثابه یک عادت، عمل غریزی یا خودبنیان هدف نیست، بلکه تأثیری که عمل انسان دارد، نیازی که برآورده می‌سازد و نتیجه‌ای که بر آن مترتب می‌شود نیز مدنظر است. در یک چارچوب بازخوردی واقعی هدف و مسیر و میزان کارایی و مؤثریت عمل سنجش‌پذیر می‌گردد، از همین رو است که تغییر، پیشرفت و بهبود آهنگ پرشتاب و سنجیده می‌گیرد. این چارچوب بازخورد اجتماعی با گذر سیر تمدنی بشر محسوس‌تر و آشکارتر گردیده است. در جوامع عمدتا دینی مثلا چارچوب بازخورد در اختیار انسان‌ها نبود، بلکه یک جای دورتر از دسترس حس و عقل بشر دانسته می‌شد. اما اینک انسان‌ها به‌شکل فزاینده کنش‌های‌شان را با پاسخ جامعه و دیگران و میزان برآوردن نیازهای فردی و جمعی سنجش می‌کنند. امروزه انسان‌ها خیلی بیشتر از گذشته از تأخیر اعمال شان بر جامعه و فراتر از آن بر طبیعت و محیط زیست طبیعی آگاه‌تر شده‌اند. پدیده‌ی انتزاعی و ذهنی به‌نام جامعه رفته‌رفته شکل گرفته که چون چتر فراگیر کناکنش و برهمکنش افراد کاربرد دارد، برای انسان‌ها درونی شده و آنان حتا در خلوت خود با آن در حال داد و ستد، گفت‌وگو و عمل است. در این چتر انسان‌ها به مجرد انسان بودن شان به همکار هم تبدیل می‌گردند، نه دشمن و رقیب جانی. زندگی جمعی میدان دوئل مرگ‌-پایان نیست دیگر که در آن فقط با مرگ یک طرف برتری طرف دیگر ثابت می‌شود، بلکه زندگی جمعی به‌شکل فزاینده به عرصه‌ی تمرین مشترک تبدیل می‌شود؛ دیگری بخشی از چارچوب بازخورد است که با او فرد حتا حین رقابت میزان پیشرفت و کارایی خود را می‌آزماید. از این رو انسان‌ها به‌شکل فزاینده بدون هیچ گونه رابطه‌ی پیشین به‌عنوان دوست دیده می‌شوند نه دشمن. همبستگی انسان‌ها این گونه جهت و گستره‌ی جدید به خود می‌گیرد. پیشترها افراد خانواده یا قبیله‌ی واحد دوست و همبسته دانسته می‌شدند و بعدترها پیروان یک دین یا مذهب واحد، امروزه به شکل فزاینده انسان‌ها از آن رو که در نزدیکی هم زندگی می‌کنند، با هم داد و ستد دارند و نیازهای متقابل هم را برآورده می‌سازند و دسته‌های واحد انسانی را شکل می‌دهند و فراتر از آن، کم‌تر همدیگر را به‌عنوان دشمن می‌بینند، دست‌کم در یک واحد سیاسی دوست و همکار هم تلقی می‌شوند.

همبستگی کارکردی به‌جای همبستگی خونی و دینی، پویا و خودآگاه است، چون همواره در حال تغییر و همنواسازی است. علاوه بر آن، میزان آزادی و انتخاب و مانور آزادانه‌ی انسان‌ها را بیشتر می‌سازد، یعنی آزادی بیشتری به انسان‌ها می‌دهد. انسان‌ها به مثابه ارابه‌ی یک دستگاه بزرگ به‌نام قبیله یا حتا خانواده دیده نمی‌شود که مادامی که زنده است باید در همان یک موقعیت و یک استقامت خود را حفظ کند، بلکه امکان تغییر و جابه‌جایی بیشتر برایش وجود دارد. چون این نوع همبستگی پویا است، کارکردهای جدیدتری پا به میدان می‌گذارد و جامعه و انسان‌ها به واحدهای ریزتر و متغیر تقسیم می‌شوند، نه این‌که افراد فقط اسیر قالب‌هایی از پیش طراحی‌شده باقی بماند. مثال ساده‌اش همین است که در برخی جوامع تعیین جنسیت فرد نیز به‌دست خودش است، قرار است فرد جای جنسیتش بعد از تولد تا یک سنی خالی بماند تا خود به درجه‌ای از آگاهی برسد و معلوم شود با چه جنسیتی خودش را بیشتر همسو می‌یابد، یعنی او نقش و کارکرد جنسیتی‌اش را خود انتخاب می‌کند. 

پی‌آمد دیگر این حرکت تمدنی تحولی است که نهادهای جامعه دستخوش آن می‌شود. نهادها یا مجموعه‌ای از کارکردها دیگر چیزهای میراثی، ثابت، از پیش تعیین‌شده و غیرقابل تغییر دیده نمی‌شوند، بلکه باید خود را با نیازهای انسان‌ها و محیط عیار بسازند. پدیده‌ای به‌نام دموکراسی یا حکومت مردمی ثمره‌ی این تحول است. قرن‌ها در مخیله‌ی انسان‌های عادی خطور نمی‌کرد که نهاد سیاسی و حکومت می‌بایست برآمده از نیازهای مردم و پاسخ‌گو بدان‌ها باشند. اما گذر مدنیت و شکل‌گیری کنش ‌اجتماعی و جامعه چنین چیز را یک ضرورت بدیهی ساخت. نهاد باید با کارکردهایش سنجیده و دستکاری شوند نه به حکم یک دیکته، باور یا اقتدار پیشینی. چنین گشایشی برخی جوامع را به شکل شگفت‌انگیز در حوزه‌های گوناگون کارایی بخشید و شکاف عظیمی که امروزه بین کشورها وجود دارد قسما ناشی از تفاوت در همین امر است. خیلی بدیهی است که وقتی شما در برابر یک چارچوب بازخوردی عمل می‌کنید نسبت به کسانی که در تاریکی تیر می‌اندازند بهتر به هدف خواهید زد یا کاراتر خواهید شد.

ادامه دارد…