Photo: Bruce MacRae/Flickr

مبتلا به زخم داخلی، معتاد به مرهم خارجی

یادداشت روز

بیست‌ودو سال پیش، افغانستان (که در قسمت عمده‌ی تاریخ مدرن خود خونریزی داخلی داشت) باز از طبیبان خارجی وعده‌ی مرهم دریافت کرد. امریکا و اروپا و همراهان‌شان تصمیم گرفتند که برای افغانستان حکومت دیگری -غیر از «امارت» طالبان- طراحی کنند و بر زخم خون‌چکان منازعات داخلی افغانستان مرهمی مسکّن بگذارند. گروهی از سیاستمداران افغانستان به بن آلمان رفتند تا ببینند که خارجی‌ها چه چاره‌یی سنجیده‌اند. حاصل گفت‌وگوهای کنفرانس بن توافق‌نامه‌یی بود که بر اساس آن یک اداره‌ی موقت در افغانستان تشکیل می‌شد و آن اداره راه را برای تشکیل یک حکومت انتخابی و دموکراتیک پایدار هموار می‌کرد.

بیست سال بعد از آن کنفرانس تحول‌ساز، امریکا و اروپا تصمیم دیگری گرفتند: تصمیم برگرداندن طالبان به قدرت. طالبان در پانزدهم آگست سال ۲۰۲۱ میلادی، با توافق خارجی‌ها، به کابل آمدند و تاج و تخت محمداشرف غنی (دست‌نشانده‌ی از چشم افتاده‌ی امریکا) را از او ستاندند.

قصه‌ی این سرزمین همین است. مردان و زنان این ملک می‌توانند به همدیگر زخم بزنند و از همدیگر خون بریزند. اما برای مرهم نهادن بر این زخم‌ها چشم به طبیبان خارجی می‌دوزند. این مردان و زنان بر تولید منازعه توانایند و از حل منازعه ناتوان. به نظر می‌رسد ساکنان ملک ما به این باور رسیده‌اند که در کار جهان و ما حکم ازلی این است که ما حتا خیال ساختن و التیام‌ بخشیدن و روشنی آوردن و گره‌گشایی کردن و چاره‌ی معقول جستن را در سر نپرورانیم. گویی مهارت‌های دنیا را تقسیم کرده‌اند: به ما مهارت زخم زدن و خون ریختن و در تاریکی غلطیدن را داده‌اند و به «خارجی»ها مهارت مرهم ساختن و گره باز کردن و ثبات آوردن را.

طالبان می‌گویند جهان باید با ما راه تعامل بهتر را در پیش گیرد. مخالفان طالبان می‌گویند جهان باید صدای ما را بشنود. اگر طالب است و اگر مخالف طالب، سخنش با جهانیان این است:

«ببینید، ما واقعا سزاوار توجه و انصاف و یاری شما هستیم. ما اگر ملک خود را ویران کردیم، به اقتضای تقسیم کار چنان کردیم. مگر حکم ازلی و تقدیر بشری ما این نیست که فقط ویران کنیم؟ مگر از ما کار دیگری هم بر می‌آید؟ حالا که ما کار خود را کرده‌ایم، شما چرا پا پیش نمی‌نهید و بر زخم‌های ما مرهم نمی‌گذارید؟»

جهان روشن و قدرتمند بیست‌ودو سال پیش نیامد تا ما را از ظلمت «امارت» برهاند. جهان آمد تا آن سکتگی‌ای را که در نظام سلطه‌اش افتاده بود، برطرف کند؛ تا آن گرهی را که بر جریان فرمانروایی‌اش روییده بود و می‌توانست بزرگتر و دردسازتر شود، از هم بشکافد و هموارش کند. بیست سال بعد از آن حمله و آن کنفرانس در بن آلمان، جهان روشن و قدرتمند با طالبان ننشست و راه طالبان را برای فتح کشور هموار نکرد چون فکر می‌کرد طالبان موجودات بهتری شده‌اند. جهان طالبان را آورد چون طالبان توبه کردند و قول دادند و قسم خوردند که دیگر مزاحم امریکا و اروپا نمی‌شوند. همین‌قدر قول و همین مایه سوگند کافی بود.

سه کشور دیگر بودند که دوست داشتند امریکا در افغانستان زمینگیر شود. این سه کشور، روسیه و ایران و پاکستان، به یاری طالبان شتافتند. امریکا کرزی و غنی و مجاهدان فرصت‌شناس همراه آن دو را نوازش کردند؛ روسیه و ایران و پاکستان طالبان را بی‌سرپرست رها نکردند. جهان، همه‌ی جهان، آمدند تا بر زخم‌های جنگندگان افغانستانی مرهم بگذارند. آن بر زخم کارگزاران دموکراسی و این بر زخم نمایندگان الهی. آن سربازِ پلنگی‌پوش را سر پا نگه می‌داشت و این جنگجوی دستاربندِ زلف بر دوش را. نزاع با خون افغانستانی‌ها گرم بود؛ مرهم از خارج می‌آمد.

هنوز هم قصه همین است. یک طرف می‌پرسد چرا جهان امارت را -با آن همه حسن و جمال که دارد و آن همه کار و کمال که از سر و تهش می‌بارد- به رسمیت نمی‌شناسد. بلای خداوند به پس خود مردمان مملکت. طرف دیگر آزرده است که دنیا چرا چشم و گوش خود را بر مظالم طالبان بسته و از نیروهای «مقاومت» حمایت نمی‌کند. شهروند افغانستان با شهروند افغانستان نمی‌تواند حرف بزند، نمی‌تواند گرهی را باز کند، نمی‌تواند راهی به آینده بگشاید. جهان باید که این کارها را بکند. شهروند افغانستان، طالب و غیرطالبش، معتاد به مرهم خارجی است.