اعتراضات زنان در حکومت طالبان
عکس: رسانه‌های اجتماعی

تنگنا‌های اخلاقی مبارزه‌ی مدنی

اگر دروغ در یک جامعه به یک قاعده تبدیل شود آیا زندگی اجتماعی برقرار می‌ماند؟ بدیهی است که این جامعه فرومی‌پاشد زیرا نظم اجتماعی استوار بر روابطی است که قابل اعتماد باشد. اگر تمام اعضای جامعه به هم دروغ بگویند شیرازه‌ی جامعه از هم می‌گسلد و چیزی به‌نام جامعه باقی نمی‌ماند. بنابراین، این‌که دروغ، فریب، ظلم، نژادپرستی، خیانت در امانت، خشونت و… در جوامع انسانی مذموم و ممنوع شده و صداقت، وفای به عهد، مهرورزی و… ممدوح و مجاز شده فقط به‌دلیل تعالی شخصیت انسان نیست بلکه کارکرد کاملا عملی در زندگی اجتماعی دارد. به تعبیری، اخلاق مبنای محکم عقلانی دارد. نمی‌توان اخلاق و عقل را دو نظام هنجاری منفک و مجزا از هم تصور کرد. در تاریخ اندیشه، امانوئل کانت نخستین متفکری است که به شیوه‌ی مزبور، احکام اخلاقی را از عقل استنباط کرده است.

اخلاق کانت مانند اخلاق دینی در برابر امیال و عواطف قرار می‌گیرد. در ادیان، امیال و عواطفی چون دروغ‌گویی، فریب، ظلم، اسراف و… ذاتا امور شیطانی و اهریمنی تلقی می‌شوند. وظیفه‌ی اخلاقی انسان دین‌دار سرکوب این وسوسه‌های شیطانی برای رسیدن به بهشت است. درحالی‌که از نظر کانت از یک‌سو، امیال و عواطف امور کاملا انسانی است که امکان غلبه‌ی آن بر هرکس متصور می‌باشد. و از سوی دیگر، زیست اخلاقی به مقصد گرفتن جایزه‌ی مابعدالطبیعی نیست بلکه زندگی اجتماعی مسالمت‌آمیز در گرو اخلاقی زیستن است. کانت این پرسش کاملا عملی و عقلانی را در برابر انسان می‌گذارد که در انجام دادن هر رفتار از خود بپرسد آیا رفتار او، مثلا ظلم یا عدالت‌ورزی، می‌تواند به قاعده‌ی عمومی رفتار اجتماعی تبدیل شود؟ از بدیهیات عقلی است که هر انسان واجد خرد تصدیق می‌کند که ظلم اگر به قاعده تبدیل شود، به ضرر تمام انسان‌های جامعه تمام می‌شود. بالعکس، از عدالت به‌عنوان قاعده‌ی رفتار عمومی، تمام انسان‌ها سود می‌برند.

هرگاه نفرت نژادی یا خشونت‌ورزی و یا استبداد سیاسی به قاعده‌ی عمومی رفتار تبدیل نشده اما به‌صورت گسترده و عمیق دامن یک جامعه را بگیرد، این جامعه دچار نابسامانی و بحران می‌شود. روش‌های گوناگون برای نجات از این بحران‌ها در جوامع بشری تجربه شده است. مبارزه‌ی مدنی یکی از روش‌های نجات جامعه از بحران نفرت نژادی یا استبداد سیاسی و یا تبعیض نظام‌مند جنسیتی است. مبارزه‌ی مدنی، بسته به زمینه‌ی اجتماعی و فرهنگی، طیف وسیعی از رفتارهای اعتراضی را در بر می‌گیرد. این رفتارهای اعتراضی می‌تواند سازمان‌یافته و جمعی یا انفرادی باشد. در هر صورت، هدف مبارزه‌ی مدنی این است که جامعه را از نفرت نژادی یا خشونت‌ورزی و یا استبداد سیاسی نجات دهد. و وسیله‌ی تمام رویه‌های مبارزه‌ی مدنی «زبان» است. یعنی همان‌طور که یک مبارز مسلح با اسلحه به مصاف دشمن می‌رود، یک مبارز مدنی با زبان به میدان مبارزه وارد می‌شود.

تناسب هدف و وسیله رمز پیروزی هر مبارزه‌ی مدنی است. اگر مبارز مدنی از این تناسب غفلت ورزد سند شکست خود را امضا می‌کند. البته رعایت این تناسب بسیار دشوار است زیرا میدان مبارزه در اختیار دشمن است و مبارز مدنی اگر هوشیاری و شجاعت کافی نداشته باشد هر لحظه ممکن است از قواعد بازی مدنی تخطی کرده و در دام قواعد بازی که دشمن اعمال می‌کند، بیفتد. به‌طور مثال، مبارز مدنی که برای رهایی جامعه از نفرت نژادی مبارزه می‌کند خود باید هوشیار باشد که در دام نفرت نژادی نیفتد. توضیح این نکته لازم است که در این مثال، دشمن اصلی همان نفرت نژادی است که شماری از افراد جامعه به سربازان و متولیان آن تبدیل شده است. هدف مبارزه‌ی مدنی رهایی کلیت جامعه از این نفرت نژادی است. البته این به آن معنا نیست که متولیان و سربازان نفرت نژادی از مسئولیت حقوقی و سیاسی مبرا اند بلکه وفق حقوق کیفری بین‌المللی و قوانین جزایی امروزی اکثر کشورها، تبعیض نژادی یک جرم سنگین است. در واقع، سطح ابتدایی مبارزه‌های مدنی به دادگاه کشاندن افرادی است که با نفرت نژادی یا استبداد سیاسی و یا تبعیض جنسیتی جامعه را به بحران کشیده‌اند. اما از آن‌جا که هدف مبارزه‌ی مدنی نجات جامعه از این بحران است، نمی‌تواند در سطح کیفری باقی بماند.

بنابراین، وقتی هدف نجات جامعه از نفرت نژادی، استبداد سیاسی، تبعیض جنسیتی و یا دیگر اشکال بحران اجتماعی باشد، مبارز مدنی نمی‌تواند از هر ابزاری استفاده کند زیرا هدف وسیله را توجیه نمی‌کند. این‌که با هر وسیله نمی‌توان به هدف رسید یک توصیه اخلاقیِ انتزاعی یا پند پدرانه نیست بلکه وسیله همواره در هدف می‌ماند. به تعبیری، وسیله هدف را می‌سازد. از این‌رو، با نفرت‌پراکنی نمی‌توان از نفرتی که دامن جامعه را گرفته است، رها شد. با مردستیزی نمی‌توان با فرهنگ زن‌ستیزانه مبارزه کرد. رعایت این قاعده در عمل بسیار دشوار است زیرا هر لحظه ممکن است یک مبارز مدنی خود در دام بحرانی بیفتد که سعی می‌کند جامعه را از آن نجات دهد. مبارز مدنی اگر به قدر کافی هوشیار و توانا نباشد هر لحظه ممکن است خود اسیر عواطفی مانند نفرت نژادی، تبعیض جنسیتی و… گردد.

 بنابراین، مبارز مدنی همزمان برای نجات خود و نجات جامعه از دام‌های عواطف بحران‌ساز مبارزه می‌کند. واضح است که نجات کلیت جامعه مثلا از نفرت نژادی، شامل نجات متولیان و سربازان نفرت نژادی نیز می‌شود. جهت جلوگیری از سوء فهم لازم است تکرار شود که نجات متولیان و سربازان نفرت نژادی حتا سر سوزنی از مسئولیت کیفری و سیاسی آنان کم نمی‌کند. در نظر داشتن و تفکیک این دو وجه، مبارزه‌ی مدنی را خیلی دشوار می‌کند. چگونه ممکن است یک مبارز مدنی که در زندان افتاده نجات زندانبان را نیز در نظر داشته باشد؟ عبور از این تنگنای اخلاقی نیازمند بصیرت، هوشیاری و توانی است که یک مبارز همواره باید در خود پرورش دهد. در غیر آن، مبارز مدنی خود در همان دامی می‌افتد که برای رهایی از آن مبارزه می‌کند و در نتیجه، این دور باطل در جامعه تکرار می‌شود.

الگوهای جهانی که با موفقیت از این تنگناها عبور کرده‌اند انگشت‌شمار است. نلسون ماندیلا و مارتین لوترکینگ دو نمونه‌ی ممتاز و معروف این الگوها اند. ماندیلا که برای برچیدن تبعیض نژادی از آفریقای جنوبی به مبارزه برخاسته بود ۲۷ سال عمر خود را در زندان سپری کرد. او با آن‌همه رنج و محنتی که در این راستا تجربه کرد با این جمله‌ی ماندگار زبان‌زد عام و خاص جهان شد که گفت: «می‌بخشم اما فراموش نمی‌کنم.» او درحالی‌که از تبعیض نژادی در کشور خود به خشم آمد و به مبارزه برخاست اما زبان و رفتار خود را با خشم و تبعیض آلوده نساخت. به همین ترتیب، از لحن و کلام سخن‌های دوران مبارزات مارتین لوترکینگ، حتا یک مورد که آلوده با نفرت و تبعیض نژادی باشد نمی‌توان یافت.