عکس: شبکه‌های اجتماعی

چرا مبارزه‌ی مدنی به تنهای پاسخ نمی‌دهد؟

دیدار دوست‌دار

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

در وضعیت حاکم بر افغانستان، به نظر می‌رسد که صرف مبارزه‌ی مدنی پاسخ نمی‌دهد. رژیم حاکم بر سرنوشت جمعی که با آبشخوری از بخش کلان بدوی‌ترین فرهنگ قبیله تسلط یافته است، با هیچ منطقی سر سازگاری ندارد. در این مقاله تلاش خواهم کرد که گونه‌هایی از این فرهنگ، که به‌مثابه آب حیات برای رژیم حاکم است را صریح و بی‌پرده، تبیین نمایم.

تعدادی از نخبگان فکری و فرهنگی غیرافغان با توجه با نظریه و نظریات پرهیز از خشونت، استدلال دارند که از خشونت در برابر رژیم حاکم باید پرهیز کرد. به‌باور آنان، باید با مبارزه‌ی مدنی و عاری از خشونت رژیم حاکم را به تمکین ارزش‌های عدالت‌محور وادار ساخت. دلایلی که این نخبگان می‌آورند، متنوع و متکثر است؛ اما هیچ یک نشان‌دهنده‌ی شناخت دقیق جامعه و فرهنگ سیاسی رژیم بدوی نیست. این احتمال نیز مطرح است که این دست از نخبگان به نسبت نگرانی از افزایش خشونت، پشتون‌گرایی و یا مصلحت‌اندیشی، چنین دیدگاهی را مطرح سازند. مصلحت‌گرایی یک شیوه‌ی آشنا اما ناکام در سیاست و روابط اجتماعی افغانستان بوده است.

این استدلال‌ها با توجه با واقعیت اجتماعی افغانستان نمی‌تواند راه حداقلی را به‌سوی عدالت و برابری باز کند. از سویی، خود این رویکرد نیز پهلوهای پنهان دیگر هم دارد. به‌طور مثال، اگر در برابر خشونت عریان و وحشیانه، شما فقط سخن بگویید و طرف به شما گوش ندهد و به استبداد ادامه دهد، این ممکن عادی‌سازی خشونت و تمکین به آن تلقی شود. طالبان گروهی است که یک پشتوانه‌ی محکم فرهنگی و قومی در پشتش دارد و هیچ وقت گوشش بدهکار به سخن امروزی و انسانی نبوده و نیست. همان‌طور که در دهه‌ی نود به سخن کسی وقعِ نمی‌گذاشت. فکر کنم، اگر بخواهیم این واقعیت را انکار کنیم، فقط خود را فریب داده و به عمر رژیم افزوده‌ایم.

نسبت به واقعیت اجتماعی و مشاهده واقع‌بینانه به نظر می‌رسد که اکثریت طالبان تصور دارند که ارزش‌های بدوی قبایل افغان بهترین و مناسب‌ترین شیوه‌ی زندگی است که باید بر دیگران قبولانده شود. از نظر آنان، نحوه‌ی پوشش مردان و زنان و زندگی جمعی در روستاهای جنوب، بهترین سبک زندگی است که همه باید از آن تمکین کنند. طالبان باور دارند که یک جامعه به حضور زنان نیاز ندارد و آنان تا میزانی در این مورد باورمند هستند که حتا به‌یاد نمی‌آورند که صحت زن و نیازهای خاص آنان را چگونه باید برآورده کرد. این باور ریشه در فرهنگ مسلط کنونی جامعه‌ی افغان یا پشتون دارد و صدای آشنا و پذیرفته‌شده است. هرچند این مسأله که یک جامعه بدون آموزش زنان و مردان هرگز توسعه یافته نخواهد شد، برای یک کودک ده دوازده‌ساله‌ی امروزی حل است. یک فرد عادی و مذهبی هم می‌داند که برای تداویی برخی از بیماری‌های زنانه، باید زن داکتر موجود باشد. متوجه هستیم که چه‌قدر این بحث احمقانه و پیش‌پاافتاده است؛ اما به ناچار به آن می‌پردازیم. همین باور اشتباه قبیله‌ای است که طالبان یگانه حاکمیتی است که بدون قانون و بر اساس عرف و برداشت تندروانه از مذهب حکومت می‌کنند.

طالبان در خوش‌بینانه‌ترین تعریف، قرون وسطایی اند. درحالی‌که بخش از اعمال آنان حتا در قبل از میلاد نیز مردود بوده است. صدها سال قبل از میلاد مردم آتن شورای شهری داشتند که مردم در آن‌جا حق رأی و انتخاب حاکمان را تمثیل می‌کردند. مردم به حاکمان مشورت می‌دادند و مطابق رأی، مناصب متفاوت را مدیریت می‌کردند. این ربطی به این یا آن دین یا شرق و غرب ندارد، زیرا تاریخ توسعه و تفکر انسانی را نشان می‌دهد، مگر این‌که گروه‌های مثل طالب به آن فهم نرسد و علیه آن ایستاده شده و انقطاع آفریند.

سیاست طالبان در مورد زنان از ظهور اسلام نیزعقب‌تر است (نه این‌که اسلام خیلی برخورد انسانی داشته است) هرچند آنان به آن انگ اسلامی می‌زنند. در دوره‌ی پیامبر اسلام زنان حضوری در سیاست، تجارت و امنیت داشتند، هرچند ناچیز؛ چیزی که نزد فرهنگ قبیله، اسلامی به نظر نمی‌رسد.

در قرن دوازدهم میلادی در انگلیس پارلمان ایجاد می‌شود و مردم برای نمایندگان خود رأی می‌دهند؛ اما در قرن بیست‌ویک این ارزش انسانی برای طالبان مسخره به نظر می‌رسد. از نظر زمان فکری، اکثریت اعضا و رهبری این گروه در ماقبل تاریخ زندگی می‌کنند و به همین خاطر است که سخن از مدنیت با آنان بی‌معنا و باد در هوا است. همان‌طور که عبدالغفارخان در نهایت موفق نشد که روشنگری را میان افغان‌های خود گسترش دهد؛ احتمالا ناممکن است که حرف دیگران نزد آنان شنونده داشته باشد. در واقع انجمن اصلاحیه‌ی افاغنه غفارخان در برابر افراطیت دیوبندی و ارزش‌های قبیله‌ای زانو زد.

برخی از نخبگان مبارزه‌ی مدنی را به‌دلیل کم‌هزینه بودن تلفات انسانی، بهترین شیوه می‌دانند. نمونه‌گیری آنان از سایر جوامع است که با شرایط افغانستان قابل مقایسه نیست. من فکر می‌کنم این مبارزه اگر واقعا در میدان عمل شروع شود، هزینه‌ی آن حتا بیشتر از مبارزه‌ی مسلحانه است؛ زیرا در مبارزه‌ی مسلحانه حداقل با کشته دادن، کشته گرفته می‌شود. ما دیدیم که طالبان مردم را در مزار، یکاولنگ و مرزاولنگ به رگ‌بار بستند، اما آب‌ازآب تکان نخورد. شاهد هستیم که این گروه زمین سوخته به‌بار آورد و هنوز صدها نفر و شاید هزارها نفر را به کام مرگ فرستاده؛ اما گویا گوش کسی نمی‌شنود و چشم کسی نمی‌بیند. به‌یاد داریم که این گروه یکی از با ارزش‌ترین میراث بشری را نابود کرد، اما کسی جدی نخواست مانع شود. در بیست سال دوره‌ی جمهوریت قومی، باز هم این گروه تا توانست از انسان کشتارگاه ساخت و زیرساخت‌های کشور را ویران کرد؛ اما در اخیر با آنان توافق‌نامه امضا شد. در همین مدت با وجود کشتار آنان، هر دو رییس‌جمهور علاقه نداشتند با آنان جدی جنگ کنند؛ زیرا پشتوانه‌ی فرهنگی‌شان این اجازه را نمی‌داد. مهم‌تر از همه‌ی این‌ها ، همین اکنون شاهد هستیم که این گروه دست‌کم نیمی از جامعه را زندانی ساخته است، اما کسی حاضر نیست برای آن وارد عمل شود. به همین خاطر است که می‌گویم اگر روزی چند میلیون انسان به خیابان بیاید و مبارزه‌ی مدنی کند، احتمال آن زیاد است که به رگ‌بار بسته شود. مطمئن باشیم که کسی از جهان وارد عمل نمی‌شود؛ مگر این‌که منفعتی در آن نهفته باشد. مگر ندیدیم که میلیون‌ها انسان به کام این اژدها رها شد. اگر کسی به اشتباه تصور دارد که افغانستان در مرحله‌ی هند بریتانیایی رسیده و رژیم حاکم را شبیه استعمار انگلیس تصور کرده، سخت در اشتباه است؛ زیرا طالبان همان است که گفتم و هنوز از ارزش‌های ماقبل تاریخ تغذیه می‌کنند. اگر کسی فکر کند که طالبان شکست‌ناپذیر هستند، فقط می‌توان گفت که ترسیده است. کسی با طالب جنگ جدی نکرد و چه بسا جاده را برای‌شان صاف ساختند.

طالبان یک هدف دارد و آن یکسان‌سازی جامعه با تفکر و فرهنگ مسلط قبایل که هیچ ارزش مدرن انسانی را بر نمی‌تابد. این همه به معنای این نیست که سایر بخش‌های جامعه‌ی افغانستان وضعیت خیلی بهتر دارند، اما دست‌کم تا این میزان در بدویت و خرافه غرق نیستند.

همه این موارد را که گفتم، قصدم تشویق کسی به جنگ و به‌ویژه خشونت نیست؛ ولی این واقعیت طالبان و تفکر طالبانی است که با منطق، گفت‌وگو و سازش سازگاری ندارد، مگر این‌که گفت‌وگو به معنای تسلیم شدن در برابر خواست‌های بدوی‌شان باشد. بنابراین، صحبت کردن در مورد مبارزه‌ی مدنی صرف، ممکن کمک به تدوام استبداد قبیله شود و یا دست‌کم، دسترسی به حداقل از عدالت را به تأخیر بیاندازد.