ظاهر شاه و حامد کرزی؛ دو تجربه‌ی افغانستان از دموکراسی

حمزه واعظی

محورهای مقایسه

با آن‌که تلاش برای مدرن‌سازی افغانستان از دوره‌ی حبیب‌الله خان و به‌ویژه شاه امان‌الله، در ابتدای قرن بیستم آغاز شده بود؛ اما تجربه‌ی تکوین دموکراسی در این کشور به دو دوره‌ی مشخص نسبت داده می‌شود که به دهه‌ی نخست دموکراسی (‌دهه‌ی 40 شمسی) و دهه‌ی پسین دموکراسی (دهه‌ی 80 شمسی پساطالبانی) معروف و شناخته شده‌اند.

مقایسه‌ی این دو دوره از چندین بعد می‌تواند برای ما و نسل امروز قابل سنجش، آموزنده و مهم باشد:

. از نظر منشای ظهور و بسترهای تکوین؛

. از نظر میزان تأثیرگذاری سیاسی-اجتماعی؛

. از لحاظ سطح دگرسازی ذهنی؛

. از نظر بنیادگذاری الگوی رفتاری-فرهنگی؛

. از نظر مؤلفه‌های ساختاری.

بسترها و ریشه‌ها

نخستین موضوعی که مقایسه‌ی این دو دوره را درخور مطالعه و سنجش می‌سازد، زمینه‌ها و بسترهای ظهور و تکوین دموکراسی می‌باشد.

در دهه‌ی چهل که نخستین تجربه‌ی فرایند دموکراتیزه شدن در افغانستان بود، یک مقطع ناپیوسته، ولی بی‌سابقه را در روند دولت‌سازی و تاریخ سیاسی این کشور، رقم زد. مهم‌ترین جلوه‌های این دهه‌ی موسوم به دهه‌ی دموکراسی، در چهار عنصر مهم تجلی پیدا می‌کنند:

1- تدوین قانون اساسی مشروطه؛

2- پدید آمدن شرایطِ نسبتا آزاد برای تجمعات و تظاهرات؛

3- ظهور احزاب سیاسی

4- تأسیس روزنامه‌ها و جراید مختلف با رویکردهای انتقادی؛

5- سهم و نقش اساسی نیروها و روشنفکران سکولار و چپ.

مبانی و بسترهای تألیف دموکراسی در این دوره، اساسا ناشی و برخاسته از تحولات، الزامات و شرایط داخلی افغانستان بود. مهم‌ترین عامل و پیش‌زمینه‌های این دوره در دو محور اساسی گره خورده بود:

نخست، مبارزه‌ی فکری و سیاسی مشروطه‌خواهان و عناصر آزادی‌خواه، به‌ویژه تأثیر مبارزات روشنگرانه و مجدانه‌ی مشروطه‌خواهان سوم؛ مانند غلام محمد غبار، عبدالرحمان محمودی و برات‌علی تاچ و دیگران.

دوم، تنش‌ها و رقابت‌های درونی خاندان سلطنتی‌ که انگیزه‌ی شاه را برای منزوی ساختن برخی از عناصر قدرت‌طلب و سرکش؛ مانند محمد داوود خان در جهت تغییر روند سیاسی، تقویت نمود. تدوین قانون اساسی جدید و سپردن قدرت اجرایی به دست چهره‌های خارج از خاندان شاهی، از یک‌سو مشروعیت، اقتدار و اتوریته‌ی شاه را مستحکم‌تر ساخت و از سوی دیگر، برای بیش از یک دهه، داوود خان و حلقات قدرت‌طلب و افراطی منسوب به اورا منزوی ساخت.

دهه‌ی دموکراسی پسا‌طالبان که از ابتدای قرن بیست و یکم و با آغاز حاکمیت حامد کرزی شروع می‌شود، مهم‌ترین عصر تکوین دموکراسی در افغانستان به شمار می‌آید که تأثیرات شگرفی را در کشور برجای گذاشته است. آشکارترین مشخصه‌ی این دوره این است که شرایط و عوامل بیرونی در ایجاد روند دموکراتیزه شدن، مهم‌تر و برجسته‌تر از شرایط و بسترهای داخلی بوده است. حضور نیروهای بین‌المللی و فعالیت سازمان‌ها و مؤسسات مختلف خارجی برای ترویج، آموزش و حمایت از روندهای دموکراتیک، اساسی‌ترین زمینه را برای تکوین فرایند دموکراتیک در این دهه فراهم ساخته است.

علاوه براین، قدرت‌مندان، عاملان، سیاست‌سازان و دولت‌مردانِ این دوره، به‌جز تکنو‌کرات‌ها، عمدتا متشکل از نیروهای راست و رهبران و گروه‌های جهادی بوده‌ است که نه تنها نخواسته‌اند ‌یا نتوانسته‌اند مانع روندهای دموکراتیک شوند، بلکه در همراهی با موج دموکراسی‌خواهی، هم‌صدا شده‌اند و شعار داده‌اند.

بنیادها و ساختارها

تطبیق و مقایسه‌ی دو موج دموکراسی از لحاظ مبانی و پیش‌زمنیه‌های تکوین نیز، قابل مطالعه‌ی جدی می‌باشد. در این خصوص پنج محور اساسی را برای سنجش، ارزش‌گذاری و مقایسه می‌توان فهرست و توضیح کرد:

1- حوزه‌ی شمول

حوزه‌ی شمول موج دموکراسی در دهه‌ی چهل، عمدتا پایتخت را پوشش می‌داد. این محدویت، ناشی از دو عامل مهم بود:

نخست آن‌که‌ بیش‌ترین حجم دانش‌آموختگان، روشنفکران، سیاست‌مداران و نخبگان در کابل متمرکز شده بود و این شهر، مرکز اصلی و پایگاه مرکزی فعالیت‌های سیاسی و احزاب و تشکل‌های مبارزه‌جو به شمار می‌رفت.

دوم آن‌که‌ روند شهرنشینی توسعه نیافته بود و روستاها و مراکز ولایت‌ها، عمدتا از تیررس تحولات فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و مدنی پایتخت دور بودند.

در موج جدید دموکراسی، یعنی دهه‌ی پسا‌طالبان اما روند دموکراتیزه شدن و گستره‌ی تکثیر عناصر دموکراسی، نسبت به دهه‌ی چهل، وسیع‌تر و همگانی‌تر می‌باشد. این موضوع ریشه در چند اتفاق دارد:

. توسعه‌ی شهرنشینی در یک دهه‌ی اخیر و پدید آمدن کلان‌شهرها در خارج از کابل؛

. توسعه‌ی را‌ه‌های مواصلاتی که به تعامل فرهنگی و انتقال تجریبات مدنی در مناطق مختلف کمک می‌کند؛

. رشد رسانه‌های دیداری، شنیداری و اجتماعی که به ترویج دموکراسی و جامعه‌پذیری سیاسی یاری می‌رسانند؛

. بالارفتن آگاهی نسبی مردم نسبت به مفاهیمی مانند‌ حقوق شهروندی، حق انتخاب کردن و انتخاب شدن و آزادی و برابری و…

. رشد آموزش و بالا‌رفتن نرخ سواد و تحصیلات؛

. ظهور نسل جدید با تجریبات فرهنگی متفاوت، خواسته‌های دموکراتیک و آرزوهای بلند‌پروازانه و آزادی‌خواهانه.

2- رشد نهادهای مدنی

به‌وجود آمدن نهادهای مدنی در شرایط دموکراتیک دهه‌ی پسین، بستر ذهنی و رفتارهای مدنی را قاعده‌مندتر و نسبت به تحولات سیاسی و اجتماعی و فرهنگی‌، مؤثرتر نموده است. در واقع، یکی از مشخصه‌های دموکراتیک این دوره، میزان و معیار فعالیت و امکان تأثیر‌گذاری نیروها، گروه‌ها و نهادهای مدنی در روندهای سیاسی، اجتماعی و فرهنگی می‌باشد؛ در حالی که در دهه‌ی چهل، مجال سیاسی، بستر فرهنگی، زمینه‌های ذهنی و شرایط اقتصادی برای رشد نهادهای مدنی و مؤسسات غیردولتی کمتر فراهم بود. احزاب سیاسی، مهم‌ترین منابع فعالیت و الگوی مبارزه‌ی سیاسی بودند که عمدتا در کابل متمرکز شده بودند.

3- نقش احزاب

در دهه‌ی چهل، رهبری مبارزات سیاسی و اجتماعی را عمدتا احزاب فعال سیاسی-ایدیولوژیک برعهده داشتند. احزاب چپ؛ مانند «حزب دموکراتیک خلق» (1965) و «سازمان جوانان مترقی» (1965) و نیز گروه‌های راست اسلام‌گرا؛ مانند «نهضت جوانان مسلمان» (‌1957) فعال‌ترین نیروهای سیاسی در این دهه بودند که هم مبارزات پارلمانی را برعهده داشتند و هم تظاهرات و تجمعات خیابانی را رهبری و مدیریت می‌کردند.

در دهه‌ی پسا‌طالبان اما با وجود ثبت بیش از 100 حزب و گروه سیاسی-اجتماعی، مبارزه و تشکل حزبی نقش کمرنگی در رهبری و مدیریت فعالیت‌های مدنی-دموکراتیک دارند. این احزاب، عموما غیرفعال و غیرمؤثر و بسیار نامتشکل هستند و حضور روشنی در رهبری و بسیج اجتماعی ندارند. بسیاری از این احزاب عمدتا در چهره و اراده‌ی رهبران خود خلاصه شده‌اند و برخی از تشکل‌های سیاسی نیز، تحت عنوان جبهه‌های ائتلافی، مجموعه‌های نامتشکل و نامتجانسی هستند که به‌صورت موقتی شکل می‌گیرند؛ اما تأثیر اندکی در روند رشد فرهنگ سیاسی و مبارزات مدنی-دموکراتیک برجای می‌گذارند.

4- دموکراسی هدایت شده‌ یا انجمنی

در دهه‌ی چهل، فرایند تحولات سیاسی اساسا در اراده و کنترول شخص ظاهر‌ شاه بود. به همین دلیل است که برخی تاریخ‌گران، این دوره را «دموکراسی تاجدار» لقب داده‌اند. بی‌ثباتی سیاسی این دوره، به مثابه برگ برنده‌ای در دست شاه بود که پیوسته نخست‌وزیران متعدد را تعویض می‌کرد، به گونه‌ای که در طول ده سال، 5 نخست‌وزیر به گردش در‌آمدند. این عناصر، یعنی محمد یوسف، محمد ‌هاشم میوندوال، نور احمد اعتمادی، محمد ظاهر و محمد موسی شفیق، مهره‌هایی بودند در دست ظاهر شاه که به‌طور متناوب عوض می‌شدند. از همین‌رو، دموکراسی این دوره را می‌توان «دموکراسی هدایت شده» نامید که قرار بود ادامه‌ی حیات نظام سلطنتی را تضمین و قدرت، صلاحیت و کیش شخصیت شاه را مشروع و مستحکم‌تر سازد.

دموکراسی پدیدآمده پس از رژیم طالبان اما هرچند با حمایت قدرت‌های غربی مجال ظهور یافت؛ اما در رشد و پرورش این نهال نورس، علاوه بر روشنفکران و فرهنگیان، مستشاران سیاسی-نظامی، مؤسسات خارجی، تکنوکرات‌ها، اقبال جوانان و اراده‌ی شهروندان، رهبری سیاسی، به‌ویژه الگوی رفتاری، بینش سیاسی و شکیبایی اخلاقی-فرهنگی رییس جمهور کرزی نیز بسیار مؤثر بوده است.

بنابراین، دموکراسی این دوره را با توجه به ماهیت ساختار سیاسی و نقش اقوام و رهبران قومی، حضور و مشارکت گروه‌های مختلف و متنوع در قدرت و نیز حمایت و رویکرد جمعی و رضایت‌مندانه‌ی بسیاری از نیروهای مؤثر و متکثرِ جامعه نسبت به گفتمان دموکراسی، می‌توان به «دموکراسی انجمنی» تشبیه نمود.