نکته‌ها و کامه‌ها

یادداشتی بر گفت‌وگوی اطلاعات روز با کاظم کاظمی

احمد برهان

وقتی می‌گوییم استاد «محمدکاظم کاظمی»، یعنی با یک غول ادبی و یک پیش‌کسوت ویراستاری آشنا هستیم. سپس از خود می‌پرسیم: آقای کاظمی چه نوع برخورد با مسأله‌ی «نشانه‌گذاری» در زبان فارسی دارد؟ ایشان با استناد به گفت‌وگوی اخیر شان با روزنامه اطلاعات روز، حدود «بیست سال» عملا با کار ویراستاری همنشین بوده و از این رهگذر نام پرآوازه‌‌ای است. زمانی که ما خوانش این گفت‌وگوی مهم را به پایان می‌رسانیم، با یک پرسش به رنگ قرمز مواجه می‌شویم: چرا استاد هیچ از نشانه‌‌ی «نقطه‌کامه» در متن پاسخ‌های‌شان استفاده نکرده است. دوست نقطه‌خوان من در همین لحظه دفعتا پرسید: «واقعا؟» و بعد به آن واکنش افزود: «شوخی می‌کنی. چنین چیزی امکان ندارد.» گفتم چرا. چنین متنی به وجود آمده است و همه خوانده‌اند. به همین‌شکل بود که مناظره‌ی من و این دوست نقطه‌خوان دوباره درگرفت. او به نقطه‌های متن می‌چسپید و من، به نکته‌ها و تأویل‌هایی که یک متن در نگاه یک متن‌خوان ژرف‌بین به تعبیر رولان بارت، اهمیت می‌دهم. و او در این افراطیت ویراستاری تنها نیست.

این نوشتار از همین ابتدا فرض را بر این می‌گذارد که متن‌خوان (خواننده‌ی این یادداشت) گفت‌وگو را خوانده است. اگر تا به حال، به هر علتی و هر گونه دلیلی (از روی بی‌خبری یا تنبلی و یا به‌دلیل تنگ‌نظرانه) آن گفت‌وگوی دل‌انگیز با آن پرسش‌های روشن‌گرانه را نخوانده‌‌اید، لطفا اول بر سر سفره‌ی‌ پربار آن تشریف ببرید. زیرا بی‌آن‌که با آن متن مواجه شده باشید هر گونه مواجهه با این متن، جز «بیگانگی» چیزی دیگری ماحصل ندارد. به تعبیر هموطنی در جهان غربت، کم در این جهان «بیگانه‌زا» سرگردان افتاده‌ایم که یک آوارگی مضاعف، خود بر آن بیافزاییم. قابل یادآوری است که گفت‌وگوی اطلاعات روز با آقای کاظمی در پی گفت‌وگوهای دیگر با دکتر محمدامین احمدی، علی امیری، فرهاد دریا و عزیز رویش به وجود آمده است.

این گفت‌وگو از نظرگاه‌های گوناگونی قابل بحث و بررسی و واکاوی است‌ و به یقین تأویل‌های مختلفی را نیز برمی‌تابد.

(واژه‌‌ی گفت‌وگو را به‌شکل کلاسیک آن «گفتگو» هم می‌توان نوشت. اگر کسی به هر علتی، «واو» میان «ت» و «گاف» را به‌جا نیاورد، نه گناهی در اخلاقیات ادبیات مرتکب شده و نه هم جرمی در جهان نشانه‌گذاری (Punctuation) انجام داده است. این پرانتز ربط و نسبت خاصی با این متن دارد، به‌ویژه برای نقطه‌خوانی که دچار اختلال وسواس نسبت به امر نشانه‌گذاری شده است).

من سه بار با متن گفت‌وگو به سلام‌‌وعلیک پرداختم و هر سه بار، ویژه‌تر بار سوم لذت بیشتر بردم. (متن‌خوان عزیز! شما با چه بخشی از آن بیشتر ارتباط برقرار کردید؟ لطفا در فرصت نزدیک از آن بنویسید. بگذارید به سنت دیرین‌مان همچنان جامه‌ی عمل بپوشانیم. از قدیم گفته‌اند که «از گپ گپ می‌خیزد!» و چه خوب است از گفت‌وگوهای خوب، گپ‌های مطلوب هم زاده شود. با فانوس آن به تعبیر جورج مارتین در «حماسه یخ و آتش»، این شب ظلمانی و طولانی را به سحر برسانیم و در این زمستان خشک و خشن با کلمات گرم آن به تن‌های سردمان گرمی ببخشیم). می‌دانیم که در رسانه‌ها همه روزه متن‌های گفت‌وگویی تولید می‌شود ولی فرد گفت‌وگوکننده به‌ندرت با هستی‌شناسی پرسش‌های زنده و اساسی آشنا هستند. در این‌جا اما خاک بدست پرسشگر نکته‌دان به طلا مبدل می‌شود. به سخن مولانا، «کاملی گر خاک گیرد زر شود/ناقص ار زر بُرد خاکستر شود».

در این گفت‌وگو به مسائل گوناگونی پرداخته شده است. من اما فقط به یک جنبه‌ی آن متمرکز می‌شوم؛ همان پرسشی که در بند نخست به نشانه‌گذاری اشاره کرده است. مسأله‌ی نشانه‌گذاری همواره میان باشندگان جهان ادبیات داغ و بحث‌برانگیز بوده است. برخی از این پارسی‌پرستان چنان به نقطه‌ها و کامه‌ها و نقطه‌کامه‌ها گیر می‌دهند انگار با مراعات صدردصدی آن‌ها کسی به آنان جایزه‌ی اسکار می‌دهد. و عدم رعایت آن‌ها توهینی به این زبان به‌شدت ویرایش‌‌طلب به شمار می‌رود. در نگاه آنان، ویرایش فنی یعنی پرداختن به همین نقطه‌ها و کامه‌ها و نقطه‌کامه‌ها و دیگر هیچ. هر ویراستاری که به‌گونه‌ی‌ درست و دقیق به نیم‌فاصله‌ها نپردازد، آنان را از دایره‌ی حرفه‌ای بودن بیگانه می‌پندارند. این بحث‌ها به‌خصوص در جلسات نقد داستان در حد مسخره‌آمیزی مطرح می‌شود. یکی می‌پرسد که چرا نقطه را «سرچپه» گذاشته است؟ دیگری می‌پرسد چرا کامه را «دُم به بالا» نوشته است؟ و سومی در حد جنون‌آمیز می‌گوید چرا نقطه‌کامه را «سربه‌سر» قرار داده است؟ و یا می‌گویند بابا این نویسنده‌ی تازه‌کار پیش از هر چیزی باید به کارگاه «نشانه‌شناسی» مراجعه کند (این بنده‌ی خدا در یکی از جلسات نقد داستان خودش فرق نشانه‌گذاری و نشانه‌شناسی را نمی‌دانست!) دیگری می‌گفت چرا انگلیسی می‌گویید. کامه چیست دیگر؟ ما باید از واژه‌ی فارسی «ویرگول» استفاده کنیم. درحالی‌که واژه‌ی «ویرگول» (virgule) از زبان فرانسه و واژه‌ی «کاما یا کامه (به گویش فارسی افغانستان)» (Comma) از زبان انگلیسی وارد زبان فارسی شده است. و می‌دانیم که کابردهای متعددی دارد. البته نقد و بررسی اثر در نگاه تقلیل‌گرایانه‌ی این‌گونه جلسات همان است و بس؛ خبری از هرمنوتیک و فلسفه‌ی زبان اصلا به آن‌جاها نرسیده است.

خوب نیست اگر اسم ببرم از برخی ویراستاران که عملا در میدان ویرایشگری ادعای ارشادی دارند و دقیقا مثل همان افراد مزبور عمل می‌کنند. گذشته از آثاری که آنان به ویرایش گرفته‌اند، به نوشته‌های فیس‌بوکی‌شان هم اگر نظر داشته باشیم، وسواس نشانه‌گذاری و نیم‌فاصله‌گرایی آنان را به وضاحت می‌توانیم ببینیم. گذشته از نیم‌فاصله‌های افراطی، استفاده از «کسره‌»ها در پایان حرف کلمات متن‌های‌شان واقعا تهوع‌آور است. این قشر از ویراستاران که تنها خودشان را حرفه‌ای‌ می‌دانند و بقیه را ناشی و اهمالگر، به نظر این قلم، بیشتر پوپولیست‌های ادبیات‌زده هستند تا افراد همنشین با امر نشانه‌گذاری. باری، نیازی به بسط این نکته نمی‌بینم. کافی است تا به پیرامون‌مان نظری افکنیم. کاظمی در این مورد می‌گوید: «بعضی‌ها چنان وسواس دارند که اگر کلمه‌ای را که ایشان سرهم می‌نویسند یکی جدا بسازد، انگار که بخشی از بدن آن‌ها را جدا کرده ‌است.»

در متن پاسخ‌های جناب کاظمی من به برخی نمونه‌ها اشاره می‌کنم. یکی از نکته‌های جنجالی، مسأله‌ی «است»ها و «هست»ها است. برخی‌ها، بیشتر آنان که تازه به ویرایش رو آورده‌اند و به‌نحوی دچار جنون‌زدگی ویراستاری شده‌اند، خیلی، دقیقا خیلی به واژه‌های چون «است» و «هست» می‌چسپند. هی خورده می‌گیرند به متن‌هایی که به هستی‌‌شناسی این دو کلمه از خود بی‌اعتنایی نشان داده‌اند. البته به زعم آنان چنین است. اگر این ویراستاران تازه‌کار یا وسواسی یا جنون‌زده با این جمله‌ی کاظمی برخورد بکنند چه جبهه‌ای خواهند گرفت؟ «در کنار این‌ها یک عامل پنهان دیگر در پرکاری من هست.» در این جمله «است» درست است یا «هست»؟ «گاهی وب‌گردی هست…» «ولی خوب یک مسأله هست…» استدلال برخی از آنان این است که «هست» موجودیت را نشان می‌دهد و «است» حالت را. در هر حال قضاوت را می‌گذارم به متن‌خوان هر متن.

نکته‌ی دیگر «نقطه‌‌کامه» است. در گفت‌وگو آمده است: «خیلی از این کتاب‌ها را احساس می‌كنم اگر من کار نکنم با کیفیت مطلوبی منتشر نمی‌شود یا شاید هیچ منتشر نمی‌شود.» اگر فرد نقطه‌خوان ویراستار این جمله باشد، بعد از «نکنم» و «شود» یا کامه می‌گذاشت و یا نقطه‌کامه. مثال دیگر؛ «شعر من در فاصله‌ی سال‌های ۱۳۶۶ تا ۱۳۷۰ یک جهش عجیب داشت. از شاعری که شعرش به زحمت برای ارائه در پشت تریبون مناسب بود، در دو سال به جایی رسیده بودم که در یک مسابقه‌ی شعر در شهر مشهد مقام اول را گرفتم. در ۲۱ سالگی.» نادرست نیست که عبارت «در ۲۱ سالگی» را با نقطه‌‌کامه با جمله‌ی قبلی متصل می‌کرد؟ نمونه‌ی دیگر؛ «این‌که به بیدل علاقه دارم به‌خاطر علاقه به مکتب هندی نیست. بلکه حتا گاهی به‌خاطر تفاوت‌هایی است که…» خوب نمی‌شد اگر جمله بعد از «مکتب هندی نیست» را با «بلکه حتا…» با استفاده از نقطه‌کامه متصل می‌کرد؟ اگر به نشانه‌گذاری‌های هاتف دقت کرده باشید، این موارد را مراعات کرده است. برای نمونه؛ «این پرسش با پرسش قبلی بی‌ربط نیست؛ اما کمی تفاوت دارد.» همچنان؛ «مولانا، چنان که شما اشاره کردید، بدون تردید اندیشه‌ور ژرف‌نگری هم بوده است؛ اما من گاهی…» کدام یک درست و کدام یک نادرست نشانه‌گذاری‌ها را به‌کار برده‌اند؟ آیا هر دو درست نیست؟

نکات دیگر؛ یکی هم «واو» پس از جمله است. «زندگی‌ام از رهگذر همین فعالیت‌ها می‌گذرد. و احساس مسئولیت بسیار مهم است. خیلی از این کتاب‌ها را احساس می‌كنم اگر من کار نکنم…» برخی‌ها می‌گویند «واو» بعد از جمله‌ای که با «نقطه» ختم شده است، آوردنش نادرست است. «از میان ما چند تن تنها کسی که در ایران مانده و همچنان در کار سرایش بوده است، ابوطالب مظفری است. ولی یک نسل از جوان‌ترها در این سال‌ها رشد کردند.» یا «رشد کرده‌اند؟» کدام یک درست و کدام یک نادرست است؟ «بعضی‌ها هم خیلی با استعداد هستند و در محافل شعر ایران می‌درخشند و حتا گاهی مقام و جایزه می‌گیرند، مثل امان‌الله میرزایی، تکتم حسینی، حمید تقدیمی، احسان بدخشانی، محمدمهدی احمدی.» چرا «واو» پس از آخرین اسم آورده نشده است؟ نادرست است؟ «در هر موضوعی و برای هر کارکردی به نظرم باید شعر را بدون قصد در اختیار عواطف، تفکرات و احساس خود بگذارد. ولی طبیعتا کسی که فکر و احساسش…» چرا «احساس‌اش» ننوشته؟ «به نظرم مهم‌ترینش…» چرا «مهم‌ترین‌اش» ننوشته؟

شاید به ذهن کسی خطور کند که لابد کاظمی فرصت ویرایش این گفت‌وگو را نداشته است و یا عمدا این کار را کرده است. در هر حال، گذشته از متن این گفت‌وگو، من هشت ماه پیش وقتی کابل بودم، کتاب «افغانستان؛ جنگ، سیاست و جامعه» را خواندم. این کتاب با ویراستاری آقای کاظمی زیاد به نشانه‌گذاری و نیم‌فاصله‌ها نچسپیده‌ است. امیدوارم نظر این قلم سوءتعبیر نشود. من نمی‌گویم نشانه‌گذاری مهم نیست، چرا هست؛ اما نه به میزانی که ما را عملا به قاتلان زمان تبدیل کند. پرداختن به تک‌تک نیم‌فاصله‌ها ساعت‌ها وقت و خیلی حوصله می‌خواهد.

این نوشتار را با نقل‌قولی از متن گفت‌وگو به پایان می‌رسانم. «در مورد ویرایش فنی هم از این‌که یک مؤسسه بر اساس قواعد فنی یا رسم‌الخط خودش عمل کند مشکلی ندارم. ممکن است نپسندم ولی مقاومت هم نمی‌کنم. در رسم‌الخط و مسائل فنی واقعیت این است که تعصب و حساسیت بسیار ندارم. بعضی‌ها چنان وسواس دارند که اگر کلمه‌ای را که ایشان سرهم می‌نویسند یکی جدا بسازد، انگار که بخشی از بدن آن‌ها را جدا کرده ‌است. من بیشتر به روانی نثر، شیوایی بیان و قابلیت انتقال محتوا به وسیله‌ی متن می‌اندیشم. مسأله‌ی رسم‌الخط برایم بحث اصلی نیست. نه در ویرایش‌هایی که می‌کنم و نه در کارهای خودم که به ویرایش می‌سپارم. البته باید رسم‌الخط درست و یکدست باشد. به این امر بی‌توجه نیستم. ولی تعصب و وسواس ندارم. یک نفر بگوید که فلان کلمه به نظرم باید جدا نوشته شود. می‌گویم خوب ایرادی ندارد. مهم این است که آن کلمه در متن خوب انتخاب شده باشد، معنای درستی بدهد و در جای خوبی قرار بگیرد. چیزی که خیلی از ویراستاران به این‌ها اهمیت نمی‌دهند و بر سر رسم‌الخط تعصب و جزمیت دارند.»