عبدالله راوش
در پایان جنگ جهانی دوم، ملل جهان با عبرت از گذشتهی خونین، دست به یک سلسله اقدامات و ابتکارات هماهنگ و جمعی زدند تا زمینهی همزیستی مسالمتآمیز بین گروههای مختلف انسانی را در مقیاس جهانی فراهم نمایند. آرمان اصلی این تلاشها، ایجاد احترام به حقوق اساسی افراد بدون توجه به نژاد، اعتقاد، قومیت، مذهب و دیگر تمایلات آنان بود. برای دستیابی به این هدف، اعلامیهها، کنوانسیونها و دادگاههای بینالمللی تشکیل شد و با محاکمهی برخی از عوامل جنایات جنگی، امیدواریهای زیادی برای ایجاد یک جهان عادل و برابر خلق نموده بود. اما به نظر میرسد با گذشت ۷۶ سال، این تلاشها به بنبست جدی برخورده است. جاهطلبیهای سیاسی و اقتصادی، تمایل به ایجاد نظامهای تمامیتخواه با رویکردهای استعماری نوین و رشد افراطگرایی عملا باعث شده که این تلاشهای جهانی به لبهی فروپاشی برسند و دنیا یک بار دیگر از ارزشهای انسانی جهانشمول که میلیونها انسان برای دستیابی به آن جانهایشان را از دست داده بودند، تهی شود. اقلیتهای جنسی، قومی، مذهبی، زبانی و دینی نخستین قربانیان این روند هستند. جنایات اخیر در منطقهی خاورمیانه، نسلکشی ایزدیان در عراق، پاکسازی قومی اویغورهای چین، پاکسازی ارمنیان در قرهباغ، اشغال اوکراین و پیروزی طالبان در افغانستان نمونههای روشنی از گسترش خشونت و تبعیض در جهان فعلی هستند.
بر اساس ارقام سازمان ملل متحد، از شروع جنگ میان اسرائیل و گروه حماس تا اکنون در حدود ۱۰۰ هزار فلسطینی کشته، زخمی و ناپدید شدهاند. همچنان مؤسسهی بینالمللی آکسفام گزارش داده است که بهطور متوسط روزانه در حدود ۲۵۰ نفر فلسطینی توسط نیروهای اسرئیلی کشته میشوند. تلویزیون الجزیره نیز گزارش داده است که تا بهحال ۱۱ هزار کودک فلسطینی در غزه کشته شدهاند. با وجودی که چند ماه بیشتر از شروع این جنگ نگذشته است اما آمار کشتهها و جنایت بسیار تکاندهنده است. این در حالی است که آب، غذا، برق و تمام نیازمندیهای حیاتی برای باشندگان غزه قطع گردیده، شهر غزه کاملا نابود و مردم آن بدون تفکیک مورد مجازات دستهجمعی قرار گرفتهاند. تراژیدی غزه نمونهی کامل فروریزی اخلاقی و شرارت انسانی در عصر حاضر است. از شروع این جنگ تا بهحال اکثر کشورهای غربی نه تنها رفتار دولت اسرائیل را تقبیح نکردهاند بلکه بهصورت مستقیم و غیرمستقیم از جنایتهای دولت اسرائیل دفاع نیز میکنند. از آنسو، گروه حماس نیز با حملهی جنونآمیز و جنایتکارانه بر مردم عادی اسرائیل با کشتن و گروگانگیری هزاران نفر از مردم عادی دست به یک جنایت هولناک زد و متأسفانه جامعهی مسلمانان نه تنها که آن را محکوم نکردند بلکه با ریختن به جادهها، آن را جشن گرفتند.
در آگست ۲۰۱۴ گروه اسلامی دولت شام و عراق (داعش) پس از تسخیر پیهم شهرها و روستاهای سوریه و عراق، بر محل زندگی نیممیلیون جمعیت ایزیدی در شمال عراق حمله کرد. داعش با تسخیر محل زندگی این جامعهی کوچک عراقی، طی دو هفته در حدود پنج هزار از مردان و زنان بزرگسال ایزدیها را کشت و بالاتر از شش هزار زن و کودک آنان را با خود برد. علاوه بر آن، عبادتگاهها، شهرها و خانههای آنان را ویران کرد و بر اساس گزارش انستیتوت صلح ایالات متحده امریکا، هنگام حملهی داعش بعضی از همسایهها، همشهریها و کسانی که ایزدیها سالها با آنان در کنار هم و همسایهی در به دیوار هم بودند، نیز در خلق این جنایت دست داشتند. عمق فاجعه در حدی بود که آموزگار سنی عرب در تختهی صنف درسی بهجای نوشتن درس و مشق، نام دانشآموزش را نوشت، بعد او را ربود، تا توانست بر او تجاوز کرد و در نهایت در بازار بردهفروشی زنان ایزدی او را فروخت. با وجود اینکه تقریبا ده سال از آن واقعه گذشته است، اما بر اساس گزارش «بنیاد نادیه»، هنوز هم از سرنوشت حدود دو هزار و ۸۰۰ کودک و زن ربودهشدهی ایزدی خبری نیست. هنوز هم صدها هزار ایزدی در کوههای شمال عراق در کمپهای آوارگان داخلی زندگی میکنند. با وجود شکست کامل گروه داعش در عراق اما زخمها، رنجها و ویرانیهایی که این گروه بهجا گذاشته برای بازماندگان این اقلیت مذهبی عمیقا دردناک و فراموشناشدنی است. با وجود اینکه سازمان ملل و ۱۸ کشورعمدتا غربی، جنایت داعش را بهعنوان نسلکشی به رسمیت شناختهاند، اما به جز از محکمهی یک زن طرفدار این گروه در آلمان، عاملان اصلی این کشتار فجیع هنوز آزادانه در خاورمیانه زندگی میکنند. بیمسئولیتی دولت مرکزی و نهادهای بینالمللی در قبال مرتکبان این فاجعه، باعث رنج و عصبانیت ایزدیها گردیده است.
اقلیت مسلمان میانمار نیز سالها است که از طرف حکومت نظامی و اکثریت مردم بودایی آن کشور مورد شکنجه و آزار قرار دارند. اولین حملهی خشونتآمیز ارتش میانمار در سال ۱۹۷۸ بر مردم روهنگیا اتفاق افتاد که در آن واقعه در حدود ۲۰۰ هزار مردم بومی آن کشور را مجبور به فرار از خانههایشان کردند. به تعقیب آن، دولت نظامی میانمار در ۱۹۸۲ با تصویب یک قانون تمام روهنگیاها را سلب تابعیت نمود و بدین ترتیب تمام حقوق اساسی آنان از قبیل حق سکونت، آزادی رفتوآمد، حق مالکیت بر زمین و خانه، کار و آموزش را از آنان سلب نمود. بر اساس گزارش ملل متحد، در آخرین مورد در سال ۲۰۱۷ دولت نظامی میانمار با همکاری بودائیان افراطی یکبار دیگر بر جامعهی مسلمانان آن کشور حمله نمودند که بالاتر از ۷۰۰ هزار نفر روهنگیایی از خانههایشان فرار کردند و صدها نفرشان کشته شدند. علاوه بر آن، بر صدها زن روهنگیایی تجاوز صورت گرفت، شهرها و روستاهایشان سوزانده شد.
بعد از گذشت چندین سال از آن واقعه و بر اساس گزارش دیدبان حقوق بشر، هنوز هم یک میلیون آوارهی روهنگیایی (جمعیتی به اندازهی یکی از شهرهای کلان) در یکی از جزایری بنگلادش با شرایط بسیار اسفناک و غیرانسانی در کمپی شبیه زندان سرباز زندگی میکنند. کشورهای مهم جهان و نهادهای ملل متحد نیز اقدام خاصی را جهت برگشتاندن آوارگان روهنگیایی به کشورشان انجام ندادهاند. هنوز کسی از عاملان و مرتکبان آن جنایت در دادگاه داخلی میانمار و یا دادگاههای بینالمللی دستگیر و محاکمه نشدهاند. از آن زمان هزاران نفر روهنگیایی بدون داشتن ابتداییترین شرایط انسانی در سکوت و فلاکت در کمپهای مهاجرت میمیرند و هیچکسی و یا نهادی تمایل به ختم مصیبت آنان را ندارند.
توافق امریکا با طالبان در سال ۲۰۲۱ و سپردن افغانستان بدست یکی از خشنترین گروههای افراطی نمونهای کامل از بیباوری و دلسردی کشورهای غربی نسبت به ارزشهای جهانشمول بشری بود. افغانستان تحت حاکمیت طالبان تنها کشوری در جهان است که در آن زنان بهدلیل جنسیت شان از کوچکترین و ابتداییترین حق (مانند حق تحصیل، حق تداوی و آزادی رفتوآمد) محروم اند. توافق ادارهی بایدن با طالبان در قطر و سپردن افغانستان به یکی از بدنامترین گروههای افراطیای که متهم به ارتکاب جرایم متعدد حقوق بشری و جرایم جنگی است و اسامی سران این گروه هنوز در لیست سیاه سازمان ملل قرار دارد، شاید یکی از شرمآورترین توافق یک کشور غربی بود که دیدگاه اکثریت مردم جهان را نسبت به دورویی و صداقت آن در امر دفاع از حقوق بشر عمیقا دیگرگون ساخت.
حال تصور کنید در کشوری که ۹۰ درصد آن بهشدت مسلمان محافظهکار هستند و خشنترین گروههای جهادگرای بینالمللی را در خود جا داده است، زن بودن، اقلیت بودن و غیرمسلمان بودن چقدر دشوار است. سیکها و هندوها از قرنها قبل از باشندگان بومی غیرمسلمان افغانستان به شمار میروند که در آستانهی پاکسازی قومی قرار دارند. آنان قبلا از طالبان طی ۴۰ سال گذشته با انواع و اقسام آزار، توهین، تهدید و خشونت روبهرو بودند که با آمدن گروه خشن طالب حق حیات و زندگیشان عمیقا به خطر افتاد. با تشدید حملات بر عبادتگاهها و مراسم مذهبیشان بالاخره مردم سیک و اهل هنود افغانستان مجبور به مهاجرت دستهجمعی از افغانستان گردیدند.
بر علاوهی سیکها و هندوها، هزارهها در افغانستان دو قرن است که با تبعیض و تعصب ساختاری میجنگند. نگونبختی هزارهها با حملهی عبدالرحمان رقم خورد. عبدالرحمان بهخاطر اشغال سرزمین هزارهها با خشونت تمام به جنگ این مردم رفت. او قبل از اینکه جنگ را آغاز کند، زمینهی این جنایت را با گرفتن فتوای ارتداد و تکفیر هزارهها آغاز کرد. بر اساس اسناد معتبر تاریخی، لشکرعبدالرحمان تقریبا ۶۰ درصد مردم هزاره را کشت. زمینهای حاصلخیز ارزگان، هلمند، قندهار و زابل را از هزارهها گرفت و به جنگجویان قبایل توزیع نمود. تعداد زیادی از مردم هزاره را به سمت کوه و درههای طاقتفرسای هزارهجات راند تا از گرسنگی و سردی بمیرند. زنان و کودکان هزاره را برده و کنیز ساخت و در بازارهای کابل به حراج گذاشت.
چرخهی خشونت در مقابل هزارهها در ۲۰ سال گذشته حتا با حضور ۱۰۰ کشور خارجی در افغانستان ختم نشد. در چند سال گذشته بیشتر از هزاران زن، کودک و دانشآموز مردم هزاره در خانه، مسجد، مکتب و شفاخانه در پیش انظار جامعهی جهانی قتلعام شدند. با خروج نظامیان خارجی و سقوط دولت افغانستان وضعیت هزارهها و سایر گروههای قومی و مذهبی به مراتب دشوارتر شد. طالبان که بهدلیل داشتن عقاید ضدشیعی و ضدهزاره بودن در دورهی قبلی اشغال شان نیز هزارهها را در مزار شریف و بامیان قتلعام کرده بودند، این بار نیز بهصورت غیرمستقیم تلاش مینمایند تا هزارهها را سرکوب نمایند. این گروه که ظاهرا خودشان را دولت رسمی و مسئول حفظ جان شهروندان میپندارد، اما عملا دست گروههای تروریستی کوچکترشان را باز گذاشته است و یا حداقل از گرفتن امنیت مناطق هزارهنشین چشمپوشی میکند که در نتیجهی آن دهها حملهی مرگبار بر جان و مال مردم هزاره و شیعیان افغانستان صورت گرفته است.
برعلاوهی وضعیت اسفبار اقلیتهای قومی و مذهبی، زنان افغانستان نیز وضعیت مشابه و حتا وخیمتر را تجربه میکنند. حداقل ۲۰ میلیون زن و دختر افغانستان را گروه وحشی طالب از کوچکترین حق انسانیشان محروم کرده است، اما کشورهای غربی و نهادهای بینالمللی به جز از راضی نگهداشتن طالبان در راستای حفظ منافع شان، هیچ کار بهخصوصی برای زنان و مردم تحت ستم افغانستان انجام ندادهاند.
در یک جمعبندی کوتاه، آتش جنگ و انتقام در فلسطین، اوکراین، یمن، لبنان و استانداردهای دوگانهی کشورهای مهم در مواجهه با این فجایع، ارزشها و دستآوردهای حقوق بشری بینالمللی را در آستانهی فروپاشی کامل قرار داده است. شورای امنیت ملل متحد که باید مکانی برای حفظ صلح و امنیت جهانی باشد، بیشتر به صحنهی رقابت و زورگویی کشورهای قدرتمند تبدیل گردیده است. در عرصهی بینالملل نیز بهجای گفتوگو و دیپلماسی، نظامیگرایی و قلدری حاکم است. نهادهای مهم ملل متحد فاقد ابتکار و اتوریته گردیدهاند. در چنین وضعیت دورنمای زندگی گروهها و اقلیتهای قومی و مذهبی در سراسر جهان، بهخصوص افغانستان بیشتر از قبل تاریک و مبهم به نظر میرسد.