Rahman Rahmani 

روزگار خلبانان افغان

خلبانان سرمايه‌هاي انساني اين سرزمين هستند. در نبود نيروي هوايي، نيروهاي امنيتي معناي كارآمدي‌شان را از دست می‌دهند. نيروهاي هوايي جان‌مايه‌ي نيروهاي زميني هستند. يك خلبان با سرمايه‌گذاري هنگفت بالاتر از ٢ مليون دالر آمريكايي تربيت می‌شود و همين گونه به مراقبت و تشويق نياز دارد تا «قدرت تمركز» پروازي داشته باشد. قدرت تمركز از سقوط هلي‌كوپتر كه بالاتر از ١٨ مليون دالر ارزش دارد، جلوگيري می‌كند و در پلان‌گذاري عمليات‌ها خلبانان به تمركز بيش‌تر نياز دارند. خلباني كه در فكر خانه مچاله برود، غذاي كافي صرف نكند، ماه در ماه از زندگي قرض‌دار باشد و در نهايت مرگ و زندگي‌اش براي دولت ارزش نداشته باشد، چگونه می‌تواند «قدرت تمركز»اش را حفظ كند؟

باري در ايالات متحده‌ي آمريكا يكي از هم‌صنفي‌هايم كه از پاكستان بود، از من در مورد عايد ماهوار و ساير امتياز‌هاي يك خلبان پرسيد. وقتي گفتم كمتر از ٥٠٠ دالر آمريكايي معاش پيلوتان افغان است و امتياز ديگري هم ندارند، تعجب كرد و گفت، «در كشور شما بالاتر از چهل كشور حضور دارند و اين همه كمك‌هاي جامعه‌ي جهاني كجا مصرف می‌شوند؟» تازه می‌فهميدم كه يك خلبان پاكستاني علاوه بر هشتاد هزار كلدار معاش، كوپون اضافي براي خانواده‌اش و براي اجراي وظايف شبانه امتياز بالاتر از ٥٠٠٠ كلدار برعلاوه‌ي عايد ماهوار و امتياز اضافه‌كاري نيز دريافت می‌كند. خودش و خانواده‌اش از بيمه‌ي صحي برخوردار و بيمه‌ي حياتي نيز براي‌شان در نظر گرفته شده است. هر خلبان يك آپارتمان از سوي دولت براي سرپناه دريافت كرده و در هر سال از دوماه رخصتي با معاش برخوردار است.

خلبانان افغان اما نه تنها كه بيمه‌ي حياتي ندارند، پرداخت كرايه‌ي خانه بر آن‌ها گراني می‌كند و از بيمه‌ي صحي خبري نيست. معاش يك‌ماه را كه دريافت می‌كنند، تا رسيدن معاش بعدي قرض‌دار هم می‌شوند. رخصتي كه باشد سر جايش. شب و روز در دشت و صحرا و كوه و دريا با تروريستان می‌جنگند و طالب می‌كشند. مصرف كالري روزانه‌ي يك خلبان به مراتب بالاتر از افراد عادي است. براي مثال، بوتل پلاستيكي آب را نيمه بنوشيم و در كابين هلي‌كوپتر بگذاريم و از كابل تا بدخشان با هلي‌كوپتر سفر كنيم، بوتل از اثر كمبود اكسيجن حالت اولي‌اش را از دست می‌دهد و فشرده می‌شود. فشار كار و تمركز حين پرواز و در عين حال كمبود آكسيجن حالي به حال خلبان نمي‌گذارد. در ارتفاعات بلند گوش‌ها قفل می‌شوند و فشار عجيبي كه از مرگ كمتر نيست را اعصاب تجربه می‌كند. اين در حالي است كه دولت افغانستان ٨٥ افغاني براي مصرف غذاي شبانه‌روز يك خلبان در نظر گرفته است. با ٨٥ افغاني چطوري يك خلبان می‌تواند انرژي مصرفي روزانه‌اش را به دست آورد؟

نتيجه:
– خلبان افغان يعني چوب مصرفي سياست‌گذاري‌هاي ناكام سياست‌مداران.

– خلبان افغان با دريافت ٢٠٠٠٠ افغاني عايد ماهوار، بدبخت‌تَر از گارسون هوتل‌هاي مجلل كابل.

– خلبان افغان با دريافت ٨٥ افغاني مصرف غذايي روزانه، برابر با يك نَفَر سرباز.

– خلبان افغان از اثر نداشتن سرپناه، بدبخت‌تَر از تمام كرايه‌نشينان كشور‌ش.

– خلبان افغان در نبود بيمه‌ي صحي، كم‌ارزش‌تَر از كارمند شاروالي كه بيمه‌ي صحي دارد.

– خلبان افغان در نداشتن بيمه‌ي حياتي، يعني مرگ و زند‌گي‌اش براي دولت و مردم افغانستان هيچ‌گونه ارزشي ندارد.

پ.ن: اگر اين مطلب را ضمن يك نوشته‌ي كوتاه به اشتراك بگذاريد، بر من منت می‌گذاريد.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *