کنترل طالبان در چه حد است؟

چشم‌انداز زندگی مدنی در افغانستان | یادداشت روز

«افغانستان تحت کنترل کامل ماست»، عبارتی است نادقیق، از زبان هر رژیمی که این جمله را بیان می‌کند. حکومت طالبان نیز استثنا نیست. افغانستان فقط در صورتی که برای «کنترل» یا تسلط معنایی بسیار محدود قایل باشیم، زیر کنترل طالبان است. در این معنای محدود، کنترل یعنی توانایی یک حکومت برای سرکوب نظامی مخالفان. طالبان فعلا چنان کنترلی بر سراسر افغانستان دارند. به این معنا که اگر بعضی افراد یا گروه‌ها به صورت مسلحانه علیه حکومت طالبان قیام کنند، طالبان می‌توانند چنان حرکتی را سرکوب کنند و مانع پیروزی مخالفان مسلح شوند. همین‌طور، طالبان این توانایی را دارند که با تکیه بر نیروی قهریه‌ی خود بعضی از وجوه زندگی جمعی مردم افغانستان را کنترل کنند. مثلا، اگر طالبان اجازه ندهند که دانشگاهی فعالیت کند، آن دانشگاه چاره‌ای جز تعطیل کردن فعالیت‌های خود ندارد. یا اگر طالبان تصمیم بگیرند که تمام کتاب‌فروشی‌ها در کلان‌شهرها را ببندند، قدرت انجام این کار را دارند.

اما کنترل طالبان بر زندگی فردی و جمعی افغانستان هرگز نمی‌تواند در حدی باشد که خود رهبران و اعضای این گروه آرزویش را دارند. طالبان نمی‌توانند فکر و احساسات مردم را کنترل کنند؛ نمی‌توانند رویاهای مردم برای زندگی بهتر را کنترل کنند؛ نمی‌توانند اشتیاق مردم برای آزادی و رفاه را کنترل کنند؛ نمی‌توانند جلوه‌های هزاررنگ ذوق و سلیقه‌ی شهروندان را کنترل کنند. بسیاری از ساحت‌های زندگی فردی و جمعی شهروندان از کنترل آمران و شحنگان و محتسبان و مبلغان حکومت طالبان خارج‌اند.

حکومت‌های استبدادی، دینی و غیردینی‌شان، معمولا از یک مسیر حرکت می‌کنند: ابتدا برای کنترل شهروندان از زور و آزار و فشار استفاده می‌کنند؛ بعد، به این نتیجه می‌رسند که برای مطیع ساختن و مطیع نگه داشتن مردم به تبلیغات عوام‌فریبانه نیز نیاز دارند. در این مرحله، در کنار شلاق و زندان و گلوله، میکروفون و منبر و خطابه و شعر و اندرز را هم اضافه می‌کنند. در مرحله‌ی بعدی، دست به دامن متخصصان مغزشویی می‌شوند تا مردم را واقعا متقاعد کنند که آنچه حکومت استبدادی می‌گوید و تطبیق می‌کند، از نظر علمی و روانشناختی و فلسفی و… نیز کاملا موجه و قابل دفاع است. با همه‌ی این‌ها، شهروندانی که در زیر حاکمیت حکومت‌های استبدادی زندگی می‌کنند، برای این که بدانند وضع فردی و جمعی‌شان خوب است یا بد، نیاز به بصیرت‌های ویژه ندارند. آنان به سادگی می‌بینند و تجربه می‌کنند که مجال تنفس ندارند و چانس شادی، امکان پیشرفت و فرصت ابراز نظر ازشان گرفته شده است. این شهروندان هر روز به صورت مستقیم با تجربه‌ی اختناق و درماندگی درگیراند و با گوشت و پوست و استخوان خود حس می‌کنند که در چه دایره‌ی تنگی از اختیارات انسانی دست و پا می‌زنند. هیچ میزان تبلیغ و تلقین حکومتی نمی‌تواند مردم را متقاعد کند که آنچه تجربه می‌کنند (تجربه‌ی اسارت و خسارت پیوسته) در حقیقت خیر و خوبی است. هیچ حکومتی این توانایی را ندارد که درد مستقیم و رنج الیم شهروندان را در ذهن آنان به مثابه‌ی تجربه‌ی سعادت و شادکامی جا بزند، حتا وقتی که شهروندان از بیم حکومت جبّار ساکت باشند یا بگویند که حال‌شان خیلی خوب است.

اما حتا در همین وضعیت نیز آن کنترل کاملی که طالبان ادعا می‌کنند بر مردم افغانستان دارند، ادعایی میان‌تهی است. شهروندان همه‌ی کشورهایی که در سایه‌ی نظام‌های استبدادی زندگی می‌کنند، به هزار راه افکار و رویاهای ضدحکومتی و ضداستبدادی خود را زنده نگه می‌دارند و در هر فرصت فردی یا باهمی اعتراض و بیزاری خود را با هزار زبان بیان می‌کنند. شهروندان افغانستان نیز چنین‌اند. هیچ میزان فشار و خشونت، هیچ مقدار تبلیغ و تلقین و هیچ مایه مغزشویی و فریب نخواهد توانست تجربه‌ی مستقیم مردم از استبداد را مسخ کند و آن را همچون تجربه‌ی آزادی یا رستگاری جلوه دهد.

استبداد طالبان به این دلیل هم نخواهد توانست آنان را به «کنترل کامل» مردم افغانستان نایل کند که مردم در بیست سال گذشته جلوه‌هایی از آزادی را دیده‌اند و طعم آن را چشیده‌اند. نیز، این مردم از طریق رسانه‌ها و کانال‌های ارتباط جمعی دیده‌اند که مردمان دیگر جهان چه‌گونه زندگی می‌کنند و از چه حق‌ها و آزادی‌هایی بهره‌منداند. طالبان هرچه سعی بیشتر کنند که درها را به روی مردم ببندند، اشتیاق مردم برای شکستن دیوارها شدیدتر خواهد شد. دقیقا به همین خاطر هم هست که نباید فکر کرد تنها راه مقابله با استبداد قرن بیست‌ویکمی طالبان همان نبرد مسلحانه و به قول سید اسماعیل بلخی «سیلِ این بنیاد خون است». هر سخن و هر نشانه و هر انتقادی، هر عکس و هر جوک و هر اعتراضی و هر بیت و هر ساز و هر اشاره‌‌ای که نامشروع بودن استبداد طالبانی را روشن می‌سازد، چراغی است که رفته رفته با هزاران چراغ دیگر وصل خواهد شد. اگر استبداد در هیچ جای دیگر جهان کار داده، برای طالبان نیز کار خواهد داد. اما می‌دانیم که در هیچ جای دیگر جهان کار نداده است. بسیاری از مردم فکر می‌کنند که دموکراسی‌های موفق جهان (در کشورهایی با میزان رفاه و ثبات بالا) اتفاقی بوده که افتاده. اما حقیقت آن است که همه‌ی دموکراسی‌های موفق امروز دنیا پس از آن ظهور کرده‌ و قوام یافته‌اند که استبداد کار نداده است. به این معنا که در همه‌ی دموکراسی‌های کامیاب جهان، حکومت و مردم به این نتیجه رسیده‌اند که سکوتِ اجباری شهروندان و مشت آهنین حکومت‌ها راه به جایی نمی‌برد؛ باید مبنای نظم اجتماعی رضایت شهروندان و توافق‌شان بر یک سیستم مشارکتی باشد. به بیانی دیگر، حکومت فقط در صورتی دوام می‌آورد که سکوت شهروندان در سایه‌ی آن حکومت از سر اجبار و ناگزیری نباشد. در چنین وضعیتی، حکومت اساسا سعی نمی‌کند بر شهروندان «کنترل کامل» داشته باشد و به آن افتخار کند. حکومت اصلا وظیفه‌ی خود نمی‌داند که از اطاعت شهروندان اطمینان حاصل کند. شهروندان نیز هیچ نیازی نمی‌بینند که علیه حکومت خود قیام مسلحانه کنند.

زندگی مدنی زندگی بی‌عیب در بهشت شهروندی نیست. زندگی مدنی آن گونه زندگی است که در آن همه‌ی مشکلات حیات جمعی آدم‌ها ظهور دارند، اما برای حل این مشکلات اکثر افراد جامعه به روش‌های خشونت‌آلود متوسل نمی‌شوند. چشم‌انداز زندگی مدنی در افغانستان نیز، اگر نخواهیم دایما در چرخه‌ی خشونت بچرخیم، باید وارد این مسیر شود. این تمرین حتا در زیر نظام طالبانی ممکن است. حتا می‌توان گفت که زنده نگه داشتن این چشم‌انداز در تحت حاکمیت یا کنترل طالبان حیاتی‌تر هم هست. طالبان بر مغزها و اندیشه‌ها و رویاهای شهروندان افغانستان هیچ کنترلی ندارند. این همان ساحتی است که در آن می‌توان و می‌باید چشم‌انداز زندگی مدنی پساطالبانی را زنده نگه داشت. فقط کافی است چراغ‌ها همدیگر را ببینند و علامت‌ها به همدیگر فرستاده شوند و رویاها به همدیگر متصل بمانند.