برخیها « دارا» هستند، برخیها « نادار». این «دارا»ها در عمل «شریک بازرگانی» هم اند و اگر مخالفتی هم با یکدیگر دارند، در حد مخالفت روی منافع است؛ اما برای فریب «نادار»ها این مخالفتهای خود را پوششهای رنگارنگ میدهند: گاه رهبر قومی میشوند، گاه رهبر سیاسی و زمانی هم مرشد دینی و… روسپیگری سیاسی خصوصیت اینگونه «دارا»ها است… نه دشمنیشان دوامدار است، نه دوستیشان. داراها وقتی که باهم توافق کنند، همراهانِ نادار خود را با هم میخورند و هنگامی که مخالف اند، جدا جدا خون و استخوان تهیدستان را نوش جان میکنند. تا تفاوت «دارا» و «نادار» در این سطح است، دعوت به هرنوع مبارزهای که آماج آن شکستاندن این تفاوت سنگین نباشد، فریب است. نادار باید بتواند «حق» خود را از دارا بگیرد، نه «خیرات» و «رشوت». این مبارزه نیاز به شعور و شور و شکیبایی دارد. نداشتن شکیبایی و برخورد بسیار احساساتی، ناشی از نبود شعورِ لازم است. در جامعهی ما بافتار اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی به گونهای است که مردم ما را «مجبور» میکند خود جلو «پیشرفت» خویش را بگیرند و بازیچهی دیگران شوند. این بافتار را میتوان با شعور و شکیبایی آهسته آهسته «تغییر» داد؛ اما همزمان نباید از برخی از موجهای رادیکالی که گاه راه صدساله را یکشبه میتوانند بپیمایند نیز غافل ماند.
Samay Hamed
·