دولت ِ وابستگی- 1
دولت وحدت ملی به واقعیتهای جامعهی ما بسیار نزدیکتر است تا دولت قبلی. این دولت به درستی از واقعیتهای سیاسی- اقتصادی و فرهنگی کشور نمایندگی میکند. پس از سقوط غیرمنتظره و ناگهانی طالبان همهچیز به شکل ناگهانی و غیرمنتظرهای نو شد، به ویژه نظام سیاسی. کرزی به کمک جامعهی جهانی آمد و مشروعیت خود را از عالم و آدم گرفت. آنچه که در افغانستان اتفاق افتاده بود یک انقلاب بود، یک انقلاب کاملا واقعی. یک نظام سیاسی با همهی ارزشهایش رفته بود و جایش را یک نظام دیگر با ارزشهای کاملا تازه گرفته بود. این انقلاب اما بیهیچ تقلایی، بیهیچ تلاشی و بیآنکه قطرهی خونی ریخته شود و آنهم در یک شب اتفاق افتاده بود. این انقلاب یکشبه مردم را دچار حیرت، خوشی و در عین حال خیالپردازی کرد. هرکس فکر میکرد که «دستی از غیب برون آید و کاری بکند». مردم فکر میکردند که پایان شب سیه رسیده و همهچیز درست شده است.
همهی مردم از رفتن استبداد و آمدن دموکراسی خوشحال بودند؛ اما کمتر کسی از راز و رمز این رفتن و آن آمدن میپرسید. دولت وحدت ملی دولت دوران بیداری ماست. کشور ما گویا سیزده سال در یک خواب خوش و شیرین به سر برده و ناگهان با فشار واقعیتهای تلخ سیاسی-اقتصادی بیدار شده است. دولتِ «وحدت ِ ملی»، یعنی دولت آتشبس، یعنی دولتی که حاصل یک تفاهم ملی برای پایان دادن جنگ داخلی باشد. اما ما سیزده-چهارده سال بود که جنگ داخلی نداشتیم. جنگ با طالبان که جنگ با خود و جنگ داخلی نبود. پس این قضیهی وحدت ملی چه بود؟
میدانیم که انتخابات نتوانست مشروعیت سیاسی بیافریند. میدانیم که غنی و عبدالله باید باهم کنار میآمدند و مشروعیت سیاسی حکومتشان را نه از انتخابات، که از «توافق سیاسی» به دست میآوردند. ما بازهم میدانیم که این دو نفر تا آخرین لحظات نتوانستند توافق کنند. چنین شد که بازهم دستی از غیب برون آمد و این دو نفر را به زور به توافق رساند. دو دولت در جامهی یک دولت، و چنین شد که پای «وحدت ملی» به میان آمد.