پس از به قدرت رسیدن دوبارهی طالبان در افغانستان، تعداد قابلتوجهی از روزنامهنگاران از بیم امنیت خود و خانوادههایشان از کشور خارج شدند. بسیاری از این خبرنگاران برای اطلاعرسانی و دفاع از حقیقت و بازتاب دادن واقعیت سالها مبارزه کرده بودند؛ عدهای از آنان بهعنوان پرچمداران آزادی فکر و بیان، با حداقل دستمزد و با کمترین پشتیبانی، در رسانههای محلی فعالیت میکردند. اما با از دست دادن قسمت عمدهای از نقش شان در خبررسانی -که اهمیت آن روی تصمیمگیریهای مهم ملی متبارز بود- چشمانداز و امیدشان را نسبت به آینده از دست دادند. برای برخی از آنان گزینهای دیگر این بود که برای دستیابی به زندگی امن و اقتصاد بهتر و با ثباتتر و غلبه بر سختیهای زندگی بهناچار از کشور خارج شوند.
البته این گزینهی نهچندان پیشبینیشده و مستقلانه بیشتر شبیه به تبعید بود تا تغییر مکانی خودخواسته؛ و تبعید معمولا تجربهای ناخوشآیند و آسیبزا است. در جریان ترک کشور، این روزنامهنگاران با چالشهای بزرگ و متعددی مواجه شدند: ترک ناگهانی خانه و کاشانه، گیرماندن در مسیر راه، نداشتن اسناد لازم برای سفر، بیسرنوشتی و انتظار در کشورهای همسایه، دور ماندن از اعضای نزدیک خانواده، نگرفتن جواب واضح و مشخص از مقامهای کشورهای میزبان و شرایط پراسترس دیگر. در کنار اینها، سختیهای ناشی از تطابق کردن با محیط نو و ناآشنای کشورهای میزبان بهدلیل تفاوتهای زیاد فرهنگی، زبانی، اجتماعی، اداری و چالشهای مالی لایههای دیگری بر نگرانیهای پیشین این افراد افزودند.
میزبانهای این گروه از خبرنگاران اکثرا کشورهای اروپای غربی و ایالات متحدهی امریکا بودهاند. در این کشورها، دستیافتن به زندگی عادی و پیدا کردن شغل مطابق به درجهی تحصیلی نیاز به دانش، آموزش، مهارت، پشتکار، تجربه و تسلط کامل بر زبان دارد. لکن این روندی است زمانبر که یکشبه و بهصورت ناگهانی اتفاق نمیافتد. تعدادی از این خبرنگاران هفتهها و ماهها انتظار میکشند تا در صنف و دورههای آموزشی زبان ثبتنام شوند. دریافت مدرک پناهندگی و جواز کار نیز برای برخی زمانگیر و استرسزا است. مدرک تحصیلی و مهارتهای ژورنالیستی که خبرنگاران با سالها زحمت و تلاش بدست آوردهاند در کشورهای میزبان از ارزش برابری برخوردار نبوده و عین کارآیی را ندارد. برای همین است که یافتن کار در رشتهی خبرنگاری و حوزههای مرتبط با آن بهدلیل نداشتن تجربهی کاری در کشورهای میزبان برای اکثر خبرنگاران تبعیدشده بسیار دشوار بوده است. این سبب میشود تا کثیری از این خبرنگاران در تبعید معمولا از سر ناگزیری به کارهای دور از رشتهی اصلی خود رو بیاورند. اما چالش به همینجا ختم نمیشود؛ چون کار در حوزههای دیگر نیز میتواند سبب سردرگمی و درماندگی گردد و برخی دچار تردیدهای عمیق شوند و از خود بپرسند که آیا اساسا ترک کشور کاری عاقلانه و منطقی بوده است یا نه.
روزنامهنگارانی که هوای نوشتن آزاد و بیسانسور را در سر داشتند و مجبور به ترک کشور شدند، داستانهای متفاوت و منحصر به فردی برای گفتن دارند. برای تهیهی این گزارش سراغ «فریبا آرام» رفتم. او که یکی از خبرنگاران پیشین حوزهی غرب در طلوعنیوز است، پس از رویکارآمدن دوبارهی طالبان مجبور به ترک کشور شد، چون میخواست گزارشهای خود را بدون سانسور نشر کند؛ کاری که در داخل کشور تقریبا غیرممکن بود. فریبا با حس جستوجوگرایانهی بسیار قویای که دارد، دوست داشت وارد جزئیات جریانات و مسائل سیاسی روز شود، تا با کاوش در لایههای نهانتر اتفاقات مختلف، پارههای گوناگون رخدادها را بههم پیوند داده و تحلیل دقیق و مشخصی از آنها داشته باشد. او برای ورود در دنیای اخبار و مطبوعات اولین گامها را با وارد شدن در دانشگاه هرات آغاز کرد. او فعالیت خبرنگاری را بهصورت حرفهای پس از فارغالتحصیل شدن از رشتهی ژورنالیزم، در رسانههایی چون «خبرگزاری بانوان افغانستان» و «رادیو کلید» آغاز کرد؛ سپس از طریق رقابت آزاد در رسانهی طلوعنیوز بهعنوان خبرنگار حوزهی غرب برگزیده شد. آخرین فعالیت رسانهای این خبرنگار پس از خارج شدن از کشور در «رادیو آزادی» بود.
فریبا آرام در طی گفتوگو در حالی از مشکلات فراروی خبرنگاران صحبت میکرد که درد و ناامیدی در صدایش محسوس بود؛ «پس از رویکارآمدن طالبان من به دلایل امنیتی به مدت هشت ماه بهصورت پنهانی در رادیو آزادی فعالیت داشتم و از ترس طالبان موقعیت کاری خود را با هیچ یک از اقارب و دوستان خود فاش نمیکردم.»
فضای روزنامهنگاری برای فریبا کوچک شده بود و او دیگر قادر نبود در کنار همقطاران مردش فعالیت کند. به همین خاطر، ترجیح داد تا از طریق آنلاین و در خانه گزارش تهیه کند. رسانهای که فریبا در آن مشغول کار بود در خارج از کشور فعالیت داشت، اما او اکثرا برای تهیه و تکمیل گزارش چارهای نداشت جز اینکه با اعضای گروه طالبان مصاحبه کند.
او گفت: «گزارشهایی که من رویشان کار میکردم به مذاق طالبان خوش نمیآمدند. همین سبب شد تا پیامها و تماسهای تهدیدآمیز دریافت کنم. طالبان چندین بار مرا تهدید کردند؛ و این یک چیز طبیعی برای خبرنگارانی بود که در داخل کشور فعالیت داشتند. همه به طریقههای مختلف تهدید میشدند.»
اتفاقاتی که برای فریبا افتاد کموبیش برای اکثریت خبرنگاران زن رخ داد. او در اولین روزهای مستقر شدن در آلمان برای اینکه بتواند در رشتهی خبرنگاری کار پیدا کند اقدام به آموختن زبان آلمانی کرد. لکن در این حوزه قادر به یافتن کار نشد. فریبا نگران حرفهای است که با سالها تلاش و شببیداری مجموعهای از مهارتهای آن را کسب کرده بود. میگوید: «بزرگترین دغدغه و ترس من این است که یادگیری آلمانی و همچنان آموزش در قسمت بالا بردن مهارتهای خبرنگاری چنان زمانگیر باشد که مرا عملا برای مدت طولانی از کار خبرنگاری دور سازد.»
هرچند که در دودههی گذشته زنان خبرنگار مجال بیشتری برای فعالیت رسانهای یافتند، حرفهی روزنامهنگاری پیوسته یکی از پرچالشترین شغلها برای زنان بوده است. پس از خروج آخرین سرباز امریکایی از افغانستان، پیشبینیهای واردشده مبنی بر بازگشت طالبان به قدرت به واقعیت پیوست. خبرنگارانی که کار شان از رونق نسبی برخوردار بود تقریبا یکشبه همهچیز شان را از دست دادند. امروزه، قربانیان اصلی این وضعیت سیاسی زنان و دختران هستند که در حال حاضر تا حد زیادی از زندگی عمومی و اجتماع به دور رانده شدهاند. آنان اجازهی کار در نهادهای دولتی و خصوصی و رسانهها را ندارند. زنان همچنان در انتخاب پوشش استقلال ندارند و با محدودیتهای گوناگونی در راستای پوشش اجباری (که حتا با فرهنگ محلی و سنتی افغانستان مطابقت چندانی ندارد) روبهرو هستند. فشارهای واردشده از سوی طالبان سبب شده است تا خبرنگاران با دستان خالی در حالی راه سفر به خارج از کشور را در پیش گیرند که از یکسو در کشور بعدی آیندهی نامعلومی دارند و از سویی دیگر، ترک ناگهانی خانه، فامیل و کار و وظیفه مثل بار سنگینی شانههایشان را خم میسازد.
تحصیل فرزندان
یکی از دلایلی که برخی از خبرنگاران رفتن را بر ماندن ترجیح دادند ایجاد فرصت و زمینهی آموزش مناسب و مدرن برای فرزندانشان بوده است. لکن فرزندان برخی از آنان لزوما به این فرصتها دست نیافتهاند. نداشتن مدارک لازم تحصیلی یا احراز برخی از ضوابط و الزامات در کشورهای میزبان از جملهی موانعی هستند که پیشرفت برای خانوادههای این خبرنگاران را نیز با چالش روبهرو میکند. مثلا برخی از فارغان صنف دوازدهم، یا تعدادی از متقاضیان که سن شان با درجهی تحصیلی کشور میزبان مطابقت ندارد، فعلا در بیسرنوشتی بهسر میبرند.
یکی از خبرنگاران، که عمرش را در فعالیت رسانهای صرف کرده و حالا گرد سپید پیری بر مویش نشسته، چنین میگوید: «وقتی برای من و فامیلم شرایط زندگی در کشور سخت و طاقتفرسا گردید، برای بهتر شدن آیندهی فرزندانم تصمیم به مهاجرت گرفتم و در آلمان پناهنده شدم. در کنار سختیهای دیگری که تبعید دارد، اکنون من نگران آیندهی تحصیل پسرم هستم، چرا که او شرایط لازمه برای ورود به دانشگاههای این کشور را ندارد.»
او در ادامه گفت: «پسر من یکی از نخبگان مکتب افغان-ترک در کابل بود. عاشق درس و مشق است. او تا صنف یازدهم اولنمرهی عمومی مکتب بود و آرزو داشت در آینده داکتر شود و به کشور و جامعهاش خدمت کند. با تأسف، قبل از اینکه او صنف دوازدهم را تمام کند، طالبان به قدرت رسیدند. طالبان نصاب تعلیمی مکاتب را عوض و محدودیتهای زیادی را وضع کردند. پسرم بهدلیل نداشتن سند فراغت مکتب اکنون از تحصیل در دانشگاههای کشور آلمان باز مانده است.»
تحصیل یکی از اهداف مهم برای مهاجرانی است که بهتازگی کشور را ترک کردهاند. مصروف نگهداشتن جوانان و نوجوانان مهاجر در بخشهای آموزش و پرورش از یکسو برای پیدا کردن شغل، توانایی و کارآفرینیشان تأثیر مثبت میگذارد و از سوی دیگر درمانی برای کاهش استرس و پریشانی است که آنان بهدلیل تفاوتهای فرهنگی با آن درگیر میشوند.
کشور نو، فشارهای تازه
ناها
طارق پیمان، یکی از روزنامهنگاران پیشین رسانهی محلی، تجربهی دهساله در روزنامهنگاری دارد. او قبل از اینکه در رشتهی ژورنالیزم بهصورت مسلکی آموزش ببیند، وارد دنیای رسانه شد. پس از اینکه تحصیلات روزنامهنگاری را به پایان رساند، بهعنوان گردانندهی برنامههای سیاسی در یکی از رسانههای محلی برگزیده شد. این خبرنگار در برنامههایش از افراد سرشناس و مقامهای بلندپایهی دولتی دعوت میکرد و در ارتباط با مسائل سیاسی و اجتماعی روز با آنان به بحث و گفتوگو مینشست. او از این طریق چالشهای اجتماعی و سیاسی را به گوش شهروندان و حاکمان میرساند. طارق نیز با کولهباری از تجربه در خبرنگاری در سال ۲۰۲۱ به پاکستان پناهنده شد. سرانجام همراه با همسر و سه فرزند قدونیمقدش بعد از یک سال زندگی پر از تشویش و دشواری در پاکستان به فرانسه مهاجر شد. او در این مورد چنین میگوید:
«با تأسف که پس از سقوط دولت جمهوری اسلامی افغانستان رسانهها و حوزههای اطلاعرسانی نیز سقوط کرد. تعداد زیادی از کارمندان رسانهها و روزنامهنگاران بهدلیل فشارهای واردشده و تهدیدات امنیتی از سوی گروه طالبان از فعالیتهای روزنامهنگاری دست کشیدند و مجبور به ترک کشور شدند. با ورود دوبارهی طالبان قطعا میزگردهای سیاسی، مناظرهها و گفتوگوها رنگ عوض کردند. رسانههای فعال اکنون زیر محدودیتهای کشندهی طالبان قرار دارند. متأسفانه میزان فشارها و تهدیدات از طرف طالبان علیه روزنامهنگاران آنقدر بلند است که خبرنگار جرأت ایستادگی در مقابل گروه حاکم را ندارد، چون اندیشهی این گروه افراطی است و بازتاب اطلاعات آزاد اکنون در کشور جایگاهی ندارد.»
وقتی از چالشهای زندگی در کشور میزبان پرسیدم، او چنین پاسخ داد: «در کشورهای اروپایی و امریکایی همه چیز برای یک روزنامهنگار جدید است. از فرهنگ گرفته تا اجتماع و کدهای اخلاقی روزنامهنگاری. تسلط کامل بر زبان یکی از راههای دست یافتن به این منابع است. در حال حاضر همه یا اکثر روزنامهنگاران مشکل زبان دارند. عدم آگاهی و فهم درست و جامع در مورد قوانین کشور میزبان یکی دیگر از مشکلاتی است که خبرنگاران در تبعید با آن مواجهاند و از آن رنج میبرند.»
فعالیت این خبرنگار نیز بهدلیل تسلط نداشتن بر زبان کشور میزبان (فرانسوی) ناگزیر به حالت تعلیق درآمده است. او در ارتباط به این تجربهاش چنین گفت: «مراکز آموزشی افغانستان در جهان جایگاهی چندانی ندارد و خبرنگاران در تبعید نیاز دارند در قدم نخست به لسان کشور میزبان بلدیت حاصل کنند و سپس دانش مسلکی خود را مدرن و تقویت کنند تا مورد توجه نهادها و رسانهها قرار گرفته و فعالیت کنند.»
دلسردی
سلیم مقیمی، خبرنگار پیشین «آریانانیوز» نیز در دیار غربت بهسر میبرد. او تجربهی دهساله در خبرنگاری دارد. نخستین شغل او در یک روزنامه بود و سپس با تلاش فراوان موفق شد تا در رسانههای مختلف، از جمله آریانانیوز، روزنامه اطلاعات روز و چند رسانهی دیگر به فعالیت خبرنگاریاش ادامه دهد.
سلیم مقیمی در ارتباط با روزنامهنگاری در تبعید چنین گفت: «این طبیعی است که خبرنگارانی که بهتازگی از کشور خارج شدهاند، با واردشدن به جامعهی بیگانه آنطوری که در افغانستان فعالیت داشتند، کار کرده نمیتوانند. خبرنگاران برای اینکه فرصت کار در رسانههای کشور میزبان را بدست آورند باید حداقل ده سال درس مسلکی بخوانند.»
او با وجود تهدیدات و مشکلاتی که در افغانستان فراروی خبرنگاران بود، با انگیزه و موفقانه حرفهی روزنامهنگاری را پیش میبرد. لکن حالا وضعیت برای او شدیدا تغییر کرده است؛ تا جایی که دیگر انگیزهای برای رفتن بهدنبال شغل خبرنگاری را از دست داده است؛ «اکنون در تبعید انگیزه و امیدی برای کار خبرنگاری ندارم. برای من دیگر آن انگیزه نیست که ده سال دیگر درس بخوانم و از نو شروع کنم و وارد یک رسانه شوم. من پس از این بهدنبال ماجراجویی نیستم و زندگی عادی را به پیش میبرم.»
این خبرنگار اکنون در هیچ از یک از رسانههای کشور آلمان فعالیت ندارد و جهت سرگرمی در مورد فرهنگ افغانستان و سبک زندگی شهروندان افغانستان در آلمان برنامه ضبط میکند و از طریق کانال یوتیوب شخصیاش به نشر میسپارد. او میگوید: «امیدوارم که روزی بتوانم به کشورم برگردم و به فعالیتهای خبرنگاری خود ادامه دهم.»