«گه عرش و گهى کرسى، گه نفى و گه اثباتم
گه مسجد و گه دیرم، گه کعبه و میقاتم
خلّص شنو اى عارف، از رمز مقالاتم
بىجان شدهام صد ره، تا جان خراباتم
چون جان خراباتم، جانان خراباتم».
این یک قسمت از شعر مشهور «خرابات» است که با حنجرهی هنرمندان نامآوری چون استاد محمدحسین سرآهنگ و استاد مهوش خوانده شده است (با تفاوتهایی در شعر). قدامت محلهی خرابات با سبک موسیقی «خرابات» درهمتنیده و نامی ماندگار در موسیقی افغانستان شده است. برای اهالی موسیقی در کابل، کوچهی خرابات قبل از سقوط جمهوریت محل اصلی هنرمندان موسیقی و محل خریدوفروش آلات موسیقی بود. صدای ساز و موسیقی از این کوچه همیشه بلند بود و کاسبی غیر از موسیقی در آن عجیب مینمود. اما امروز کوچهی خرابات کابل برای هر کسبوکاری عادی است ولی برای موسیقی عادی نیست. تمام دفترهای موسیقی که قبلا در کوچهی خرابات باز بود اکنون بسته اند. صدای ساز و نوای موسیقی از این کوچه کوچیده است. هنرمندانی که دفتر داشتند اصلا پیدایشان نیست انگار دود شدند رفتند به هوا. در جاهای دیگر کابل نیز وضعیت همینگونه است. تمام آموزشگاهها بسته اند. کافههای شهر نو پشت نوای موسیقی دلتنگ اند و شیریخفروشیهای بازار پل سرخ بدون موسیقی از آدم پذیرایی میکنند. جاهایی که قبلا در دشت برچی آموزشگاه موسیقی بود اکنون یا کارخانهی خیاطی است یا انبار عمدهفروشان.
از بین تمام ولایتهای افغانستان قصهی کابل و موسیقیاش فرق میکند. در دوران حکومت جمهوری کابل بیشتر از هر ولایت دیگر برای موسیقی آغوش باز کرده بود و در تمام طول و عرض شهر موسیقی جریان داشت. کابل تا همین سه سال پیش برنامهای بهنام «ستارهی افغان» داشت، انستیتوت موسیقی داشت، ارکستری بهنام زهره داشت که در رقابتهای بینالمللی شرکت کرد و جایزهی پولار گرفت. بازار پل سرخ مکانهای فرهنگی داشت. مکتبهای خصوصی کابل برای غنای فرهنگ کشور و کشف استعدادهای موسیقی، برای موسیقی یک بخش جداگانه ساخته بودند. اما امروز «هیچکدام» در کابل وجود ندارد. تمام جاهای شهر کابل که قبل از سقوط جایی برای موسیقی و اهالی موسیقی داشتند اکنون برای هر چیز جا دارند به جز موسیقی. سازهای موسیقی در کوچههای کابل غریبه است.
سقوط کابل؛ سکوت موسیقی
در ماه اسد سال ۱۴۰۰، بعد از فروپاشی نظام جمهوری، موسیقی افغانستان مثل برگ پاییزی در باد، از درخت فرهنگ افغانستان کنده شد و در هوا چرخید و بر سر مردم افغانستان بارید. در نهایت زیر پای طالبان له شد. موسیقی حرام اعلام شد و هنرمندان موسیقی مجبور شدند یا تغییر شغل بدهند یا از کشور فرار کنند. مردمی که آنروزها با زور نوک تفنگ و ترس زندان و شکنجه روبهرو بودند غم موسیقی در آخر فهرست غمهایشان بود؛ این قسمت ماجرا برای موسیقی و تولیدکنندگان موسیقی آخر رویا بود و چهرهی زمخت روزگار دورهی طالبانی بر هنرمندان دوباره هویدا شد.
شکیب مصدق، هنرمند افغانستان و یکی از داوران پیشین برنامهی «ستارهی افغان» دربارهی روزهای سقوط کابل میگوید: «آنروزها از بدترین روزهای زندگی بود. تمام خونهایی که ریخته شده بود، زحمتهایی که کشیده شده بود، مبارزاتی که شده بود و همهی دستآوردها از دست رفت.»
وحید قاسمی، یکی از شاگردان استاد قاسم بخش در کوچهی خرابات کابل روزهای سقوط موسیقی را در کوچهی خرابات از نزدیک دیده است؛ «مردم میگفتند طالبان در دروازههای شهر کابل رسیدهاند. تمام هنرمندانی که در کوچهی خرابات دفتر داشتند سراسیمه شده بودند؛ تمام کوشش ما این بود که شمارههای روی تابلوها را پاک و وسایل موسیقی را پنهان کنیم.»
بعد از ماه اسد که قدرت بهطور کامل در قبضهی طالبان افتاد، طالبان نگذاشتند رابطهی مردم و موسیقی افغانستان مثل گذشته ادامه پیدا کند. فعالیت وزارت امر به معروف و نهی از منکر طالبان در سراسر افغانستان آغاز شد. این وزارت همواره سرکوب موسیقی و سوزاندن آلات موسیقی را دستآورد اعلام میکند. در آخرین گزارش وزارت مذکور از سوزاندن ۲۱ هزار و ۳۲۸ آلهی موسیقی در سراسر افغانستان در یک سال اخیر بهعنوان دستآورد یاد شده است. رفتار طالبان با هنر موسیقی واکنشهای جهانی هم داشته است. اما طالبان به آنها اعتنایی نمیکنند.
هنرمند؛ آوارگی و بیچارگی
بعد از فرار رییسجمهور حکومت پیشین هنرمندانی که در کابل بودند و پول داشتند توانستند از کابل فرار کنند. اما آنانی که در افغانستان گیر ماندند مجبور شدند تغییر شغل بدهند. غلامحسین، که دفتر موسیقیاش در دشت برچی بود، اکنون ریکشای باربری دارد و کچالو و پیاز میفروشد.
وحید قاسمی وضعیت اقتصادی هنرمندان کوچهی خرابات را اینگونه توصیف میکند: «هنرمندان گذر خرابات بعد از آمدن طالبان بهخاطر پیدا کردن نان همگی تغییر شغل دادند و به کارهای شاقه پرداختند. سه نفرشان را که من میشناسم بوتفروشی میکنند.»
شکیب مصدق دربارهی هنرمندان موسیقی داخل و خارج افغانستان میگوید: «وضعیت هنرمندان در داخل وخیم است هم از نگاه معیشتی هم از لحاظ روانی. تمام زندگیشان یکباره تغییر کرده و بسیاری داشتههای خود را از دست دادهاند. هنرمندانی که در خارج کشور هستند نیز وضعیت روحی و روانی خوبی ندارند.»
موسیقی افغانستان بازندهی بازیای است که در آن به هیچ سمتی متمایل نیست. بازندهای که امروز در جغرافیای بهنام افغانستان هویتی ندارد. رفتار طالبان با موسیقی و اهالی موسیقی طوری است که انگار موسیقی در افغانستان اصلا وجود نداشته است.
شهروندان، موسیقی و محتسبان
داوود بولانیپزی بلد است. یک کراچی در غرب کابل دارد و بولانی میپزد. بهار امسال وقتی از ریاست پاسپورت به سمت کوته سنگی میآمدم، سه محتسب امر به معروف و نهی از منکر گرد او را حلقه کرده بودند و یکی از آنان سه سیلی محکم به روی داوود زد. آن روز نه من حرفی زده توانستم و نه هیچکس دیگری. همه فقط چشم خود را روی ظلم عریان دوختیم و در درون خود سوختیم. امروز که پیش داوود رفتم و از او دلیلش را پرسیدم، فهمیدم او را در داخل دکان دوستش وقتی با هم «لدو» بازی میکردند و از گوشی داوود موسیقی در حال پخش بوده گیر کردهاند. محتسب از یخن لباس روغنپر داوود گرفته و او را در روی پیادهروی آورده و جزا داده تا برای همه درس عبرت شود. داوود میگوید: «از این رقم چیزها هر روز اتفاق میافتد و هیچکس گپ نمیزند. حتا یک نفر هم دلیل نمیپرسد. مرا وقتی میزد. فقط متوجه بودم که کدام گپ نزنم. اگر آدم گپ بزند خو هیچ ایلا نمیدهند.»
جاوید، دانشجوی دانشگاه کابل در ماه رمضان امسال از برچی بهسوی دانشگاه حرکت میکند. گوشکیهای خود را در گوش خود میکند و در داخل موتر رمان میخواند و به موسیقی بیکلام گوش میکند. در پل سوخته از موتر پایین میشود. همین که از موتر پایین میشود با سه نفر که اونیفورمهایی شبیه اونیفورم داکتران به تن دارند روبهرو میشود. آنان اول گوشکیاش را میگیرند، بعد موبایلش را. جاوید که در گوشی خود موسیقی داشت. آن روز پنج سیلی محکم، که محکمترین سیلیهای عمر جاوید است، به صورت او میخورد. گوشکیاش را هم میگیرند و میشکنند.
باشندگان کابل به موسیقی گوش میدهند اما مخفیانه. ترس از محتسبان بیرحم امر به معروف و نهی از منکر که در پل سرخ به «عبدالماروف بینیکر» مشهور اند در پوست و استخوان شهروندان رخنه کرده است. مجلسهای خصوصی موسیقی و دورهمیهای هنرمندان دلتنگ، همه در خفا برگزار میشوند.
اعتراض هنری در بزنگاه اختناق
موسیقی صدای نبض زندگی است که در رقص نوتهای نوازندگان نهفته است. هر نوت نوازندگان بیانگر درد و صدای مردم از گوشهوکنار افغانستان است. بعد از سقوط کابل جای نبض زندگی افغانستان را ترانههای طالبان گرفته است. ترانههایی که در توصیف اغراقآمیز آدمکشی و قتل خوانده شدهاند. در شرایطی که موسیقی سنتی افغانستان رختش را از کابل برچیده بود و ترانههای طالبان در کابل جاری بود؛ داوود سرخوش آهنگ «وطنم» را از بیرون مرزهای افغانستان خواند. حسن آذرمهر نیز با حنجره و گیتار خود صدای زنان افغانستان و آوارگی مهاجران را سرود. آهنگ «میبوسمت در بین طالبها نمیترسی» از غوغا تابان نیز در فضای مجازی حرف دل را میگفت و در دیوارهای کابل دیوارنویسی شد.
این آهنگهای اعتراضی فقط چند نمونه از چندین موسیقی اعتراضی اند که در فضای مجازی بهصورت گسترده پخش میشدند. شکیب مصدق دربارهی موسیقی اعتراضی گفت: «کار ما تأثیر روی افکار عمومی است. هدف این است که باید طرز فکر انسانها تغییر کند و موسیقی باید روی خرد جمعی تأثیر بگذارد. مردم باید بدانند حق زندگی دارند و حق حرف زدن دارند و حق آزادی دارند.» اما تأثیر موسیقی سنتی افغانستان که محتوای آن عشق و همبستگی و همدلی است چگونه خواهد بود وقتی که رسانههای داخلی اجازهی پخش آن را ندارند.»
در این باره نیز مصدق میگوید: «تأثیر موسیقی سنتی افغانستان در داخل کشور متأسفانه کم است. رسانهها اجازهی پخش موسیقی را ندارند. در عوض رسانهها ترانههایی را پخش میکند که نفرتانگیز اند و تفکرات جهادی و کشتن و کشتار را تبلیغ میکنند. این وضعیت به سود فرهنگ افغانستان و آینده و مردم افغانستان نیست. بلکه به سود کسانی است که میخواهند تفکرات بدوی خود را تبلیغ کنند.»
چرا موسیقی ممنوع است؟
افغانستان تنها کشوری است که موسیقی در آن ممنوع است. وقتی دلیل منع کردن موسیقی از طالبان پرسیده میشود، میگویند: «از نظر دین اسلام موسیقی حرام است. چون در ذهن تنش تولید میکند و فراگیری اسلام را مختل میکند.» عزیزالرحمان مهاجر، رییس امر به معروف طالبان سال قبل در هرات آلات موسیقی را آلات فسق و فساد خوانده بود و استفاده از آنها را شرعا گناه اعلام کرده بود.
اما محمدعمر، دانشجوی دورهی ماستری جامعهشناسی میگوید: «طبق گفتههای محققان هیچ آیهای در قرآن مبنی بر حرام بودن موسیقی وجود ندارد. دلیل ممنوع بودن موسیقی میتواند کنترل اجتماع و جلوگیری از اعتراض نیز باشد. موسیقی همواره مجرایی بوده برای بیان دردها و خواستها و صدای مردم، که میتواند خیلی مؤثر هم باشد. طالبان از اعتراض مردم و حق دادن به مردم خوش شان نمیآیند.»
شکیب مصدق دربارهی دلیل ممنوعیت موسیقی میگوید: «در صورت ممنوع بودن موسیقی و شعر، طالبان میتوانند به راحتی از ترانههای جهادی خود در رسانهها برای تبلیغ هدف سیاسی خود استفادهی مستقیم کنند.»
وضعیت موسیقی کابل دردناک است. گاهی آدم به یاد سرود ملی میافتد، گاهی ناخودآگاه آهنگ «وطن عشق تو افتخارم» به زبان آدم جاری میشود، گاهی هم آدم پیادهروی میکند و هوای موسیقی به سر میزند؛ اما همین که ممنوعیت موسیقی در ذهن میرسد، مزهی تلخ زندگی زیر سایهی طالبان به کام میرسد.
یادداشت: نامهای مصاحبهشوندگان داخل افغانستان مستعار اند.