شاه آمد و شاه آمد؛ شاه از امریکا آمد

ما همه به ریش‌خند عادت داریم، در این شکی نیست. منظورم از همه، یعنی اکثریت ما. ممکن است چند یا چندین، یا اگر کمی جانب احتیاط را نگه‌دارم، تمام مردم افغانستان این مسئله را به‌شدت رد کند و یک-ده میلیون بوجی سند بیاورد که ما در طول عمر خویش نه به ریش کسی خندیده‌ایم و نه اجازه می‌دهیم کسی به ریش ما بخندد. این‌ها حق دارند. حق از آن‌جهت دارند که مسئله خطرناک است. این یعنی چه؟

بگذارید قبل از این‌که این مسئله را توضیح بدهم، اول به ریش‌تان بخندم در سرحد داعش، بعد ما و شما اهل منطق و سخن هستیم، مسئله را با گپ‌وگفت حل می‌کنیم. اول بیایید مشخص کنیم که خندیدن به ریش، یا ریش‌خند، چیست؟ از لحاظ کاریزما، معمولاً دو نفر برای تحقق یک ریش‌خندی، لازمی است. یکی که ریش داشته باشد و دیگری که قدرت خنده‌اش، صد هارس پاور یا به اندازه‌ی توان صد اسب باشد. از لحاظ سیاسی، حد‌اقل یک رییس جمهور، حد‌اکثر تا این‌جای تاریخ، دو مقتدر یا دو مدعی حکومت بر مردم لازم است تا یک ریش‌خندی به تمام معنا‌ محقق شود. به طور مثال، قبلاً ما یک رییس جمهور داشتیم (حد‌اقل ممکن)! بنده‌ی خدا از بس عاشق ما بود، نمی‌توانست دل پاکستان را برنجاند. مدام از ما خواهش می‌کرد که سوال‌های جالب بکنیم. یک‌بار یکی از خبرنگاران که چند سال پی‌هم در کانکور بی‌نتیجه مانده بود، از او سوال کرد که چرا طالبان را برادر ناراضی می‌خوانی، چرا تروریست و دشمن جان مردم نمی‌خوانی؟ او در جوابش گفت که اگر من طالبان را برادر ناراضی خطاب نکنم، تو چطور می‌توانی چند سال پی‌هم امتحان کانکور بدهی؟ همین من هستم، همان برادران ناراضی هستند و همین تویی که بیش‌تر از سه‌بار کانکور امتحان دادی و شنیده‌ام که امسال باز هم قصد امتحان داری و شهادت‌نامه‌ی فراغت از یک مکتب دیگر را هم ترتیب کرده‌ای. بعد، این خبرنگار از بس جواب جالب دریافت کرده بود، فوراً از صحنه رفت و یک‌راست در تشناب و پیش آیینه ایستاد، چند ثانیه‌گک واری به ریش خودش خندید و عهد کرد که دیگر سوال ناجالب نپرسد. مدت‌ها بعد، باز فرصت برابر شد که سوالی از رییس جمهور بپرسد، با اشتیاق عجیب از رییس جمهور سوال کرد، با این شرح: آقای رییس جمهور! داکتر به من گفته که نباید صبحانه بیش‌تر از دو فروند تخم مرغ بخورم. با این‌حال، اگر من یک صبح هشت دانه تخم مرغ را بخورم، چه می‌شود؟ رییس جمهور محترم در جوابش گفته بود که این سوال بسیار جالب است. من دو احتمال را به جای جواب، حواله می‌کنم. اول، اگر چند روز پی‌هم این کار را بکنی، به خوردن هشت دانه تخم مرغ عادت می‌کنی. ما افغان‌ها با هر‌چیز عادت می‌کنیم. دوم، اگر فقط یک روز بخوری، در قطار همان شاعرانی قرار می‌گیری که شش اثرشان بیرون شده، اما هنوز هم نمی‌فهمند که چه گفته‌اند.

در مورد ریش‌خندی سیاسی با حد‌اکثر ممکن، فکر نمی‌کنم نیاز به توضیح باشد. فقط یک گوشه را خدمت توضیح می‌دهم و بس! می‌گویند، خبر ربودن مسافران هزاره از مسیر راه‌ها به گوش یکی از صاحبان شرکت‌های هوایی رسیده. این صاحب، به‌شدت متأسف شده و گفته که ای‌کاش هزاره‌ها را در مسیر راه‌ها نربایند. کدام کسی دلیلش را پرسیده که چرا این‌قدر از این وضع متأسفی؟ گفته که ربودن هزاره‌ها از مسیر راه‌های زمینی، هیچ سودی به حال ما ندارد. خیلی کم اتفاق بیافتد که ترویج وحشت برای مسافران هزاره‌ از مسیر زمینی، منجر به تمایل این مردم به سفرهای هوایی شو‌د. کاش به جای هزاره، برادرانی را بربایند که هم از کمک میلیاردی سهم می‌برند، هم هر‌سال بودجه‌های دولتی به نفع آن‌ها اختصاص می‌یابند… خُب این یعنی چه؟ یعنی بر پدر روزگار لق را لعنت! هرچه استراتژی طرح می‌شود، بعضی‌ها به سودی که توقع دارند، نمی‌رسند و نمونه‌اش، همین صاحب یکی از شرکت‌های هوایی است. این‌ یعنی ریش‌خندی مطلق. غیر از این است؟! از بقیه‌ انواع ریش‌خندی بگذریم، تعدادش زیاد است. به قول افلاتون، تا فکر‌تان کار کند، ریش‌خندی نوع و درجه دارد. یکی از این مجموعه‌ی ریش‌خندی‌ها، ریش‌خندی هنری است.

باور کنید با شوق و رغبت فراوان زحمت می‌کشیم که به سن قانونی برسیم تا آدم تلقی شویم. آدم که تلقی شدیم، برای تکمیل ایمان، چه زحمت‌هایی را که باید بکشیم و از چه کارهایی که باید دست بکشیم. تازه، وقتی می‌خواهیم آغاز خوش‌بختی خویش را جشن بگیریم، با هنر سروکار داریم. شما را به خدا، در شب عروسی آدم، وقتی وارد تالار عروسی می‌شوی، هنرمند با صدای بلند از قبل ضبط شده می‌خواند که «شاه آمد و شاه آمد، شاه از امریکا آمد». این یعنی چه؟ یعنی ریش‌خندی؟ حتا اگر ریش‌خندی باشد، به نظر من ریش‌خندی جالبی است. ریش‌خندی‌ای که در متن خود تعریف‌ یک دوره‌ی تاریخی را دارد. نمی‌دانم این رییس جمهور و رییس اجرایی مملکت ما این پارچه را شنیده یا نه؟ اگر شنیده و تا هنوز زنده‌اند، باید دنبال معجزه در وجود و ذهن این دو بزرگوار باشیم. شاه آمد و شاه آمد، شاه از امریکا آمد، در وصف آمدن داماد میان مهمانان خوانده شده، ولی اکثریت دامادها، از امریکا نمی‌آیند. پس توجیه کار کجاست؟ نمی‌شود که این را هم بگوییم برو مثل دزدی‌های کابل‌باند یک ریش‌خندی بود و بس!
نه آقا! این مملکت حتا هنرمندش مثل رییس جمهور و جنرال رازقونش به دروغ رو آورده است. البته در عروسی یکی از دوستان که از سرچشمه است، رفته بودم و هنرمند عزیز می‌خواند که شاه آمد و شاه آمد، شاه از جغوری آمد! که این هم دروغ بود.

در اخیر، جلالت‌مآب رییس جمهور و رییس اجرایی! شما را به امریکا قسم، نگویید که از دشمنی علنی با هزاره‌ها بی‌خبرید و خود در این قسمت بی‌خطرید! شما باخبران و باخطران دایم‌المشغول هستید که نمی‌دانید این مسئله ممکن است چقدر به زیان خودتان تمام شود!