فرخنده فارغ از هر برچسبی، انسان بود. انسانها نزد خداوند کرامت دارند. هیچ انسانی حق ندارد این کرامت خدادادی را نقض کند. اسلام دین کامل، این کرامت را بهخوبی برجسته کرده و در قرآن آمده که (و لقد کرمنا بنی آدم). در این آیه، خدا بنی آدم را کرامت داده است، نه بنی مسلمان را! درست است که بنی مسلمان نیز کرامت دارد؛ چون بنی مسلمان هم بنی آدم است. با تمام این وضاحتها، جماعتی خشمگین بعد از شیوع شایعهی سوختاندن قرآن شریف در زیارت جوار شاه دوشمشیره ولی، با فریادهای بلند الله اکبر، چوب و چماق خویش را بر سر و تن فرخنده فرود آوردند. با شعار زندهباد اسلام، کرامت یک انسان را نابود کردند. با تظاهرات مذهبی، انسانیت را به سخره گرفتند. در حمایت از قرآن، در حق قرآن ظلم کردند. این روایت، ریشهی تلخی در تلاشها برای کورکردن اذهان جامعه دارد. تلاشهایی که به صورت منظم و سیستماتیک و خیلی قوی، در راستای نابودی عقلانیت دینی در جامعهی افغانی جریان دارند.
نیازی نیست آدم خیلی عاقل و بالغ باشد که این تلاشها را درک کند. با اندک نگاه به جریانهای افراطی دینی-مذهبی که خیلی گسترده برای در بندکشیدن انسان افغانی فعالیت دارند، میتوان دریافت که چشمهای این نوع حرکات کور و وحشتزا کجاست. هرچند که مسئولان از گرفتارکردن چندنفر از عاملان قتل فرخنده خبر میدهند, اما من مطمئنم که گرفتاری و مجازاتکردن این چندنفر به هیچ عنوان برای جلوگیری از تکرار این نوع خشونت کافی نیست. اگر تحقیقات گسترده از این گرفتارشدهها صورت گیرد و اگر انگیزه برای جلوگیری از این ناعقلانیگری دینی-مذهبی وجود داشته باشد، نهادهای مسئول میتوانند ریشهی این تحرکات را دریابند. من شخصاً به جریان وهابیت مشکوکم و نگران! این جریان خطرناکتر از این حرفهاست؛ چون میانهی خوبی با زندگی مدرن ندارند.
در کنار جماعتی که با چوب و سنگ و مشت و لگد افتادند به جان فرخنده و فرخنده را کشتند و جسدش را هم به آتش کشیدند، جماعت دیگری نیز وجود دارد که مریضتر و وحشیتر از این جماعت تشریف دارند. این جماعت، سالهاست که در دولت افغانستان مشغول ایفای وظیفه یا بهتر است بگویم، ارائهی خدمت اند. یکی استاد دانشگاه است و دیگری در مقام معینیت وزارت اطلاعات و فرهنگ تشریف دارد، آن یکی دیگر هم عنوان ریاست یکی از کمیسیونهای مجلس سنا را یدک میکشد و یکی دیگر، سخنگوی بخشی از نیروهای پولیس تشریف دارد.
اینها در کمال آرامش و در عین بیشرفی، از این حرکت خشن به نحوی حمایت کردهاند. هرچند که گفته میشود حالا از کردهی خود پشیمان اند و از خلق خدا معذرتخواهی کردهاند. اما حرف اینجاست که «کجا عاقل کند کاری که بار آرد پشیمانی». اینها که بهخوبی نشان دادند عقلشان مریض است، یا اصلاً عقلی ندارند، نمیدانم با چه سرنوشتی روبهرو خواهند بود. به نظر من، کمترین مجازاتی که میتوان برای این نوابغ عصر در نظر گرفت، سبکدوش کردن از وظیفه و طردکردن از جامعه است.
جالب است که تحلیل کوتاهی به سبک خبرنگار ناراضی روی حرفها و حدیثهای این نوابغ واقعاً نابغه داشته باشیم. گفته میشود که داکتری از طرف سازمان بیعقلهای جهان برای معاینهی این چهار بزرگوار در افغانستان آمده و بعد از معاینه گفته که یکی از این چهار نفر، با جراحت وجدان مواجه شده است. جراحت وجدان مرضی است که یک نفر چیزی میخورد، این چیز به طبع معدهاش جور در نمیآید و به تکلیف میشود؛ اما از آنجایی که او از قبل هم عقلی نداشته، فکر میکند این وجدانش است که دارد عذابش میدهد، نه آن معدهی همهچیزپذیر! در مورد دیگری گفته که او خیلی نر است. شدت نریاش باعث شده که قلبش در حالت «آی مه قربانت شوم ای قوم وحشی» درآید. داکتر مخصوص این چهار نفر برای مداوای این آقا، از سفارت عربستان خواهش میکند که بستههای تشویقی خویش را در حالت آمادهباش قرار بدهد. برای آن آقای دیگری که سالهاست تبلیغ دین میکند و پرچم سفید را به سرش دوره میکند، این داکتر عاجز است. میگوید بیماری این آقا به قدری پیچیده شده که علم طب را در آن راهی نیست. برای آن سخنگوی بدبخت که ظاهراً مأمور بوده به نمایندگی از پولیس سخن بگوید، این داکتر همهفن حریف، کمی پشتول پیاز را پیشنهاد میکند. دلیلش را نمیگوید، فقط توضیح میدهد که در این خصوص بنده جانب محرمیت را نگه میدارم. اما هکرهای حریم عقلی این سخنگوی، ثابت کرده که وضع در کل خراب است. وی در نسخهاش نوشته که از برای خدا، وقتی این بزرگان با این همه افتخار خدمت برای دولت، میآیند و در کمال بیشرمی از این ددمنشی به نحوی اعلام حمایت میکنند، چه توقعی از آن کتلهی کوری باید داشته باشیم که همهی مسایلشان را از ملا میآموزند؛ ملایی که اصلاً معلوم نیست یک قیران را عالم است یا نه؟ و هیچ زحمتی برای تحقیق و تفکر به خود نمیدهند. این داکتر به سرداران کشور پیشنهاد میکند که این حرکت را به عنوان آغاز یک جریان وحشیگری جدی بگیرند، ورنه خدا میداند روزهای آینده چه فرخندههایی قربانی نافرخندگی احساسات مذهبی جماعت کور خواهند شد.
به هر صورت، ماجرای قتل فرخنده به عنوان یک انسان، میتواند آیینهی قدنمای تفکر تودهای از مردم باشد. آنهایی که به جان فرخنده افتادند و کشتند و آنهایی که توجیه کردند. تفکری که هرچه باشد، به صورت قطع، تفکر انسانی نیست. حالا دیده شود که کمیسیون مستقل رسیدگی به این پرونده، چهقدر شهامت برخورد جدی و قانونی با وحشیان سال را دارند. من شخصاً به این دولت، با توجه به آن چهار مقام، مشکوکم. پروندهی آن تاکسیران مظلوم را به کجا رساند که این یکی را برساند.