هنوز روسیاهی سابق را نمیتوانیم بشوییم، که جدیدش از راه میرسد. هرچند 5 نفسه قبول داریم که افغانستان سرزمین شیران است و مهد دلیران؛ اما باز هم در مقابل آنهایی که روی ما را سیاه میکنند، عاجزیم. عاجز به این معنا که ما قبل از هر حرکتی میفهمیم که روی ما سیاه میشود؛ اما پیش خود میگوییم، بان خیر است، هر کاری که شد، شد. خدا خیر پیش کند. هنوز صابونهای جامعهی جهانی نرسیده که روسیاهی قتل فرخنده را بشوییم و پیش آیینه بایستیم و بگویم واو!!! چه روی سفیدی داریم ما که اعتراض جماعتی زیر نام علمای کشور، بازهم روی ما را سیاه نمود. شماری از منابع عربی که فکر میکنند هرکسی که چند کلمه عربی بلد بود، الا و لابد عالم است، در محل قتل فرخنده به دست ناانسانهای کابل جمع شدند و فریادشان را به گوش حکومت رساندند. خلاصهای از حرکت و اعتراض آنها، چیزی جز تعریف جدید از عالم یا علمای کشور نیست.
تعریف جدید از عالم یا علمای کشور
سابق عالم به کسی اطلاق میشد که سرشار از منطق، خرد، کندوکاوی، مسئولیتپذیری، انسانیت و خیرخواهی برای جامعه و نسل بشر بود. اما انگار حالا تاریخ مصرف این تعریف به سر رسیده و علمای کرام در صدد برون دادن تعریف جدیدی از علما هستند. تلاشهای اخیر برای تعریف جدیدی از علما نشان میدهد که عالم کسی است که لنگی سفید میپوشد، یا کلاهش سفید است. موهایش را میتراشد؛ اما آخرین مدل شانهی ریزدندان را برای آرایش ریش و بروت خویش، در جیب واسکت یا کرتی خود میگذارد؛ جیبی که نزدیک شانهی چپ، روی بخش چپ سینه قرار دارد و چند قلم هم کنارش اسیر اند. مهم نیست قلمها از کجا آمده، در کدام کشور ساخته شده و هدف از داشتن قلم چیست. لباسِ اغلباً سفید و اتوکشیده میپوشد. تنبان را به پاس احترام به گذشتهها، تا زیر زانو بالا میپوشد. کفشهای رنگشده و براق، اما بدون جوراب، پاهایش را مزین مینمایند. عربی کم و بیش بلد است و این بلدیت به عربی است که وجه تمایز او را بالا برده و همیشه جایی در صدر مجلس و حتا در صدر قلوب برای آنها ریزرف میکند.
البته آن جماعتی که در قتلگاه فرخنده تجمع کرده بودند، در این زمینه تنها نیستند. جماعت انبوهی پشت سر و چهار بغل این بزرگواران قرار دارند که به نحوی در رنگ و رونق گرفتن این تعریف، تقلا میکنند و هرچیزی از دهنشان حسب معمول برآمد، میگویند. بهطور مثال، درست زمانی که تاریکی و سیاهی میخواهد جامعه را فراگیرد، نوری از راه میرسد و سخن جانانه حواله میکند. او که خود با هزار سوال مواجه است و به جای جواب، چند تا احمق را اجیر کرده که با عوامفریبی، طومار بیگناهیاش را امضا بکنند، حل مسئله میکند. یکی از شخصیتهای مطرح کابل که در حمایت از قتل فرخنده سخن گفته بود و به حکومت هم هشدار داده بود، وقتی متوجه شد که عالمی از آدم علیه او قرار گرفته و پروای لنگی سفید و جامهی اتوکشیده و مهارت عربیک او را ندارند و بر منطق و خرد او نشانه میروند و خواهان طرد او از منصب و موقعیت اجتماعیاش هستند، آقای دکتر ایاز نیازی است. دکتری که به صراحت هشدار داد و بعدها ادعا کرد که رسانهها حرف او را به درستی نقل نکرده و خود در صف معترضان قتل فرخنده پیوست. دکتری که خواست به تشییع جنازه برود؛ اما راهش ندادند. دکتری که رفت کنار پدر و برادر فرخنده ایستاد و با لبخند عکس یادگاری انداخت؛ لبخندی که نشان از سرخوشی ناشی از فریب و اقناع پدر و برادر و خانوادهی فرخنده داشت. دکتری که حالا برای بازگرداندن شخصیت و وقار سابقش، با شیوهی مدنی در قتلگاه فرخنده، همتبار و همصنفی خویش را جمع میکند و به گوش دولت آهنگ دیگری میخواند. دکتری که با حرکت مدنی، خواهان جلوگیری از فعالیتهای مدنی به دست دولت میشود. دکتری که ادعای علمیت دارد و علم او با قتل فرخنده، رسوا شد. دکتری که تقریباً روی علمای کشور را سیاه کرد، حالا در پی زدودن این روسیاهی از طریق زور و هشدار است. حالا همین دکتر و همان همصنفیهای گردآمده در قتلگاه فرخنده، تنها نیستند. همانگونه که در بالا ذکر شد، نورهایی وجود دارند که انتقاد و اعتراض بر حرف و منطق این دست دکترها را محکوم میکنند. نوری که به قول خودش حتا حاضر است آزادی عقاید ما را هم بپذیرد، در حالی کنار این مولوی دورنگ قرار میگیرد که خود برای خود عنوان فرزند دانای میهن را دستوپا کرد. نوریکه قدرت دارد و از قدرتش، قلم اجیر میکند تا هرجا لازم شد، برای او نثر سنگین تولید کند.
حالا ما کاری به کار نورهای وطن خویش نداریم. بگذار او از منتقدان خرد علمایی مثل نیازی، به زبان ساده یا مرمیدار بخواهد که دیگر از او انتقاد نکنیم، ورنه انتقاد ما را توهین به دین اسلام خواهد خواند. او فراتر از این اندیشه نتواند. عمرش طولانی باد و زندگیاش سرشار از لذت! مسئلهی اصلی، گردهمآیی دهها نفر تحت عنوان علما در قتلگاه فرخنده، جالب است. اینها از بس فارغ از منطق اند، با یک حرکت مدنی، خواهان توقف فعالیتهای مدنی میشوند. آنها زوال خویش را در رشد مدنیت میبینند و گستاخانه، از دولت میخواهند که جلو رشد مدنیت را بگیرد، ورنه آنها در حمایت خویش از دولت، تجدید نظر خواهند کرد. این سخن آنها بهوضوح گرایشهای طالبانی آنها را نشان میدهد. تجدید نظر در حمایت این جماعت از حکومت، چیزی جز مخالفت و درآمدن در صف قاتلان مردم نخواهد بود. آنها که خود خواهان جلوگیری از فعالیتهای مدنی اند، در صورت تجدید نظر در حمایت خویش از دولت، چه کاری میتوانند بکنند؟ طبق روایت و هشدار خودشان، هرکاری بکنند، سازگار با مدنیت نخواهد بود. بناءً هیچ بعید نیست که چند روز بعد، نیازی و همقطارانش را در صف طالبان ببینیم و بشنویم که 60 مسافر کابلی را ربودهاند و معلوم نیست به کجا رفتهاند.