Photo: BNA

اگر زن خودت مریض شود، چه کار می‌کنی؟

یادداشت روز

حالا که طالبان زنان و دختران را از تحصیل در انستیتوت‌های صحی هم منع کرده‌اند، بسیاری از کسانی که مخالف این تصمیم طالبان هستند سوال عجیبی از طالبان می‌پرسند. آن سوال این است: اگر زنان خانواده‌ی خودتان مریض شوند، چه کار می‌کنید و آنان را برای تداوی پیش کدام داکتر می‌برید؟

کسانی که این سوال را در برابر طالبان می‌گذارند فکر می‌کنند که طالبان را در تنگنای دشواری می‌گذارند. فرضی که در این سوال هست این است که طالبان برای زنان خانواده‌ی خود ارزش قایل‌اند. اما خود همین فرض اشتباه است. چرا؟ برای این که در این فرض فکر و نظر طالبان نسبت به موجودی به نام «زن» نادیده گرفته می‌شود. در چهارچوب فکری طالبان و حامیان‌شان (در پایگاه اجتماعی این گروه) اساسا خود زن اهمیتی ندارد تا صحت جسمی و روانی‌اش اهمیتی داشته باشد. در این دیدگاه، خداوند زن را آفریده تا وقتی به بلوغ رسید، و غالبا پیش از رسیدن به بلوغ، به عنوان خدمتگار به خانه‌ی یک مرد کوچ کند و در آن‌جا تا آخر عمر خود سراپا در خدمت مردان خانواده باشد، طفل به دنیا بیاورد، غذا بپزد، رخت و لباس بشوید و دستور بشنود و خاموشانه و مطیعانه در خدمت شوهر خود و مردان دیگر خانواده‌ی شوهر خود باشد.

حال، شما از یک طالب این سوال را بپرسید: در تمام سال‌ها و دهه‌های گذشته که داکترهای زن در میان طالبان یا پایگاه اجتماعی طالبان نبودند، آیا زنان مشکلی داشتند؟

به نظر شما پاسخ آن طالب چه خواهد بود؟ پاسخ او قطعا این است که نخیر، ما در گذشته هم از این جهت مشکلی نداشتیم و از این پس نیز مشکلی نخواهیم داشت. پاسخ او درست هم هست. چرا که یک «مشکل» وقتی به صورت یک مشکل در می‌آید که شما آن را به عنوان یک «مشکل» تصور کنید و به رسمیت بشناسید. مشکلات صحی زنان در میان طالبان اساسا به عنوان «مشکلات» تایید و تصدیق نمی‌شوند. علتش این است که در انسان‌شناسی طالبان زن یک موجود کم‌اهمیت درجه‌دو است. وقتی که یک زن دچار افسردگی می‌شود، در نگاه طالبانی هیچ اتفاقی نمی‌افتد. طالب اگر متوجه این افسردگی شود، حداکثر تدبیری که می‌سنجد این است که آن زن را نکوهش یا لت‌وکوب کند و از او بخواهد که به زودترین فرصت خودش را جمع‌وجور کند. وقتی که یک زن از نظر جسمی بیمار می‌شود، در نگاه طالبانی مشکل جدی‌ای رخ نداده است. در نهایت، یا آن زن جور می‌شود یا جان خود را از دست می‌دهد. تقدیر خداوندی کار خود را می‌کند و طالب زن دیگری خواهد گرفت.

این سوال که «اگر زن خودت مریض شود، چه کار می‌کنی؟» طالب را تکان نمی‌دهد. او همان کاری را می‌کند که در صد سال گذشته کرده است. اگر در جایی بود که در آنجا داکتر زن موجود بود (کویته و پیشاور پاکستان)، شاید زن خود را نزد داکتر زن ببرد. اگر در جایی بود که داکتر زن در دسترس نبود، به زن خود می‌گوید صبر کن، طاقت داشته باش، یک رقم با درد خود بساز. در هر دو حالت، اگر زن (یعنی خدمتگار) سلامت خود را بازیافت و زنده ماند، خوب است. اگر از دنیا رفت، راه ازدواج مجدد برای مرد بسته نیست.

مبنای غلط دیگری که در آن سوال هست (اگر زن خودت مریض شود، چه کار می‌کنی؟) این است که غیرت مردانه‌ی یک طالب را هدف قرار می‌دهد و به او طعنه و «پیغور» می‌زند که اگر زنت مریض شود، مجبور خواهی شد او را به یک داکتر مرد «نشان» بدهی. پاسخ طالب این است که «من زنم را به داکتر مرد نشان نمی‌دهم؛ بگذار بمیرد.» در این میان، آنچه نه در سوال بالا و نه در  پاسخ طالب در نظر گرفته شده این است که صحت جسمی و روانی زن، فارغ از آن که مردان در باره‌اش چه فکر می‌کنند، مهم است. به بیانی دیگر، تنها چیزی که یک مرد را نگران می‌کند نباید این باشد که زنان خانواده‌اش را داکتر مرد می‌بیند یا داکتر زن. نگرانی اصلی باید این باشد که چه‌گونه یک زن بتواند از سلامت جسمی و روانی خود محافظت کند.

تحصیل دختران در نهادهای آموزشی صحی تنها برای این هم نیست که داکتر و پرستار و قابله شوند تا بعد بتوانند زنان بیمار را کمک کنند. تحصیل در انستیتوت‌های صحی تحصیل علم به معنای کلان آن هم هست. به این معنا که وقتی نیمی از جمعیت کشور می‌توانند در این مکان‌های علمی تحصیل کنند، در حقیقت کل جامعه از نظر تفکر علمی به پیش می‌رود. نگرانی فقط این نیست که اگر داکتر زن نداشته باشیم، زنان خانواده‌ی ما پیش کدام داکتر بروند. نگرانی کلان‌تر این است که وقتی نیمی از جمعیت ملک از تحصیل در انستیتوت‌های علمی و فنی -صحی و غیرصحی- منع می‌شود، جامعه از نظر توسعه‌ی علمی آسیب‌های جبران‌ناپذیر می‎‌بیند. حذف زنان از عرصه‌‌های گوناگون حیات جمعی در نزد طالبان و حامیان‌شان کاملا طبیعی است.  وجه تراژیک قضیه هم در همین طبیعی دیدن این عقب‌ماندگی و انحطاط است. در بُن غاری به عمق پانزده قرن نشسته‌اند و نمی‌دانند که در این عصر چه بلایی بر سر این ملک می‌آورند.