آنچه در پاکستان میگذرد (مرحلهی جدید تقابل حکومت و تیتیپی یا تحریک طالبان پاکستان)، طالبان افغانستان را در وضعیت دشواری قرار داده است. این وضعیت به این دلیل دشوار است که اجزای سازندهی این وضعیت -که تا کنون میتوانستند تا حد زیادی سازگار باشند- اکنون به درجهی شدیدی از ناسازگاری رسیدهاند.
آن عناصری که در گذشته با هم سازگار بودند:
- حکومت پاکستان توانسته بود رادیکالیسم مذهبی را به بزرگترین داعیهی منطقهی پشتونخوا تبدیل کند؛
- طالبان افغانستان بیست سال در قدرت نبودند و وابستگی شدید اطلاعاتی، امنیتی و لجستیک به پاکستان داشتند؛
- در مناطق پشتونخوا نه جریانهای مذهبی مخالف حکومت پاکستان قوی بودند و نه جریانهای قومی پشتونها؛
- حمایت پاکستان از «جهاد» طالبان در افغانستان (در دورهی جمهوریت) تیتیپی را از مخالفت یا اقدام شدید در برابر حکومت پاکستان باز میداشت. حکومت پاکستان از این حالت تعلیق سود میبرد؛
- به قدرت رسیدن عمران خان در پاکستان و حمایت صریحش از طالبان به حامیان طالبان در مناطق پشتونخوا دلگرمی میداد و از میزان نارضایتیشان نسبت به حکومت پاکستان میکاست؛
- حکومت پاکستان امیدوار بود که با حاکم شدن طالبان در افغانستان، حکومت طالبان مثل یک نیروی دستنشاندهی مطیع عمل خواهد کرد؛ یعنی جلو تیتیپی را خواهد گرفت و برای خاموش ساختن اعتراضات قومی در پشتونخوا با حکومت پاکستان همراهی و همکاری خواهد کرد. این امیدواری سبب میشد که در جریان جنگهای افغانستان بر طالبان فشار نیاورد و منتظر بماند که طالبان در هنگام حکومت خود یار پاکستان شوند و بدهی سیاسی خود را پرداخت کنند؛
- طالبان در دورهی جنگ با نظام جمهوری دیدگاههای خود در مورد تیتیپی، خط دیورند و جنبش قومی پشتونها در پشتونخوا را زیر پرده نگه میداشتند تا از لحاظ تاکتیکی حمایت نظامی و اطلاعاتی و لجستیکی خود در پاکستان را از دست ندهند.
این عناصر اما اکنون به درجهی حادی از ناسازگاری رسیدهاند. وضعیت جدید چیزهایی را که قبلا معلق یا مبهم بودند، روشن کرده است. به بیانی دیگر، در بیست سال گذشته طالبان و پاکستان میتوانستند بگویند «فعلا کار مهم دیگری داریم که همانا ساقط کردن نظام جمهوریت است؛ در مورد مسایل دیگر بعدا حرف میزنیم». حالا که جمهوریت سقوط کرده است و طالبان سه سال و چهار ماه است که بر سراسر افغانستان حاکماند، دیگر تعلیقی در کار نیست. در یک دههی گذشته، جریانهای کوچک و پراکندهی اعتراض در مناطق پشتونخوا رفته-رفته در قالب یک حرکت قوی قومی، یعنی جنبش تحفظ پشتون، ظاهر شدند. معنای این برآمد قومی این بود که پشتونهای آن سوی مرز دیورند به تدریج به این آگاهی رسیدند که دنبالهروی دیرپایشان از سیاست «پشتون فدایی اسلام است و از زندگی چیز دیگری نمیخواهد» برای پشتونها بسیار فاجعهبار بوده است. از سویی دیگر، جنبش قومی پشتونهای پشتونخوا هرچند معطوف به حق قومی بود و نه برپا کردن امارت اسلامی در پاکستان، از حرکت افراطیان تیتیپی (تحریک طالبان پاکستان) نیز کاملا بریده نماند. نمیتوانست بریده بماند.
امروز جنبش قومی پشتون در آن سوی مرز دیورند داعیهی قومی و مدنی دارد؛ اما چنان که بافت اجتماعی و فرهنگی آن منطقه میطلبد، شدیدا مذهبی هم هست. در همین حال، هرچند جریان تیتیپی یک حرکت اسلامی برای بنا کردن امارت اسلامی در پاکستان است، به دلیل این که اکثر نیروهایش از جامعهی پشتونخوا میآید، از داعیههای قومی پشتونها نیز جدا نیست. این همان چیزی است که رهبران و اعضای طالبان در افغانستان را در تنگنای دشواری گذاشته است. طالبان اگر خط دیورند را نپذیرند، اگر افغانستان را -چنان که پاکستان میخواهد- عمق استراتژیک پاکستان نبینند، اگر بدهی سیاسی خود را به پاکستان پرداخت نکنند و اگر به پاکستان کمک نکنند که جنبش قومی پشتونها (جنبش تحفظ پشتون) و جریان رادیکال مذهبی پشتونها (تیتیپی) را سرکوب کند، پاکستان در رابطهی عمیق و دیرینهی خود با طالبان تجدید نظر خواهد کرد؛ یعنی این رابطه سرد و حتا خصمانه خواهد شد. اما اگر طالبان به خواستههای پاکستان تن دهند، در آن صورت باید هم از نظر ایدئولوژیک با تیتیپی در تقابل قرار بگیرند و هم از نظر قومی خیال حمایت از مردمان پشتونخوا و جنبش تحفظ پشتون را از سر بیرون کنند. معنای برگرفتن چنین موضعی طالبان را از نظر ایدئولوژیک و از نظر قومی ضربهی سختی میزند؛ چرا که منطقهی پشتونخوا در پاکستان از نظر ایدئولوژیک «عمق استراتژیک» طالبان افغانستان است و از نظر قومی پشتوانهی هژمونی درازمدت قومی طالبان. ولی در عین حال، واقعیت این است که طالبان نمیتوانند مثل گذشته که در قدرت نبودند موضع خود را در ابهام نگه دارند و یا بدون تصادم با سیاستهای پاکستان حمایت خود از تیتیپی و جنبش قومی پشتونها در آن سوی مرز را ادامه دهند.