تجربهی بشری دو نکته را روشن کرده است: یکی این که بدون ارادهی قوی، تمرکز بر هدف و پافشاری بر مسیر انتخابشده، چیزی به نام کامیابی نیز از دسترس دور خواهد ماند. دیگری، این که آزموده را آزمودن خطاست. نکتهی اولی روشنتر از دومی است. نکتهی دومی اما توضیح میطلبد. منظور از «آزموده را آزمودن خطاست» این نیست که تا یک چیزی را امتحان کردیم و دیدیم که بهدستآمدنی یا شدنی نیست، با همان یک آزمودن دست از آزمودن مجدد بکشیم. در این سخن مشهور، مقصود از «آزموده» تجربهای است که به صورت مکرر عقیم بودن خود را نشان داده است و دیگر روشن شده است که اگر ابزارها و روشها همانهایی باشند که در دفعات قبل به کار برده شدند و نتیجه ندادند، رفتن از آن راه دیگر خطاست. یکی از بزرگان گفته است که بلاهت چیزی نیست جز تکرار یک کار و یک روش و هر بار در انتظار نتیجهی متفاوتی بودن.
طالبان در مقام شورش
طالبان در ایامی که به عنوان یک گروه جنگجوی شورشی با حکومت قبلی میجنگیدند، این کار را با ارادهی قوی، تمرکز بر هدف و پافشاری بر مسیر انتخابشده انجام میدادند. حاصل این جنگ برای طالبان پیروزی بود. طالبان برای تضعیف طرف مقابل خود از هیچ روشی دریغ نکردند. طالبان با روشی ویرانگرانه و بیرحمانه هرجا که لازم دیدند آدم کشتند (از کودک و پیر و جوان و زن و مرد و نظامی و غیرنظامی) و هر جایی را که دستشان رسید به آتش کشیدند و برای ریختن خون و ویران کردن زندگی حتا از منفجر کردن خود هم ابا نورزیدند. آنان نه به خواست سازمانهای مدافع حقوق بشر وقعی نهادند و نه به خاطر محکوم شدن در سطح جهانی از میدان کشتن و ویران کردن عقب نشستند. نتیجهی این سماجت و تمرکز بر هدف (برای سرنگون کردن نظام جمهوری) کامیابی نظامی بر حکومتی بود که راه خود را گم کرده و تا گلو در فساد و بیکفایتی غرق شده بود.
طالبان در مقام حکومتداری
اما آن رویکرد خشونتبار، انعطافناپذیر و نتیجهبخش در فاز شورش فقط برای همان هدفی کارکرد موثر داشت که به دست آمد (سقوط دادن حکومت جمهوری). آن نکتهی دوم، در مرحلهی دوم، بود که طالبان را زمینگیر کرد و از این پس نیز با شکستهای سخت روبهرو خواهد کرد: آزموده را آزمودن.
طالبان کدام آزموده را میآزمایند و چرا این کار خطاست؟
آنچه در تاریخ بشر، و مخصوصا در صد سال اخیر، بارها تجربه شده این است که حتا قویترین قدرتها پس از سرکوب کردن مردم به تدریج ناگزیر شدهاند دست از سرکوب بردارند و به سوی مفهومی به نام «رضایت» مردم حرکت کنند. کشورهایی که در آنها دیکتاتوران سرکوب را بهترین ابزار حکومت میدانستهاند، تجربهی سقوطهای پیاپی دیکتاتوران را داشتهاند. کشورهایی که در آن حاکمان از دور باطل جاگزین کردن یک دیکتاتور به جای دیکتاتور قبلی بیرون آمدهاند و «رضایت» مردم را به عنوان مهمترین عامل ثبات سیاسی و اجتماعی قبول کردهاند، امروز کشورهای بهتر و پیشرفتهتری هستند.
خطای طالبان این است که در مقام حکومتداری آزمودههای بدِ تاریخ را دوباره میآزمایند. در کجای دنیا و در کجای تاریخ مردم به خاطر فقر و گرسنگی عمومی نمرهی خوبی دادهاند؟ در کدام کشور، در کدام نمونه، شهروندان یک ملک از حاکمانی رضایت داشتهاند که مجال تنفس را برای آن شهروندان تنگ کرده باشند؟ آیا در جهان جایی هست که مردم آن به حاکمان خود آفرین گفته باشند که چهگونه آزادیهایشان را لغو و درماندگیهایشان را صدبرابر کردهاند؟ چه کسی گفته است که من حاکمان ملک خود را دوست دارم چون زندگیام را پر از ترس و محدودیت ساختهاند و تمام امکانات رشد شخصیام را از من گرفتهاند؟
حاکمان فعلی افغانستان خواهند گفت: راضی نباشید. بروید از رنج و خشم و نفرت بمیرید. ما همینیم که هستیم.
اما خطا در همین جاست. برای این که حکومتهای بیاعتنا به رضایت مردم هرگز سرانجام نیکویی نداشتهاند. این یک هشدار اخلاقی برای تسلی خاطر ستمدیدگان نیست. منطق ثبات و بیثباتی در کشورهاست. منطق کامیابی و ناکامی میان ملتهاست. هیچ حاکمی نمیتواند به زور بر مردم حکومت کند و دوام بیاورد. عدهای موفقترین دیکتاتورها همین معمر قذافی و صدام حسین و بشار اسد بودند- فقط به عنوان نمونه. این «موفقها» آخر چه به سرشان آمد؟ طالبان اگر گمان میکنند که با فشار دادن بیشتر مردم قویتر میشوند، در خطایند. در همان خطای آزموده را آزمودن. آن موفقیت در مقام شورش به عرصهی حکومتداری قابل انتقال نیست. چرا؟ برای این که در شورشگری میتوان کشوری را ویران کرد. اما در حکومتداری بدون رضایت مردم هیچ کاری از پیش نخواهد رفت- با هیچ مقدار اراده، تمرکز و اصرار و فشار.