جزیره‌ی امارت و اقیانوس تغییرات جهانی

یادداشت روز

در بیش از سه سالی که طالبان در افغانستان بر مسند حاکمیت هستند، رهبران و برنامه‌ریزان این گروه با جهان بیرونی و تحولات و روندهای آن دوگونه برخورد کرده‌اند: عده‌ای از رهبران طالبان کوشیده‌اند چهره‌ی امروزی‌تری از این گروه به جهان نشان بدهند. اعضای این شعبه با تلویزیون و تصویر و حضور زن در جامعه و نشست و برخاست با خارجی‌ها راحت‌اند و می‌خواهند تصورات مردم از طالبان دهه‌ی نود را تعدیل کنند. عده‌ای دیگر از رهبران این گروه (که شامل امیرالمومنین‌شان و جمعی از نزدیکان فکری او می‌شود) تمایلی به سازش با جهان امروز ندارند و می‌خواهند در افغانستان -و اگر نشد فقط در قندهار− نظامی کاملا بریده از این زمانه برپا کنند که شباهت بالای نود درصد به مدینه‌ی چهارده قرن پیش داشته باشد. هردو گروه دوست دارند افغانستان را جزیره‌ای بسازند به نام امارت اسلامی. این‌قدر هست که ملا هبت الله این جزیره را کاملا بریده از بیرون می‌خواهد و آن گروه دیگر نسبتا معتدل می‌کوشد این جزیره حداقل بعضی شباهت‌های سطحی با دنیای امروز و جهان بیرون از افغانستان نیز داشته باشد.

روزگاری، تلویزیون به کشورهای اسلامی راه یافته بود و ارباب قدرت و پاسبانان اخلاق و فرهنگ ممالک اسلامی نگران شده بودند. ترسیده بودند که از این جعبه‌ی شیطانیِ ساخته‌شده در دنیای کفار چه فتنه‌ها برخیزد و چه ایمان‌ها و عفت‌ها برباد رود. بعد که ماهواره آمد (آنچه در افغانستان دیش آنتن خوانده می‌شد) این نگرانی چندبرابر شد. حکومت‌های اسلامی، البته نه همه‌شان و نه به یک درجه، در برابر ماهواره دو تدبیر همزمان سنجیدند: یکی این که به ماموران خود دستور دادند که ماهواره‌ها را جمع کنند و نگذارند مردم در معرض مفاسد این تابه‌ی بدآموز قرار بگیرند؛ دیگری، از دانشمندان مومن خواستند که برای مقابله با تجاوز ماهواره بر فرهنگ والای اسلامی چاره‌ای ماندنی‌تر و موثرتر بیندیشند.

پاسخ کثیری از دانشمندان نگران مسلمان، که هم خود را مومنان مترقی می‌دانستند و هم بر قوت و ظرفیت جامعه و فرهنگ اسلامی اعتماد زیادی داشتند، این بود که هرچند آمدن تلویزیون و ماهواره تا حدی چالش‌انگیز و نگرانی‌آور است، در برابر آن مرعوب نباید شد. آنان معتقد بودند که تلویزیون یک وسیله است و ماهواره یک ابزار. این وسیله یا ابزار −بسته به این که در دست چه کسی باشد− می‌تواند کارکردهای متفاوتی داشته باشد. منظورشان این بود که اگر تلویزیون و ماهواره در کشورهای گمراه غربی سبب هزار فتنه‌ی خانمان‌برانداز شده‌اند، به خاطر این است که مردمان آن ممالک بدفرهنگ‌اند و متولیان امور کشوری غیرت و منطق کافی ندارند تا مردم را از آسیب این اسباب در امان نگه دارند. به نظر این مومنان مترقی، ما در کشورهای اسلامی ناگزیر نیستیم از همان راهی برویم که گمراهان غربی رفتند. گفتند ما تلویزیون را در خدمت اخلاق اسلامی به کار می‌اندازیم و از ماهواره آموزه‌های انسان‌ساز دین مبین را پخش می‌کنیم. گفتند خود وسیله اهمیتی ندارد؛ مهم این است که شما از آن چه «استفاده‌»ای می‌کنید. یکی از این دانشمندان مومن مترقی چاقو را مثال آورده بود. گفته بود چاقو نه خوب است و نه بد. اگر با آن آدم بکشید، بد است، اما اگر با آن پیاز خُرد کنید، خوب است.

اما به زودی روشن شد که تلویزیون فقط یک وسیله‌ی منفعل و ماهواره فقط یک ابزار خالی نیست. به این معنا که تلویزیون را همه کس نمی‌سازد و ماهواره در همه جا متولد نمی‌شود. در میان آمدن این تکنولوژی‌ها مقدمات و مقومات فرهنگی و اجتماعی پیچیده‌ای دارد. اگر در جامعه‌ی غربی قرار این می‌بود که صندوقی به نام تلویزیون اختراع شود که بیست و چهار ساعت در روز خطابه‌های پاپ مسیحی را پخش کند و نه هیچ چیز دیگری را، تلویزیون نه بازار می‌یافت و نه این‌قدر خریدار و خواهان پیدا می‌کرد. تلویزیون اگر یکی از مهم‌ترین تکنولوژی‌های دنیای مدرن شد به این خاطر بود که این اختراع به مردم هزار چیز دیگر می‌داد (از سرگرمی تا آگاهی تا آزادی تا ارتباط). ممکن نبود تلویزیون با این ظرفیت نیاید و جا بیفتد و بماند. و مهم‌تر از آن، ممکن نبود که تلویزیون به جاهای دیگر جهان برود و این ظرفیت را با خود نبرد. این خیال باطلی بود که تلویزیون یک صندوق خالی است و ما هر طور که دلمان خواست پرش می‌کنیم. تجربه هم نشان داد که این تکنولوژی فعال‌تر از آن چیزی است که مومنان مترقی بتوانند به دلخواه خود مهارش کنند.

حالا که طالبان می‌خواهند افغانستان را جزیره‌ای برکنار مانده از اقیانوس تغییرات جهانی نگه دارند، باز قصه همان خیال باطل اسلاف است. نسخه‌ی ملا هبت‌الله برای جزیره نگه داشتن امارت و افغانستان خام‌تر اما صادقانه‌تر است. می‌گوید ما می‌خواهیم افغانستان را به پانزده قرن قبل برگردانیم. در این سه سال و اندی پاره‌هایی از این نسخه را تطبیق هم کرده است. بدیهی است که این جزیره شکل نخواهد گرفت. امیر احتمالا با چشمان گریان از این دنیا خواهد رفت (در ایامی که دختران با وجود فتواها و فرمان‌های او گروه گروه به مکتب بروند). اما نسخه‌ی طالبان تعامل‌گرا و اهل اعتدال برای جزیره نگه داشتن افغانستان نیز نسخه‌ی صائبی نیست. نمی‌توان صورت‌های بدل از حقوق بشر، حکومت فراگیر، آزادی بیان، امنیت و حقوق شهروندی را به میدان آورد و به جهانی که واقعا تغییرات بنیادین کرده است گفت که این‌ صورت‌های بدلی را از ما بپذیرید و بگذارید ما امارت‌مان را به سبک خودمان نگه داریم. یکی از مقامات طالبان گفته است که رابطه‌ی ما به جهان گسترده و نرمال است. نخیر، نیست. می‌توان با این چیزها خود را بازی داد. اما واقعیت آن است که در این عصر با گفتن این که «ما در حال کار روی مساله‌ی تحصیل زنان و دختران هستیم» کاری به پیش نمی‌رود. یا می‌گذارید دختران تحصیل کنند یا نمی‌گذارید. «کار جریان دارد» گرهی را باز نمی‌کند و بسیاری از کشورهای جهان را از به رسمیت شناختن طالبان باز می‌دارد. همین گونه است اکثر چاره‌جویی‌های بدلی دیگر طالبان. نه می‌خواهند از جهان کنده بمانند و نه می‌خواهند الزامات این عصر و تغییرات کلان این روزگار را بپذیرند. امیدوارند که امارت جزیره‌ای بماند در میانه‌ی یک اقیانوس. اما نخواهد ماند.