محمد افغان مشهور به صدیق افغان که در میان بسیاری از هموطنانش بهعنوان دانشمند ریاضی مطرح است، در زمستان امسال در مصاحبهای با یک خبرنگار یوتیوبی گفته است که «زندگی مساوی به تِم دادن است». تِم دادن در فرهنگ افغانستانی، استعارهای است برای نمایش خیرهکننده. به نظر میرسد که «تِم دادن» میتواند واژهی مناسبی برای ویژگیِ باشد که معمولا در رفتارهای اجتماعی خود صدیق افغان دیده میشود. مثلا در مراسم تشییع جنازهی قاری برکتالله سلیم، در هفت دلو سال گذشته، وقتی یک جوان خبرنگار یوتیوبی آماده شده است تا با او مصاحبه کند و در اول از او میخواهد که خود را معرفی کند، او به طرف آن جوان چپ-چپ نگاه میکند و با لحن سرزنشآمیز میگوید: «…که نمیشناسی چرا مصاحبه میکنی؟!» و بعد با قوارهی تکبرآمیز از کنارش دور میشود. رفتاری که ظاهرا در جوان خبرنگار یوتیوبی احساس گناه تولید میکند؛ چون که در برنامهی دیگری و در حضور جمعی قابل توجه با سری افکنده میآید و از صدیق افغان بابت آن گستاخیاش عذرخواهی میکند.
صدیق افغان با این تِم دادن، نوعی مغلطه خلق میکند؛ اینکه نشناختن او مایه شرمساری است و مرتکب آن، باید توبه کند. نوعی واکنش خداگونه در ادیان ابراهیمی که از سوی مریدان صدیق افغان نه تنها قابل درک بلکه مستحق حمایت است. به همین دلیل، جوان خبرنگار یوتیوبی وادار میشود که در پیشگاه صدیق افغان بابت نشناختن او عذرخواهی کند. مغلطه، ادعایی غلط است که در ابتدا درست به نظر میرسد ولی با بررسیهای منطقی، غلط بودن آن واضح میگردد. اما صدیق افغان با تِم دادن، برای خود ابهتی خلق کرده که بهویژه جوانان را وادار میکند تا در مواجهه با او نقش بز اخفش را بازی کنند و جرأت این را پیدا نکنند که مدعاهای او را بازاندیشی کرده و با طرح پرسشهایی راستیآزمایی کنند ـ خود صدیق افغان در یکی از مصاحبههای خود گفته است که «شیطان قد مه زده نمیتانه»ـ یکی از همین جوانان بهنام حفیظ محمدی که مصاحبههایی در چینل یوتیوب خود نشر میکند، در آستانهی دیدار و مصاحبهاش با صدیق افغان میگوید: «به دیدار کسی میرویم که پنجدهه در خدمت افغانها و افغانستان عزیز است.» این جوان به احتمال زیاد جریان کنش و واکنش جوان هممسلکش در مقابل صدیق افغان را که در بالا اشاره شد، دیده است اما بهجای اینکه در همدلی با او سؤالهای چالشبرانگیزی طرح کند، باختهی تِم دادن صدیق افغان میشود.
حتا در جایی که با نگاه عمیقتر، حدس میزنیم هدف صدیق افغان تِم دادن نیست، شیوهی بیان او تداعیگر نوعی تِم دادن است. بهعنوان مثال، وقتی زمستان ۱۴۰۲، در خلال ارائهی سمیناری در دانشگاه راه سعادت در شهر مزار شریف، این ادعایش را که زبان پشتو پدرکلان تمام زبانهای انسانهای دنیا است، تکرار کرد، به نظر میرسید که گپ دلش را مطرح کرده است؛ ادعایی که قبلا در صفحهی فیسبوکش مطرح کرده بود و دلیل آورده بود که «تمام لسانهای دنیا مشابهت گرامری با این لسان بزرگ دارند و همچنان تعداد زیاد لغات زبانهای دنیا مشابهت به این زبان دارند». البته استدلال او برای توجیه آن مدعا از دید بسیاری از کسانی که در ذیل پست او نظر داده بودند، بیربط گفته شده بود.
در همان مصاحبه با حفیظ محمدی، صدیق افغان از کیفیت مطالعه و سخنرانیاش چنان توصیف میکند که میتواند حامل پیامی دوگانه -و لاجرم طنزآمیز- باشد؛ اینکه هرنوع کتابی که به دستش برسد، فهرستاش را میبیند و از روی آن، پی به محتوای کل کتاب میبرد. و یا اینکه در کنفرانس که میرود، همانجا عنوان را میبیند و بدون آمادگی قبلی شروع به سخنرانی میکند و جالب است که به قول خودش اول هم میشود. پیام اول که همسو با عادتوارهی تِم دادن او هست، القای میزان بالای هوشمندی و نبوغ در او هست و پیام دوم و متضاد آن، سطحینگری در امری هست که ماهیتا باید نسبت به آن دید عمیقی داشت. به عبارت دیگر، پیام دوم، ابتذال تِم دادن او را بیان میکند. استدلال او این است که دیگرانی که از روی کتاب صحبت میکنند، سخن شان کهنه است. اما او وقتی مشکلی را میبیند، و هماندم شروع به نوشتن میکند، آنهم از ذهن خود و بدون کدام مأخذی، گپ تازهای را طرح میکند. فحوای سخن او این است که برای هر مسألهای جوابی آماده دارد و یا اینکه نبوغش به او توانایی میدهد که هماندم جوابی آماده کند. جوابی که در برخی موارد، بشر پس از قرنها تلاش برای آن پاسخی دقیق نیافته است. مثلا در همان مصاحبه با حفیظ محمدی دربارهی معنای تقدیر میگوید که در طول تاریخ بشریت تا فعلا تقدیر و مقدرات را کسی تعریف کرده نتوانسته، اما او یک تعریف برایش پیدا کرده است؛ «انسانها ممثل سناریوی تقدیر و مقدرات خویش اند، عقل، تفکر، توکل و نیت، دایرکتری این سناریو را دارند». هدف ذکر این مثال، مجال دادن به این بحث نیست که تعریف او چقدر دقیق و یا پرابهام است، بلکه بیان این نکته است که چگونه قبل از تعریف، هالهای از ابهت به گِرد آن میپیچد؛ این کار دقیقا همان تِم دادن است.
بافت محتوای غیرمعمول با لحن شورانگیز در سخنان او باعث میشود که مغلطهها و ضعف منطق سخن او، از چشم بسیاری از عامهی مردم پنهان بماند. مثل این سخنان او؛ «من مرگ را بسیار دوست دارم، چون که پیش آغایم میروم»؛ یا «دوست دارم به دوزخ بروم. چون در آنجا کوفت خود را میگیرم از لنین، از منافقان»؛ و یا اینکه «حرف من خلاص نمیشود؛ هرچه میگویم گپ قرآن است». به نظر میرسد که مهمترین وجه تِم دادن او ادعای بیهمتایی است و در این راستا، از گفتمانی بهره میبرد که بافتهای از دو عنصر لحن شورانگیز و نشانههای پیرامونی برای متقاعدسازی است و من از استعارهی «گفتمان خطابهای» برای توصیف آن استفاده کردهام. چنین تِم دادنی در روحیهی عامهی مردم هیجان خلق میکند. مردمی که دوست دارند از راههای میانبر به حل مشکلات بروند، از چنین ابزار جادویی که این راه را تسهیل میکند استقبال میکنند. چنین پناه بردن به فراواقعیت برای غرورهای آسیبدیده ناشی از عقبماندگی، اثر تسکینی آنی دارد.

ادعای بیهمتایی
صدیق افغان که خود را بنیانگذار ریاضی-فلسفی بهعنوان علم جدیدی در کنار سایر علوم جهانی یاد میکند، در گفتوگویی در تلویزیون ملی افغانستان در پاسخ به این پرسش که ریاضی-فلسفی چیست، میگوید: «ریاضی-فلسفی، قانونمندیهای علوم اجتماعی را به زبان ریاضی و دلیل فلسفی بحث میکند.» او در این گفتوگو همچنین میگوید که «برای من عیب است که بگویم انشتین چی گفت یا ادیسون چی گفت». او در گفتوگوی دیگری با یوتیوبری بهنام شاداب گلزار میگوید که در دسامبر ۲۰۲۳ در جلسهی دانشمندان مجددا بهحیث رییس کنگرهی بینالمللی دانشمندان انتخاب شده است. اما اعتبار این کنگره و این دانشمندان عضو آن مبهم میماند. او در تِم دادنی دیگر در گفتوگو با طلوعنیوز گفته است که پنجاه سال است که دربارهی قرآن تحقیق میکند. از دید او قرآن یک کتاب علمی است و میتوان از آن فرمولهای علمی استخراج کرد. او در این زمینه مثالهای زیادی میآورد، از جمله اینکه سوره نوح به ترتیب نزول ۷۱ است و ۷۱ درصد زمین هم آب است. در زندگینامهی صدیق افغان در فضای مجازی از جمله دستآوردهای علمی او دو کتاب دربارهی قرآن است؛ یکی بهنام «نظم قرآن مجید از دیدگاه ریاضی-فلسفی»، و دیگری بهنام «اعجاز قرآن کریم از دیدگاه ریاضی-فلسفی». صدیق افغان به نظر میرسد که با اشاره به یکی از همین دو کتابش میگوید: «غیر از کتابهای آسمانی، تمام کتابها یکسو، این کتاب یکسو».
البته در این ادعای بیهمتایی، او در افغانستان تنها نیست، بلکه کسان دیگری هم هستند که با الگوگیری از او و یا در رقابت با او چنین ادعایی را مطرح کردهاند. ادعایی که مؤمنان ادیان ابراهیمی، آن را به خداوند متعال منحصر کردهاند، ولی اینها بهگونهای تِم میدهند که گویا رابطهی ویژه با آن خداوند هم دارند. یکی از آنان انورالحق جبارخیل بود که در سال ۱۴۰۱ به طرز مرموزی در کابل در سن شصتوسهسالگی به قتل رسید با آنکه در یکی از مصاحیههایش گفته بود که خواب دیده که تا صد سال زندگی میکند و به این خوابش امید بسته است. جبارخیل با بیان اینکه سیوپنج کشف دارد که در تاریخ بیسابقه است، از تکمیل ایمانش با کشف چای زیتون یاد میکند. او در یکی از مصاحبههایش خود را رهبر علمی جهان و بیهمتا میداند و خطاب به خبرنگار یوتیوبی میگوید: «من تنها کسی هستم که محتاج نیستم.»
جبارخیل در گفتوگو با صفحهی اینترنتی کابل ژورنال، در پاسخ به این گفته که برخیها سخنان او را قبول ندارند، میگوید که «وقتی اکثر مردم جهان قرآن را قبول ندارند، چطور گپ مرا قبول کنند». او در این گفتوگو ادعای کشف زیتون از قرآن را تکرار میکند و تأکید دارد که چای مضر و مردار است و دمنوش زیتون سالمترین دمنوش میباشد. جبارخیل در گفتوگو با تلویزیون آرزو با اشاره به تجربهی بیستوشش سال کارش در بخش صحت و اینکه در این مدت هزاران پرستار و داکتر تربیه کرده و شش صد کلینیک راهاندازی کرده است، با قاطعیت ادعا میکند که «در مقابل من تمام دنیا جاهل است». او در پاسخ به این سؤال که «چگونه بدون دانستن زبان عربی، قرآن را تفسیر کردی»، از داشتن علم لدنی یاد میکند. علم لدنّی به علمی اطلاق میگردد که از منظر الهیات، بدون تعلّم و بیواسطه و از طریق کشف و الهام بهدست آمده باشد. جبارخیل با بیان اینکه خداوند از طریق علم لدنی پیامبران را حکیم و فیلسوف ساخت که بهترین آن حضرت محمد بوده است، میافزاید که غیر از پیامبران هم کسانی بودهاند که خداوند آنان را حکیم و فیلسوف ساخته، از جمله لقمان حکیم و حضرت خضر و سومین فردی که فیلسوف ساخته شده، خود او میباشد و میافزاید که تا روز قیامت، دیگر فیلسوفی نخواهد آمد.
او برای خود مأموریت الهی خاصی قایل بود؛ «وظیفهی من از سوی الله این است که دیگران را آموزش بدهم.» او خود را آدم بهشتی و خوشبخت میدانست، و دلیل خوشبختیاش را در این میدانست که هم علم دین و هم علم صحت را دارد. «به اندازهی من هیچکسی علم ندارد.» او مدعی بود که نظام صحی اسلام را بنیاد گذاشته و طالبان، آن را مدیریت میکنند. او همچنین گفته بود که «من وظیفه دارم خانهی کعبه را پاک بسازم. از طریق جدا کردن طواف زنان و مردان».
جبارخیل به مانند صدیق افغان از اینکه مقایسه شود برآشفته میشد. مثلا در یکی از مصاحبههایش از مقایسهی خود با ظریف چشتی در راستای رسیدن به شهرت برآشفته شده و میگوید: «باباظریف مرتد است، نجس است، بازیگر است و مردم جاهل به او روی میآورند». میدانیم که ظریف چشتی هم که تقریبا همچون او و همزمان با او به طرز مرموزی کشته شد، ادعای تقریبا مشابهی در زمینهی بیهمتایی داشت و در هند درآمد و پیروان زیادی از راه شفاعت/جادوگری بهدست آورده بود. در مثال دیگر، صدیق افغان با کنایه به گفتهی جبارخیل که خود را تنها فیلسوف جهان خوانده بود، بیتابانه میگوید که دیگر او را فیلسوف نخوانند.
یکی از پیروان سبک فکری صدیق افغان جمال ناصر صدیقی، مقام سابق وزارت داخله است که طی سالهای اخیر هرازچندگاهی سخنان عجیب و غریبی از زبان او میشنویم؛ از جمله در گفتوگو با خبرنگار یوتیوبی، انیسه شهید که میگوید گردانندگان اصلی جهان با ماورا ارتباط دارند؛ از اصفهان هستند، و در برمودا استقرار دارند. وقوع جنگ داخلی در سال ۲۰۲۵ -۲۰۲۶ در ایالات متحده امریکا، و فراگیری ویروس جدید و بر اثر آن، کم شدن یک میلیارد نفر از روی کره زمین، از جمله پیشبینیهای اخیر وی هست. صدیقی داستان رفتن انسان به کره ماه و گرد بودن زمین را دروغ میداند و استدلال میکند که از پیلوت بپرسید که آیا زمین را کروی میبیند یا نه. یا اینکه چرا وقتی دوربین را میگیرید، جاهای دور را میبینید. اگر زمین گرد باشد که دیده نمیشود.
شخصیت دیگری از این تیپ آدمها، محمد ظهور معروف به طبیب چیکل است که مدعی تداوی سرطان است. او از جمله در برنامهی آخر هفتهی تلویزیون آرزو و در گفتوگو با خالد بارکزی، مجری برنامه، مدعی شد که هزاران بیمار خوش خیم سرطان را از طریق طب گیاهی تداوی کرده است؛ بهطور متوسط ۳۰ درصد بیماران مراجعهکننده به او تداوی شده است. او در بخش دیگر این مصاحبه، نابغه را کسی میداند که اختراع میکند و بعد میافزاید: «لقب نابغه برای من کم است. من ابو علی سینای ثانی هستم.» او هم مثل صدیق افغان -و احتمالا به پیروی از او- توکل به خداوند را توصیه میکند؛ «توقع از طبیب داکتر نداشته باشید؛ از الله پاک داشته باشید. الله پاک همه کاره است. کسی که جور نمیشه الله پاک نخواسته».
گزارههایی از این دست که در جامعهی غالبا مسئولیتناپذیر افغانستان، هم فراوان و هم بسیار پرطرفدار هست، با توضیحی که در ذیل میآورم، معلوم میشود که نه تنها غیرعلمی بلکه غیرمعقول نیز هست. منظور من از علم در اینجا معرفت علمی هست که در عصر کنونی، عمدتا دو شیوهی آشنا برای رسیدن به آن پیشنهاد میشود؛ یکی استقرا هست که با مشاهده آغاز میشود و تنوع و تکرار مشاهدات، اساس اطمینانبخشی فراهم میکند برای کسب معرفت علمی، و دوم ابطالپذیری هست؛ راهکاری که کارل پوپر، اندیشمند اتریشی-بریتانیایی با وضوح بیشتری آن را پیشنهاد کرد. از دید او، یکی از ویژگیهای علمی بودن فرضیه، ابطالپذیری آن است. ابطالپذیری فرضیه به این معنا است که یک یا مجموعهی گزارههای مشاهدتی منطقا ناسازگار با آن امکان وجود داشته باشد. به این معنا که اگر صدق گزارههای منطقا ناساگاز با فرضیه اثبات شد، فرضیه ابطال شود (چالمرز، ۱۳۹۸، ص ۵۲ -۵۳). بهنوشتهی چالمرز، ابطالگرایان فقط در صورتی قانون یا نظریهای را اخباری (ثابتشده) میدانند که مجموعهای از گزارههای مشاهدتی منطقا ممکن را به لحاظ تجربی ناممکن اعلام کند (همان، ص ۵۴).
گزارهی فوق از طبیب چیکل غیرمعقول هم میباشد، به این دلیل ساده که دچار تناقض درونی هست. اگر از تشخیص و اجرای نسخهی داکتر توقع اثرگذاری بر وضعیت صحی خود نداشته باشیم و تندرستی منوط به خواست خداوند است، پس چرا برای تشخیص و تداوی داکتر باید هزینه بپردازیم؟ براساس این گفتهی معقول که راهحل در جایی هست که مشکل در همانجا باشد، اگر مشکل و راهحل به خواست خداوند منوط است، پس هزینه کردن برای اجراآت داکتر غیرمعقول میباشد و نباید عملی گردد. اما میدانیم که همان داکتر ظاهرا باورمند به بیاثری تدابیر تشخیصی و تجویزی خود، در عین حال حاضر نیست دست از این کار ظاهرا بیهوده خویش و زحمت دادن مراجعان بردارد. بگذریم از اینکه چنین استدلالی معمولا بهعنوان سرپوشی برای پنهانکاری بیسوادی داکتران این وطن کارآمدی پیدا میکند.
مثال دوم برای بررسی را از مدعاهای صدیق افغان برمیگزینم. این گفتهی او را با اشاره به یکی از کتابهایش که «غیر از کتابهای آسمانی، تمام کتابها یکسو، این کتاب یکسو». «آلن. اف. چالمرز» در کتاب «چیستی علم» با بیان اینکه «جهان علم، جهان اقتراح فرضیههای بسیار ابطالپذیر و بهدنبال آن تلاشهای تعمدی و سختگیرانه برای ابطال آن است»، میافزاید: «از لوازم مهم شرط ابطالپذیری بیشتر نظریهها این است که نظریهها باید به وضوح بیان شده و دقیق باشند. اگر نظریهای چنان مبهم بیان شده باشد که مدعای آن دقیقا روشن نباشد، آنگاه در صورت آزموده شدن براساس مشاهده یا آزمایش، میتوان همیشه آن را به نحوی تفسیر کرد که با نتایج آن آزمونها سازگای پیدا کند و به این شیوه میتوان از نظریهها در مقابل ابطالها دفاع کرد» (همان، ص ۵۹). گزارهی صدیق افغان «غیر از کتابهای آسمانی…» مشکل عدم وضوح و دقت را در خود دارد. صدیق افغان که در چالاکی پشت سیاستمداران را خارانده، به راحتی میتواند بگوید که معیار قیاس من در آن مدعا، آن چیزی نیست که شمای منتقد مطرح کردهاید. ابهام نهفته در مثال این فرصت را به این آدم تِمَکی میدهد که از ابطال بگریزد و باز ادعایش را در هیأتی ابهامآمیز و ابطالگریز طرح نماید. شیوهای که بهنوشتهی چالمرز، معمولا سیاستمداران و فالبینان در پیش میگیرند تا در هر شرایطی خود را از موضع خطاکاری برهانند.
از اینکه بگذریم، نکتهی کاربردیتری را لازم است یادآور شد؛ اینکه از دید برخی از فیلسوفان، گذر موفقانه از چالش ابطالپذیری آزمون ضعیفی برای گزارهی علمی هست. آزمون اساسی گزارهی علمی در این است که آیا ابزاری برای گسترش شادکامی و رفاه بشر گردیده است یا نه. بهگفتهی یووال نوح هراری، «حقیقت برای دانش، آزمون ضعیفی است. آزمون واقعی کارآیی سودمندی است. نظریهای که ما را قادر میسازد تا کارهای جدیدی انجام دهیم دانش به حساب میآید» (هراری، ۱۳۹۷، ۳۶۱).
بنابراین، حتا برخی از گزارههای مطرحشده توسط امثال صدیق افغان که قابلیت عبور موفقانه از آزمون ابطالپذیری را دارند، یعنی به اصطلاح بیانگر حقیقت میباشند، کارکرد سودمندی نمیتوان از آنها انتظار داشت. مثل این جملهی او که «سوره نوح به ترتیب نزول ۷۱ است و ۷۱ درصد زمین هم آب است». کشف این همانندی، که میتواند کاملا تصادفی باشد، هیچ شادکامی و رفاهی برای بشریت خلق نمیکند. به نظر میرسد که آنان با آگاهی از این ضعفهای اساسی، میکوشند نظریات غیرعلمی و ابتر خود را با مقدسات دینی تلفیق کنند. اتخاذ این استراتژی در جامعهای که مخالفت با دین بسیار خطرناک است، از نظر سیاسی بسیار کارا هست. دین سپر محکمی برای آنان در برابر بازاندیشی و نقد فراهم میکند و به امثال صدیق افغان میدان میدهد که همچنان به تِم دادن ادامه دهند. از این نظر آنان اگر نه بیهمتا، بسیار پیشگام هستند. پیشگام در آنچه من «گفتمان خطابهای» نامیدهام. در بخش بعدی به این میپردازم که امثال صدیق افغان چطور با گفتمان خطابهای (بهرهگیری از نشانههای پیرامونیبرای موجهسازی مدعا با لحن شورانگیز و قاطع) میخواهند بر جامعه اثر بگذارند و این اثرات چه موانعی سر راه تفکر علمی در جامعهی ما میگذارد.
ادامه دارد…
منابع:
- چالمرز، آلن. اف (۱۳۹۸)، چیستی علم (درآمدی بر مکاتب علمشناسی فلسفی)، ترجمهی سعید زیباکلام، تهران، شرکت انتشارات علمی فرهنگی، چاپ هیجدهم.
- هراری، یووال نوح (۱۳۹۷)، انسان خردمند، ترجمهی نیک گرگین، تهران، فرهنگ نشر نو.