پیمودن راه دشوار گفتمان مزاری

در پیوند به سی‌اُمین سال قتل عبدالعلی مزاری

[یادداشت اطلاعات روز: اطلاعات روز دیدگاه‌های مختلف در مورد مسائل گوناگون جامعه‌ی افغانستان را بازتاب می‌دهد. این دیدگاه‌ها لزوما منعکس‌کننده‌ی نظر و موضع اطلاعات روز و گردانندگان آن نیستند. اطلاعات روز فقط مجالی برای بیان دیدگاه‌ها فراهم می‌کند و درباره‌ی دیدگاه‌های وارده نفیا و اثباتا موضع‌گیری نمی‌کند. تمام دیدگاه‌های بیان‌شده در مقالات و یادداشت‌ها و صحت‌وسقم ادعاهای مطرح‌شده به خود نویسندگان مربوط است. اطلاعات روز از نقد دیدگاه‌های منتشرشده در بخش مقالات وارده نیز استقبال می‌کند]

تقی دایپولاد

هواداران عبدالعلی مزاری که بعد از حاکمیت طالبان بر افغانستان، چند سالی است نمی‌توانند به گرامیداشت او در داخل کشور گردهمایی برگزار کنند، تلاش می‌کنند در خارج از کشور و عمدتا از طریق تدویر محفل‌های سخنرانی و میزگرد و اجرای سوگ‌سروده‌ها با صدای بلندتری بر آرمان‌های او تأکید کنند و میراث سیاسی او را گرامی بدارند.

این هواداران مهم‌ترین میراث سیاسی او را گفتمانی می‌دانند که در سایه‌ی آن، همه‌ی شهروندان افغانستان صرف نظر از ویژگی‌های جسمانی و فکری و موقعیت اجتماعی‌شان، از حقوق و مزایای شهروندی برابر برخوردار باشند. آنان تأکید می‌کنند که این اندیشه‌ی مزاری در زمینه‌ی چگونگی ساختار فرمانروایی به لحاظ اخلاقی، والاتر و به لحاظ سیاسی کارآمدتر است و می‌توان وضعیت بحران‌زده و سردرگم فعلی افغانستان را با عملی کردن آن آسان‌تر بسامان کرد.

در یکی از این برنامه‌ها در شرق ایالات متحده امریکا، دکتر محمدامین احمدی، عضو کمیسیون تفسیر قانون اساسی در دوره‌ی جمهوریت و صاحب‌نظر در اندیشه‌ی سیاسی، با طرح این سؤال که چطور درد خود را به آگاهی تبدیل کنیم و آگاهی را تبدیل به برنامه نماییم، به بررسی کارنامه‌ی مبارزاتی مزاری پرداخت و از او به‌عنوان فردی یاد کرد که درد هزاره‌ها را به‌عنوان گروه اجتماعی تحت تبعیض به آگاهی تبدیل کرد و سپس برای تغییر این وضع دردآلود، برنامه ریخت که مهم‌ترین آن تشکیل سازمان و حزب سیاسی بود تا نیروی اجرایی این برنامه ضابطه‌مند گردد.

او با بیان این‌که گفتمان مسلط سیاسی در افغانستان معاصر مبتنی بر انحصار و یا هژمونی یک قوم، یک مذهب و یک جنسیت بوده است، از مزاری به‌عنوان تنها رهبر سیاسی برجسته‌ی جهادی یاد کرد که این گفتمان را زیر سؤال برد و گفتمانی را پیش نهاد که در آن پلورالیسم سیاسی، و فرصت برابر مشارکت همه‌ی شهروندان در تصمیم‌گیری‌های کلان سیاسی مطرح است. احمدی گفت که ما نخبگان فرهنگی و سیاسی وظیفه داریم که این میراث سیاسی را به‌صورت همه‌شمول‌تر و با ادبیات جامع‌تر به خود و دیگران معرفی کنیم و در راه تحقق آن همچون مزاری به مبارزه‌ی سازمان‌یافته روی آوریم.

برخی از منتقدان روی شکل این برنامه‌ها انگشت انتقاد می‌گذارند و آن را تکراری و کم‌ثمر می‌دانند. آنان خواهان تنوع‌بخشی به این‌ گونه برنامه‌ها می‌باشند تا مخاطبان متنوع‌تری را هدف بگیرد. احتمالا گردهمایی «بازاندیشی سرنوشت جمعی» که قرار است به روزهای ۱۵ و ۱۶ مارچ ۲۰۲۵ در ویانا، پایتخت اتریش به این مناسبت برگزار ‌شود، در راستای همین تحول‌بخشی طرح گردیده است. برگزارکنندگان این برنامه آن را «فرصت استثنایی برای هم‌فکری و تبادل نظر در مورد چالش‌ها و فرصت‌های پیش روی جامعه‌ی هزاره» دانسته‌اند که با حضور شخصیت‌ها و نمایندگان نهادهای مدنی و سیاسی به بررسی موضوعات مهمی، از جمله سیاست، امنیت، حقوق بشر، اقتصاد و فرهنگ خواهد پرداخت.

برخی دیگر از منتقدان به محتوای این گونه برنامه‌ها ایراد گرفته‌اند که متمرکز به حسرت گذشته است. آنان خواهان بازنگری محتوای قابل ارائه در این برنامه‌ها می‌باشند. از جمله‌ی منتقدان دسته‌ی دوم دکتر عارف سحر، استاد دانشگاه و پژوهشگر اندیشه‌ی سیاسی می‌باشد که خواهان بروزکردن گفتمان مزاری هست. او به روز ۱۰ مارچ ۲۰۲۵ در صفحه‌ی فیس‌بوک خود نوشته است: «برای ما هزاره‌ها، بازاندیشی تاریخ اغلب موجب زندگی‌کردن در گذشته شده ‌است تا ابزاری برای ترسیم یک چشم‌انداز مناسب برای آینده و عبور از گذشته‌ی تاریک به یک آینده‌ی روشن. به همین منوال، شیوه‌ها و نیز نیت و فهم ما از بازاندیشی اندیشه‌های مزاری، ما هزاره‌ها را در حسرت مزاری نگه داشته ‌است. ما هزاره‌ها “در مزاری زندگی می‌کنیم” تا برای مزاری. ایده‌ی “برای مزاری‌زیستن” مستلزم مزاری‌شدن عصر خودمان است و مستلزم داشتن یک روایت و فکر پیش‌رونده و هم‌پای با الزامات عصر و روزگار امروز». به‌نوشته‌ی او، یکی از فوریت‌های مهم هزاره‌ها رهایی از این حسرت و زیستن در مزاری و زیستن در گذشته‌ است.

او همچنین خطاب به دیاسپورای هزاره گفته است که «ما هزاره‌ها برای تأثیرگذاری بر سیاست در افغانستان باید وارد ساختارهای سیاسی غربی شویم. سیاست افغانستان همواره دوسره است؛ سر بیرونی و سر درونی. سر بیرونی این سیاست اغلب مهم‌تر از سر درونی‌اش بوده/ است. بنابراین، ما هزاره‌ها برای تأثیرگذاری بر رخدادهای افغانستان باید اول در کشورهای جدیدمان/غربی به تأثیرگذاری برسیم. اگر در کشورهای جدیدمان هیچ باشیم؛ در افغانستان نیز هیچ‌ هستیم.»

در بخش دیگر این نوشته او به اهمیت مسأله‌ی اقتصاد اشاره می‌کند و تأکید می‌کند: «ما هزاره‌ها هنوز قدرت و اهمیت اقتصاد را در زندگی فردی و نیز در زندگی جمعی‌مان درست درک نکرده‌ایم. در گفتمان ما هزاره‌ها بحث اقتصاد گم ‌است. ما هزاره‌ها باید رسیدن به ثروت کلان را به یک عصبیت و مطالبه‌ی عمومی تبدیل کنیم. ما هزاره‌ها باید مهارت و هنر و ابزار پول‌درآوردن و رسیدن به قدرت اقتصادی را پیدا و مشق کنیم.»

او مهم‌ترین ابزار رسیدن به این اهداف را «نهادسازی و کار نهادی/سازمانی و دسترسی به نهادهای مدرن‌» می‌داند و می‌افزاید: «حالا ممکن ‌است تعدادی از ما به قدرت و ثروت برسیم، مهم اما این مسأله ‌است که تلاش‌ها و دست‌آوردهای انفرادی به تغییر جمعی منتج نمی‌شود. تغییر جمعی مستلزم تلاش و کار سازمانی/نهادی جمعی ‌است. ما هزاره‌ها باید از وضعیت واکنش نشان‌دادن به رخدادها با شعر و کافکا و بی‌نوایان و ملا صدرا عبور کنیم.»

به نظر می‌رسد که کار سازمانی، یکی از برنامه‌های محوری مزاری بود. او معتقد بود که نهادسازی و کار نهادی به ما این فرصت را مهیا می‌کند که از موضع قدرت در تعیین سرنوشت عمومی مشارکت داشته باشیم. مطالعه‌ی این‌که مزاری چطور به این دیدگاه رسید و چه راه پرفرازونشیبی را طی کرد، می‌تواند راهگشای ما برای طرح گفتمان‌سازی و گریز از گفتمان‌های عادت شده باشد. از همین منظر مرور زندگی و سبک مبارزاتی او می‌تواند آموزنده باشد.

زمانی نه چندان دور که خدمت دوساله‌ی عسکری در کشور ما برای مردان اجباری بود، در افکار عمومی، دوره‌ی عسکری یک نقطه‌ی مهم چرخش رفتاری جوانان و گامی اساسی در پخته شدن آنان تلقی می‌گردید. مرد جوانی که این دوره را سپری می‌کرد، در اذهان عمومی به‌عنوان فردی شناخته می‌شد که براثر چشیدن سردی و گرمی روزگار و قرار گرفتن در محیط‌های تازه و سخت، تجربه‌ای از دگرگونی درونی را کسب کرده است. به طوری که می‌شود استواری و استقلال اراده‌ی او را جدی گرفت.

به نظر می‌رسد این حکم عرفی بر روند زندگی مزاری هم صدق می‌کند. زیرا او وقتی در سن ۲۵ سالگی (۱۳۵۰) عسکری‌اش را تمام کرد، به آن حدی از پختگی رسیده بود که اراده‌اش در ترک زادگاه (چهارکنت) و یک سال بعد ترک وطن استوار گردد. او در کشورهای عراق و ایران ضمن تحصیل علوم دینی، در مبارزات سیاسی سهم گرفت و به همین دلیل در چهارمین سال تحصیل‌اش (۱۳۵۵) دولت وقت ایران او را واپس به داخل افغانستان رد مرز کرد.

مزاری پس از برگشت، با تأسیس کتاب‌خانه‌ی جوادیه در شهر مزار شریف، نشان داد که اراده‌اش برای مبارزه استوارتر شده است. تجربه‌ی این دوره‌ی هفت‌ساله (عسکری و مهاجرت)، به مزاری فرصت نوعی آزادی روانی از عادت‌ها و دگم‌اندیشی‌های جامعه‌ای را داد که در عین حال دلبسته‌ی آن بود. از آن پس سراسر زندگی او از طرح‌ریزی برنامه‌های آموزشی و فرهنگی گرفته تا انسجام‌بخشی به تشکل‌های فرهنگی و سیاسی، وقف ایجاد تغییرات به‌منظور بهبود جایگاه فرهنگی و سیاسی جامعه‌اش گشت.

یکی از مهم‌ترین رواج‌های عادی‌شده در نظام سیاسی و فرهنگی جامعه‌ی ما که برای مزاری یک آگاهی آزاردهنده بود، اشکال گوناگون تبعیضات در جامعه بود. ذهن رهاشده‌ی او در این راستا تلاش عصیانگرانه‌ای را به سمت تحرک بخشیدن یک رشته تغییرات آغاز کرد. این تلاش‌های خستگی‌ناپذیر برای تغییر، در ابعاد گوناگون تا واپسین لحظات زندگی‌اش در سخن‌ها و برنامه‌هایش مشهود بود. چه این سخن او که «ما باید تعصبات گوناگون نژادی را در جامعه‌ی افغانستان از بین ببریم. ما باید روحیه‌ای را در بین مردم خود به وجود آوریم که هیچ ملیتی از انتصاب خود به ملیت خود ننگ نکند»، و چه این سخن او با درنظرداشت محرومیت عادی‌شده‌ی زنان در جامعه که «زنان از کلیه حقوق انسانی برخوردار هستند و می‌توانند در همه عرصه‌های حیات اجتماعی و سیاسی کشور فعالیت داشته باشند» (غفاری، ۱۳۷۳، ص ۱۱۳)، نمونه‌هایی از گفتمان رفع تبعیض می‌باشد. اهمیت این گفتمان از آن‌جا ناشی می‌شود که سه‌دهه قبل برای بخش نسبتا گسترده‌ای از صاحبان قدرت سخنی ناپذیرفتنی تلقی می‌گردید.

به چالش کشیدن انحصار قدرت سیاسی از سوی مزاری را می‌توان در چوکات همین گفتمان رفع تبعیض بررسی کرد. انحصاری که حاکمیت اشرافیت قومی، یکسان‌سازی فرهنگی و تمرکز اداری از جمله شاخص‌های آن است. او خواهان دگرگونی این نوع سلطه به اقتدار عقلانی-قانونی بود که مهم‌ترین شاخص‌های آن تکثرگرایی سیاسی و فرهنگی است (عارفی، ۱۳۷۳). چنان که می‌گفت: «ما سیستم فدرالی را که در آن حقوق همه‌ی مردم افغانستان رعایت شده و سیستم انحصاری قدرت را درهم می‌شکند، مناسب‌ترین ساختار سیاسی برای آینده‌ی افغانستان می‌دانیم» (غفاری، ۱۳۷۳، ص ۵۵).

از منظر اخلاق فردی، او این نکته را عمیقا متوجه شده بود که تنها راه بلوغ و پالایش آدمی گذر از رنج و سختی است. و لذا مثل بعضی از نامداران دیگر اجازه‌ی پوسیدن در گنج را به خود نداد و مشتاقانه تلاش کرد که از راه کشیدن رنج مردمی به بالندگی برسد و به این ترتیب به زندگی‌اش معنا ببخشد. اشتیاق چنین رنج و سخت‌گیری نسبت به خود به تمام جنبه‌های زندگی او رسوخ کرده بود. به طوری که در میان یارانش کم‌تر کسی هست که خاطره‌ای از سخت‌گیری او نسبت به مصرف دارایی‌های عمومی یا بیت‌المال نداشته باشد. سادگی در خوراک، لباس و نحوه‌ی برگزاری محافل اشکال دیگری از سختی بود که تبدیل به استراتژی همیشگی او شده بود. مزاری با یک سرزندگی شگفتی چنین سختی و رنج را در دلش مهمان کرده بود. رنجی که در عمیق‌ترین لایه‌های زندگی، او را پرورش می‌داد و به منزلت معنوی‌اش می‌افزود. وضعیتی که یادآور گفته‌ی روان‌شناس معروف، کارل گوستاو یونگ می‌باشد؛ «در قلمرو روح، همه‌ی آفرینندگی‌ها و نیز هرگونه پیشرفت روانی انسانی، از رنج بردن جان آدمی برمی‌آید و دوری از رنج چیزی نیست جز رکود معنوی یا نازایی و سترونی روان» (کریمی، ۱۳۸۶، ص ۱۸).

تلاش‌های او برای تحمل رنج و تغییر وضعیت، البته همواره با نتایج موفقیت‌آمیز همراه نبود، اما برای یک زندگی خلاق باید ترس از شکست را کنار گذاشت و شجاع، کسی است که قدرت تحمل شکست را داشته باشد. مزاری از شکست نمی‌هراسید و هر شکست را فرصتی می‌دانست برای آن‌که طرحی نو دراندازد. تلقی او از شکست و موفقیت همچون بسیاری از بزرگان تاریخ، برخلاف آن چیزی بود که در سبک ادراکی مردم عادی وجود دارد. او موفقیت را نه صرفا در رسیدن به هدف بلکه قرار گرفتن در مسیر درست می‌دانست.

به همین‌گونه او توفیق را در پیش بردن دیگران، و خدمت به دیگران حتا به قیمت عقب افتادن خودش از زندگی می‌دانست. همچنان که فیزیک‌دان مشهور، البرت انیشتین در جایی گفته است: «پیشرو کسی نیست که از دیگران جلو می‌افتد بلکه پیشتاز و پیشرو واقعی کسی است که دیگران را نیز به پیش می‌راند» (همان، ص ۹۶). او یک مرد سخت‌گیر فرصت‌ساز بود؛ از راه مبارزه‌ی نفسگیر، نهادسازی متناسب با مقتضیات زمانه، و طرح گفتمان مشارکت همگانی و برابر همه‌ی شهروندان در تصمیم‌گیری‌های کلان کشور.

اکنون آزمون اساسی پیش روی هواداران اندیشه‌ی مزاری آنچنان که امین احمدی و عارف سحر خاطرنشان کرده‌اند، این است که چطور بتوانند با نهادسازی و روزآمدسازی ادبیات عدالت و انصاف، گفتمان او را ترویج نمایند. تکرار برگزاری محفل‌های سوگواری احتمالا برای مرهم‌گذاری دردهای جمعی هواداران اندیشه‌ی مزاری، تا حدی کارساز است اما اگر مصمم به ترسیم چشم‌انداز امیدبخش و هدف‌گذاری آن هستند، راه بهتر و آسان‌تر از نهادسازی و کار نهادی، تقویت گفتمان عدم تبعیض، و ترویج پلورالیسم با دوری جستن از ادبیات نفرت و خشونت پیش روی ندارند.

منابع:

  1. غفاری، عبدالله (۱۳۷۳)، فریاد عدالت (مجموعه مصاحبه‌های استاد مزاری در سال‌های ۱۳۷۱ – ۷۲)، قم، مؤسسه‌ فرهنگی، تحقیقاتی و آموزشی شهید سجادی.
  2. عارفی، محمداکرم (۱۳۷۹)، «شهید مزاری و متغیرهای اقتدار ملی»، هفته‌نامه همبستگی ملی (شماره ۶۹)، قم؛ مؤسسه شهید مزاری.
  3. کریمی، عبدالعظیم (۱۳۸۶)، در ستایش ناستوده‌ها، تهران، انتشارات عابد (چاپ دوم).