حکومتهای استبدادی غالباً رخنهناپذیر به نظر میآیند. این حکومتها سعی میکنند رخنهناپذیری خود را به شیوههای گوناگون به شهروندان یک کشور القا کنند. یکی از راههای مرسوم برای القای این استحکام، نشان دادن شدت در عمل و قاطعیت در گفتار است. از آن طرف، شهروندانی که در زیر حاکمیت چنین حکومتهایی زندگی میکنند نیز در اکثر موارد روایت حکومت را میپذیرند؛ یعنی قبول میکنند که حکومت جبارشان «رخنهناپذیر» است. به همین دلیل، امید چندانی ندارند که کمتر از معجزه، هیچ چیز دیگری بتواند وضعیت موجود را تغییر بدهد.
اما همین حکومتهای جبار و ظاهراً قوی، گاهی نشانههای آشکاری از ضعف و تزلزل خود بروز میدهند. یکی از این نشانهها را در حکومت طالبان نیز میبینیم. طالبان در ماههای اخیر نشر و پخش و خرید و فروش ۴۰۰ عنوان کتاب را در افغانستان ممنوع کردهاند. طالبان با همهی جهدی که میکنند تا حکومت خود را ظفرمند، استوار و رخنهناپذیر نشان دهند (حکومتی که بنیان آهنین آن بر دین شکستناپذیر اسلام و تعالیم حقهی آن نهاده شده)، عملاً از کتاب و اندیشههای مطرحشده در کتابها میترسند. طالبان کتابها را ممنوع میکنند، چون به استواری ایدئولوژی خود ایمان ندارند. گویی میدانند که اگر عقاید و باورهای قرونوسطاییشان در برابر اندیشههای متفاوت این عصر قرار بگیرند، آن عقاید و باورهای نااستوارشان از پیسنگ فرو خواهند پاشید.
در مقام تمثیل، حکومت طالبان که اینقدر بر حقانیت ایدئولوژی خود تأکید میکند، به کسی میماند که خود را «جهانپهلوان» معرفی میکند، اما حاضر نیست با هیچ حریفی به میدان پهلوانی برود. چرا؟ برای اینکه زیر دلش خالی است و از آزموده شدن در برابر حریفان میهراسد.
طالبان با ممنوع کردن چهارصد عنوان کتاب، به روشنی علامت میدهند که در برابر اندیشههای غیرطالبانی چهقدر ضعیف و آسیبپذیر هستند. این وضعیت دو معنای قابل تأمل دارد:
۱. خود طالبان اطمینان ندارند که هیچیک از باورها و موضعگیریهایشان بتواند در برابر اندیشههای نو تاب بیاورد.
۲. معنای هراس طالبان از قدرت اندیشههای بهتر این است که مردم افغانستان و اندیشهوران این ملک، در تولید و توزیع افکار بهتر بیشتر پافشاری کنند.
این دلالت دومی اهمیت به مراتب بیشتر دارد؛ برای اینکه وقتی ظلمت سیاسی بر یک ملک حاکم میشود و چنان مینماید که دیگر هیچ راهی بهسوی روشنایی نمانده است، شهروندان معمولاً باور خود به قدرت اندیشه را از دست میدهند. به همین خاطر، در اوضاع تیرهوتاری که حکومت استبدادی ایجاد میکند، بسیاری از شهروندان از هرچه از جنس اندیشه باشد ملول میشوند. در این فضا، تولید و توزیع اندیشه کاری بیثمر تلقی میشود و بهعنوان «حرف مفت»، وراجی بیحاصل و بهانهای برای گریز از مسئولیتهای عملی مورد تحقیر قرار میگیرد. در چنین وضعیتی، شهروندان ناراضی و ناراحت به اندیشهوران میگویند:
«کتابهای شما چه گُلی به سر ما خواهند زد؟ اگر غیرت دارید، تفنگ بردارید.»
این شهروندان میتوانند از رفتارهای حکومت استبدادی در برابر کتاب به برداشت متفاوتی برسند. چرا یک حکومت حتا به خود زحمت میدهد که ۴۰۰ عنوان کتاب را بررسی کند و ممنوعشان بسازد؟ اگر یک حکومت آنقدر محکم و رخنهناپذیر است که مبلغانش میگویند، چرا اینهمه وسواس به خرج میدهد که فلان کتابها به دست مردم نرسند؟
نباید فراموش کرد که وقتی یک حکومت استبدادی مثل حکومت طالبان، کتابی را در دستهی «زیانآور»ها قرار میدهد و ممنوعش میسازد، درجهی زیانی که برای آن کتاب قائل است بسیار بالاست. یعنی ضربهای که آن کتاب بر اندیشههای طالبانی وارد میکند (میزان زیان آن کتاب)، در حدی است که طالبان را مجبور کرده آن را ممنوع بسازند. این یعنی قدرت اندیشه. این یعنی اعتراف طالبان به ضعف فکری، تزلزل اعتقادی و سستی بنیان حاکمیتشان. حکومتی که استوار است، از کتاب و اندیشه نمیترسد. حکومتی که از نظر فکری دچار بنبست و پریشانی نباشد، از روبهرو شدن با اندیشههای متفاوت نمیهراسد و نمیگریزد.