شرل بنارد، همسر زلمی خلیلزاد، تصویر مثبتی از افغانستان تحت حاکمیت طالبان داده و گفته است که هرچند طالبان دختران را از تحصیل در مکاتب (بعد از صنف ششم) محروم کردهاند، همهی دختران میتوانند به مکاتب خصوصی بروند و درس بخوانند. او حتا ادعا کرده که وضعیت زنان افغانستان از وضعیت زنان در هند بهتر است.
چرا خانم خلیلزاد این سخنان را در رسانههای غربی مینویسد؟
یک پاسخ (و احتمالا پاسخ درستتر) این است که او این حرفها را میگوید، چون همسر زلمی خلیلزاد است. زلمی خلیلزاد در انتقال قدرت از نظام جمهوری به امارت طالبان نقش مرکزی داشت. در اثر تلاشهای آقای خلیلزاد، در افغانستان حکومتی روی کار آمد که در همین قرن بیستویکم تمام حقوق زنان را به صورت علنی زیر پا کرد. در میان این حقوق اساسی، حق آموزش، حق کار، حق سفر و حق مشارکت سیاسی و مدنی زنان بدون هیچ پردهپوشی لغو شدند. حال، خانم خلیلزاد برای این که بتواند نقش همسر خود در تحویل افغانستان به طالبان را توجیه کند، نیاز دارد که بگوید این “تحویل” چندان بد هم نبوده است. خود خلیلزاد هم چنین موضعی دارد. او نیز پیوسته میگوید که از رفتار طالبان در برابر زنان ناراحت است. شاید واقعا هم ناراحت باشد. اما از این که به روی کار آمدن یک حکومت تکقومی و تکگروهی کمک کرده است، قطعا چندان خوشحال است که ناراحتی اندکش از وضعیت زنان را صدبرابر جبران میکند. اگر چنین نمیبود، آن همه جهد نمیکرد که هرطور شده بساط نظام جمهوریت را جمع کند.
پاسخی دیگر به سوال بالا این است که خانم خلیلزاد واقعا باور کرده که وضعیت زنان در افغانستان خوب است و دختران در این ملک مشکلی برای تحصیل ندارند. اگر این پاسخ درست باشد، یعنی پای یک باور واقعی در میان باشد، آن وقت با همان مشکلی سروکار داریم که همواره در نگاه توریستی غربیها به مسایل افغانستان جاری بوده است. آن مشکل این است:
زنان و مردانی از غرب به افغانستان میروند، به عنوان توریست و روزنامهنگار و ماجراجو. بیشتر این زنان و مردان ابتدا افغانستان را یک جنگل وحش تصور میکنند که در آن هیچ چیز دیگری جز وحشت و درندگی اتفاق نمیافتد. فکر میکنند که طالبان تا زنی را ببینند، در جا بر او حمله میبرند و با دندان پاره-پارهاش میکنند. بعد، با همین تصورات معوج وارد افغانستان میشوند و در کمال ناباوری میبینند که طالبان حتا میخندند، حتا سلام میدهند، حتا میهماننوازی میکنند. آن وقت، احساسات این زنان و مردان غربی به جوش میآید و افغانستان را بسیار بهتر از آن چیزی مییابند که خود در ذهن خود ساخته بودند. در این مرحله، شروع میکنند به شکایت از این که واقعیتهای افغانستان تا حالا برایشان مسخ و مخدوش نشان داده شدهاند.
مشکل این نگاه توریستی مردان و زنان غربی این است که لبخند ملیح یک طالب خوشرو در میدان هوایی کافی کورشان میسازد. همین که میبینند طالب آن گرگ درندهای نیست که با دندانهای سرخ خونآلود بر کنار خیابان منتظر شکار ایستاده باشد (تصویری که خود از طالب ساختهاند)، فورا از یاد میبرند که طالبان چه ستمهای دیگری ممکن است بکنند- با لبخند، با زبان نرم، با لباس آراسته. اینجاست که محرومیت دختران و زنان از تحصیل در نظر این توریستهای میهمانیدیده و مهربانیچشیده به یک موضوع فرعی بدل میشود. این مشکل وقتی دهچندان میشود که طالبان در مواجهه با این توریستها و توریستنگاهان به عمد نیز بکوشند چهرهای معتدل و معقول از خود نشان بدهند. طالبان پیوسته این کار را هم کردهاند و میکنند. وقتی به مصاحبههای سخنگویان و مبلغان حکومت طالبان گوش میدهیم، احساس میکنیم که در حکومت این گروه نه کسی مخالف تحصیل زنان است و نه کسی طرفدار اندیشههای متعصبانه و افراطی. اما در همان حال، عقبگراترین فرمانهای رهبر طالبان نیز دایما تطبیق و اجرا میشوند. کسانی که صورت ماجرا را میبینند (مانند خانم خلیلزاد)، فراموش میکنند که آنچه واقعا به طور شباروزی زندگی زنان و دختران افغانستان را نابود میکند نیز دقیقا توسط همین حکومت اعمال میشود.