سخت‌ترین و آسان‌ترین کارها

بعضی کارها برای بعضی انسان‌ها سخت‌ترین کار است و بعضی کارها هم آسان‌ترین کار! همه با این کار مواجه هستیم. این‌که چه کاری برای شما سخت‌ترین کار است و چه کاری آسان‌ترین، من نمی‌فهمم. اما از خودم و یک تعداد دیگر را می‌دانم.

حالا که گپ و گفت تفاهم‌نامه‌ی همکاری میان امنیت ملی افغانستان و آی اس آی پاکستان به بازار کشیده شده و مخالفان بسیاری هم پیدا کرده، به نظر من سخت‌ترین کار برای آکادمی علوم افغانستان این است که یک بار دیگر اطلس اتنوگرافی اقوام غیر پشتون افغانستان را به بازار عرضه و سپس سریع آن را جمع‌آوری و نابود کند.

از طرف دیگر خبر سفر هیئت سیاسی طالبان به ایران به گوش می‌رسد. در این قسمت سخت‌ترین کار آن است که رهبر ایران در مورد پیش‌رفت هسته‌ی سخنرانی داشته باشد و در یک قسمت سخنرانی خود نگوید که زنان ایران زمین باید بدانند که حفظ حجاب، یکی از مراحل غنی‌ سازی اورانیوم است. انرژی هسته‌ی حق مسلم ماست. بناءً حجاب تان را نگهدارید، سقوط دشمن نزدیک است.

شورای امنیت ملی امضای تفاهم‌نامه را رد کرده و گفته که کار جریان دارد و روند این تفاهم‌نامه هنوز تکمیل نشده اما کار جریان دارد. در این خصوص مسئله سخت بودن کارها مطرح نیست. مسئله جای دیگر است. کشف همین “جای دیگر” خود سخت‌ترین کار برای کارشناسان و سیاست‌مداران است. هرچند که یک عده می‌گوید که سردم‌داران مملکت تصمیم گرفته این بار مملکت را به شکل پرچون بفروشد. عمده‌فروشی چندان فایده نکرده برای ما.

معصوم استانکزی قرار است وزیر دفاع مملکت شود، اما حزب جمعیت اسلامی آن را قبول ندارد. لطفاً بیایید برای چند دقیقه سکوت کنیم. تراژدی بزرگیست. جمعیت معصوم استانکزی را شریک در قتل برهان الدین ربانی رییس پیشین حزب جمعیت اسلامی می‌داند.

هرچند نام اشرف غنی به عنوان یکی از متفکران برتر جهان رفته،‌ اما حالا سخت‌‌ترین کار برای اشرف غنی این است که بگوید من تمام فکرم را فدای چند کلمه سیاستی می‌کنم که جناب اتمر بلد است. در همین حال اتمر، از این‌که تا حالا هیچ‌وقت این‌قدر صاحب رای و تدبیر نبوده،‌ از خوش‌حالی شاید چیز کند اما همین چیزکردن خود را یا نمی‌فهمد، یا اگر می‌فهمد،‌ یکی از سخت‌ترین کارها بیان کردن چیز کردن شان باشد.

برای دوستم شاید سخت‌ترین کار،‌ این باشد که مثلاً معاونین تمام رییس جمهورهای دنیا در یک شهر جمع شوند و هر کدام نیم ساعت سخنرانی نماید. اما برای دانش،‌قطعاً چیزی دیگری خواهد بود. دانش قبل از آن‌که بدرد مشاوریت بخورد، بهتر آن بود که زیر سایه‌ی باریک درختان نحیف می‌نشست و روز یک کتاب حقوقی-قانونی برای ما عرضه می‌کرد. آهای جناب دانش!! آیا موافقی؟!

حالا آسان‌ترین کارها؛ برای شخص خودم آسان‌ترین کار، نان خوردن است. سخت عاشق خوردنم،‌ از بس عاشق خوردنم، دیروز یک رفیق شاعرم نوشته:
تو که شبیه کرگدن‌ها نان می‌خوری
یارت که نان دانه‌ی هفتاد روپه شود.

برای اشرف غنی تا این‌جای کار که برکناری گروهی کارمندان سابق دولتی و وارد نمودن گروهی هم‌تیمی‌های سابق خودش،‌آسان‌ترین کار است. گفته می‌شود ایشان بلد است تاکسی چه‌طوری سوار می‌شود.

برای شورای امنیت ملی با مشورت حنیف اتمر، یکی از آسان‌ترین کارهای این دنیا، فریب دادن اشرف غنی و بقیه مردم است. البته خدا این شورا را وارد فاز بدبختی نکند،‌ ورنه یک کشور را به یک سرمه‌ی چشم می‌فروشند. کم کشور فروش خو نداریم!؟

تنها کسی که نه غصه‌ی کارهای سخت و سخت‌تر را دارد و نه هم برایش کار یا کارهای آسان مطرح است،‌ کسی است که میزان توانایی و اخلاق انسانی را برای همه یک‌سان نداده. یکی را کم داده که امتحانش هم سخت است. خوب کاری به او نداشته باشیم، ورنه همین فردا که ما از خواب بیدار می‌شویم، ممکن است خشم دریای کابل برانگیختانده باشد و ما در حوالی شاه دو شمشیره نفس‌زنان در فکر نجات خود باشیم.

راستی یکی از سخت‌ترین کارها این است که من بگویم: « رنگ‌ها را دوست ندارم اما برای یک ترموز دانه انار حاضرم بیست و پنج دانه نارنجک را در دریای کابل زیر خاک کنم. بعدش به کاکای خود بگویم که کاکا نارنجک‌هایت را زیر خاک کردم، احوالش را بگیر، مبادا بپوسد.