نویسنده: مارگارت والترز
انتشارات: آکسفورد
مترجم: معصومه عرفانی
بخش نوزدهم
اوایل قرن نوزدهم میلادی: زنان اصلاح گر- 5
او در سن 37 سالگی، در قطعهای از رمانی که «کساندرا» نامید، به تلخی میپرسد: «چرا زنان، با وجود هوش، احساسات و قواعد و اعمال اخلاقی، جایگاهی در جامعه دارند که هیچ کدام از این سه مورد در عمل به کارشان نمیآیند؟»
زندگی او در 1853، زمانیکه پدرش تصمیم گرفت علیرغم مخالفتهای شدید مادرش، سالانه پانصد یورو به او پرداخت کند، تغییر کرد. او نهایتا از سلطۀ خانوادهاش رها شد و برای مدتی سرپرستی نهاد «زنان نجیب بیاعتبار» را به عهده گرفت. او مصمم بود تا هر چیزی را که میتواند راجع به پرستاری بیاموزد و به طور منظم هر روز صبح زود بیدار میشد، نشریههای رسمی دولتی را میخواند و با جدیت کار میکرد. گرچه او گاهی درگیر افکار نگران کننده و آزاردهندهای بود که شاید برای یک زن «نامناسب و ناممکن» باشد که خود را وقف «کارهای خیریه در بیمارستان یا هر جای دیگری» کند. با این حال، او در 1854، در دورۀ شیوع وبا، در بیمارستانی در لندن کار میکرد.
نایتینگل در این مدت به قدر کافی شهرت کسب کرده بود تا در جریان جنگهای کریمه، همراه با گروهی از پرستاران برای رفتن به اسکوتاری دعوت شود. او خیلی زود تبدیل به یک قهرمان ملی شد. نکتهی جالب توجه این است که او در آن زمان، گرفتار طوفانی از احساسات شده بود و مانند یک «زن واقعی» -در واقع، یک فرشتهی نجات- رفتار میکرد، که زندگی آسوده و تجملی خود را انکار کرد تا باعث آرامش و راحتی سربازان زخمی در کریمه شود. تصویر «بانویی با چراغ»، تمثالی که تجلیلی از دلسوزی و مهربانی او، و همچنان تهذیب نفس، آرامش و ظرافت زنانهاش بود، به طور گسترده پخش میشد.
او بدون شک نگرانی عمیقی راجع به بیمارانش داشت و با سربازان عادی احساس همدردی میکرد. اما سهم بزرگتر او در این جنگ، احتمالا در این حقیقت نهفته است که او مدیری فوق العاده باخرد و قدرتمند بود. او در آن زمان نوشت «حالا من لباس ارتش بریتانیا را میپوشم. تبدیل به یک آشپز، خانه دار، جاروگر، رختشو، انباردار و فروشندۀ واقعی شدهام». سالهای دوران جنگ کریمه و پس از آن، بدون شک خوشایندترین و بهترین و شادترین دوران زندگی او بودند.
نایتینگل نپذیرفت تا کارش را پس از پایان جنگ متوقف کند و به جای آن با انگیزهای بالا عهده دار تحقیقاتی در مورد وضعیت بهداشت و سلامت ارتش انگلستان شد. زمانیکه او در سالهای پس از آن برای دوره های طولانی از کار کناره گرفت –کاری که به عنوان یک عمل مسخره و مد روز و نشان دهندۀ شکنندگی زنانه برداشت شد-، تنها به این دلیل بود که زمان بیشتری برای کار تاثیرگذار داشته باشد، بدون اینکه مادر و خواهرش برای او مزاحمتی به وجود بیاورند. با این حال او در تناقض آزاردهنده و فریبندهای قرار داشت: در ظاهر و براساس آنچه بخاطرش مشهور شده بود، الگوی از خودگذشتگی «زنانه» و وقف خود برای دیگران؛اما در حقیقت، مدلی از اعتماد به نفس، استقلال رای، مصمم و حتی قهرمانی که فرصتهای فراوانی را برای زنان گشود. مثال او، در حقیقت کمکی بود برای به وجود آمدن ایدهای قابل قبول و پسندیده برای آموزش زنان برای به عهده گرفتن شغلهایی به خصوص و کار بیرون از خانه و یا تجارتهای خانوادگی.
هریت مارتینو نیز از دیگر زنان فعال در آن دوران بود که تاکید میکرد دفاع او از زنان، غیر شخصی و کاملا منطقی است. مارتینو، ماری ولستانکرافت را بخاطر اینکه واقعا برای زنان مشکل ساز بوده است بیاعتبار میدانست اما خود بعدها یک معلم و نویسنده شد. نخستین کتاب او، «تصویری از اقتصاد سیاسی» در 1832، زمانیکه او 30 ساله و چهرهای ناشناخته بود، منتشر شد. موفقیت آمیز بودن این کتاب قدمی بود برای اینکه او تبدیل به روزنامهنگاری متخصص در تئوری اجتماعی و اقتصادی محبوب در آن زمان، با خوانندگان فراوان شود. او که تجربهی سفر به آمریکا را داشت و با طرفداران براندازی بردگی در آنجا کار کرده بود، مباحث آنها در زمینۀ برده داری را در مورد مسایل زنان به کار برد:
«انصاف تنها بخاطر حقوق قدرتمندان انکار میشود. در هر دو مورد-بردهها و زنان-، رضایت اکثریت و رنج اقلیت سرکوب شده، یکی بخاطر تخریب نشدن طبقه بندیها و دیگری برای لذت بردن گروه حاکم از حقوق (انحصاری) انسانیشان، توجیه میشود».
همزمان، او پیوسته و احتمالا با کوتاه اندیشی، حمایت از «زنان به عنوان یک مساله» را انکار میکرد. استدلال او این بود که «زنان نیز مانند مردان باید تلاش کنند هرچه خود را برای آن مناسب میدانند به دست بیاورند». بعد از اینکه «جامعۀ آمریکایی» او منتشر شد، زنان زیادی به او نوشتند و شکایت میکردند که «قانون و سنتهای انگلستان» باعث سرکوب آنها میشود و از او برای تغییر اوضاع کمک میخواستند؛ تعدادی نیز در ازای توصیههایش به او پیشنهاد پول، تشویق و حمایت در برابر افتراها و ناسزاها داده بودند.
اما در کل، مارتینو به شدت از نشان دادن احساساتش خودداری میکرد. او عمیقا نسبت به زنانی مانند کارولین نورتون که با پرده برداشتن از زندگی و مشکلات شخصیاش در جهت تغییر قوانین ازدواج تلاش میکرد، و در نظر مارتینو این کارش تجاوز به نجابت زنانه بود، برخورد سرد و بیتفاوتی داشت.