مقدمه‌ای کوتاه بر فمینیسم (Feminism: A Very Short Introduction)

نویسنده: مارگارت والترز

انتشارات: آکسفورد

مترجم: معصومه عرفانی

بخش بیست و پنجم

اواخر قرن نوزدهم: زنان مبارز-6

باتلر در طی این سال‌ها ثابت کرد که رهبر قدرت‌مند و شخصیت تاثیرگذار است. سخنرانی‌ها و نوشته‌های او، اغلب ترکیبی کارآمد از استدلال دقیق و روشن همراه با احساسات پر شور بودند.

او در 1871 براساس تجربه اش از کار با زنان تن فروش، مقاله‌ی منتشر کرد و این بحث را مطرح کرده بود که «قانون بیماری‌های واگیردار»، در نهایت به تعلیق «قانون آزادی، Habeas Corpus Act» خواهد رسید. به باور او، قانون‌گذاران «در واقع گونه‌ی از سیستم ارباب رعیتی و برده‌داری را معرفی کرده اند. آن‌چه من می‌گویم نه از روی احساسات، بلکه با بررسی دقیق روند و معنای قانونی این قوانین است». این مساله و اعتراضات او، احساسات زنان را در سراسر کشور برانگیخته بود. او در 1870 در نامه‌ی به  نخست وزیر که عضوی از انجمن ملی زنان بود، بر این مساله تاکید کرد که:

«هیچ‌کدام از زنان، مادران، همسران، خواهران و دختران نیستند که جرات داشته باشند با احساس امنیت بیان کنند که آن‌ها نیز در همان موقعیت محافظت نشده و بدون مراقبت و در تنگنای فقر و فساد به دنیا آمده اند، و شما آن‌ها را با افتخار گرامی داشته باشید… اما شاید او در آن زمان که دختری نوجوان و ناآگاه و معصوم بود، مانند آن‌ها گمراه نشده باشد… گرفتار در گرداب وحشت‌ناکی که جامعه بیشترین تلاش خود را کرده است تا راه خروجی برای آن باقی نگذارد».

جوزفین باتلر و گروه به سرعت در حال رشد او، شامل طرف‌دارانی قابل احترام و دارای موقعیت والای اجتماعی، خیلی زود تبدیل به یک گروه فشار قدرت‌مند شدند. مبارزات آن‌ها استانداردهای دوگانه‌ی جنسی را که سنت‌های قدیمی به شکلی معنادار آن‌ها را از دید پنهان کرده بود را به روشنی به تصویر کشید. آن‌ها با قاطعیت بحث می‌کردند که این استانداردهای دوگانه نه تنها زنان تن فروش، بلکه اکثر زنان را سرکوب می‌کند و به شکلی دقیق، ظریف و گسترده تقریبا در تمام جنبه‌های زندگی روزمره‌ی زنان، هم در خانه و هم در محل کار آن‌ها ریشه دوانده است. مدتی بعد، باتلر با ارائه‌ی مدارکی به یک «کمیته‌ی انتخابی پارلمانی» به تاثیرات غیر مستقیم و مصیبت‌بار این قانون بر مردان و زنان اشاره کرد. او هم‌چنان نوشت که در دیدار از کاتهام «من خفت و حقارت سربازان جوانی را دیدم که به ارتش پیوسته بودند… آن‌جا پسرانی بودند که به نظر نمی‌آمد بیشتر از سیزده سال داشته باشند… آن‌جا هم به اندازه‌ی خود جهنم دشوار و دهشت‌ناک بود». در نگاه او، تبهکاران و بهره‌برداران واقعی، دلالان جنسی بودند؛ کسانی‌که با «برپاکردن خانه‌هایی‌که در آن زنان به مردان فروخته می‌شوند» کسب درآمد می‌کردند.

در دهه‌ی 1880، آنی بیسانت، گونه‌ی متفاوت از استثمار و بهره‌کشی را که تا حدی نیاز فوری‌تر و اساسی‌تر به رسیدگی داشت را مطرح کرد: فاش کردن شرایط حقیقتا وحشت‌ناکی از کارخانه‌های کبریت‌سازی در شرق لندن که زنان در آن کار می‌کردند. او نامه‌ی عمیق، تاثیرگذار و بااحساس به تعداد زیادی از سهام‌داران این کارخانه‌ها که اتفاقا مردان مذهبی و دین‌دار بودند، فرستاد: «در مقابل شما چهره‌های رنگ پریده و بیمار دختران، مردان دیگری است… هنگامی که آن‌ها کلاه مندرس خود را از سر برمی‌دارند و سرهای‌شان را که از ساییده شدن مدام توسط جعبه‌هایی‌که بر آن‌ها حمل می‌کنند، دیگر مویی بر آن‌ها نمانده است نشان میدهند… آقای دین‌دار، آن‌ها موهای‌شان را از دست می‌دهند تا سود شما بیشتر شود… من با آشکار کردن عمومی این ننگ و فضاحت جلوی شما را خواهم گرفت».

در آن زمان، پیشرفت در تمام مسایلی که زنان با آن روبرو بودند دیده می‌شد. اما در سراسر این قرن، اغلب زنان و هم‌چنان تعداد اندکی از مردان حامی آن‌ها، مانند تامپسون و میل، برای حق رای زنان نیز بحث می‌کردند. در دهه‌ی آخر این قرن، این دادخواست خیلی جدی شد و مدافعان حق رای زنان، –و بعدها مبارزان حق رای زنان–، محوریت این گفتگوها را به دست گرفتند.

فصل ششم

مدافعان حق رای زنان-1

در سراسر قرن 19 میلادی، حق رای به تدریج تبدیل به دادخواست مرکزی فمنیست‌ها شد. حق رای اهمیت فوق‌العاده‌ی برای زنان داشت. از طرفی اهمیت سمبولیک داشت و به معنای به رسمیت شناختن حق زنان برای شهروندی کامل بود و از طرف دیگر، راه عملی، فوری و اساسی برای ایجاد اصلاحات هرچه بیشتر و به وجود آوردن تغییرات کاربردی در زندگی زنان بود.

اما به تدریج ثابت شد که دست‌یابی به حق رای، منازعه‌ی پیچیده، دشوار و طولانی است که پیروزی در آن دهه ها طول کشید. پافشاری و استقامتی که زنان برای طرح مساله‌ی حق رای زنان از خود نشان می‌دادند و گسترش روزافزون این گفتگوها و نیز عزم استوار آن‌ها در برابر خصومت‌ها و برخوردهای زننده‌ی که نه تنها از طرف مردان، بلکه از طرف زنان دیگر نیز با آن روبرو می‌شدند، تبدیل به داستان الهام‌بخش شده بود.

اما پیش از آن نیز درخواست‌هایی در رابطه با حق رای زنان وجود داشت: ویلیام تامپسون، تحت تاثیر آنا ویلر، این مساله را در اوایل 1825 به روشنی و فصاحت مطرح کرده بود. ماریون رید در 1843، کلیشه‌هایی‌که “عرصه‌های مناسب برای زنان” را تعیین می‌کردند و این دیدگاه را که “تاثیری‌که قرار است زنان بر مردان داشته باشند (از طریق زیبایی، متانت و صفات خاص زنانه شان)، تمام آن چیزی است که یک زن به آن نیاز دارد” را کاملا بی‌اعتبار خواند.