مقدمه‌ای کوتاه بر فمینیسم (Feminism: A Very Short Introduction)

نویسنده: مارگارت والترز

انتشارات: آکسفورد

مترجم: معصومه عرفانی

بخش سی‌و‌دوم

فمینیسم، در اوایل قرن بیستم- 2

اما «برابری» تنها مسئله‌ی مهم برای NUSEC نبود، بلکه مسئله‌ی «تفاوت‌ها» نیز از مواردی بود که بر آن تأکید داشتند. اعضای این گروه تلاش می‌کردند تا به مشکلات و نیازهای خاص زنان بپردازند. النور راتبون، زمانی که به عنوان رییس سازمان تعیین شد، ‌‌گفت که زنان نه تنها باید خواستار برابری با مردان باشند، بلکه هم‌چنان باید «خواستار هر آن چیزی باشند که برای تحقق‌بخشیدن به نیروهای بالقوه‌ای که بر بنیاد طبیعت زنانه‌ی درون‌شان نهاده شده، به آن نیاز دارند، و نیز آنچه برای تطبیق‌دادن خود به شرایط‌ محیطی به آن نیازمند هستند». خواسته‌های آن‌ها شامل اصلاحات در قانون طلاق، قانون حضانت کودکان و نیز قانون مربوط به زنانی که با تن‌فروشی زندگی می‌کردند، می‌شد. در 1921، گروه «شش هدف/‌Six Point» تأسیس شد که شامل تعداد‌ زیادی از زنان مبارز حق رای، از جمله ربکا وست، روزنامه‌نگار و رمان‌نویس بود؛ اما خواسته‌های این گروه رادیکال نبودند. آن‌ها نیز مشکلات خاص زنان را به بحث گرفتند و خواستار برخورد بهتر با زنان مجرد و بیوه‌هایی که کودک داشتند و نیز اصلاح قانون مربوط به خشونت و تجاوز به کودکان شدند. خواسته‌ی آن‌ها، حقوق برابر در حضانت کودکان برای زنان و مردان متأهل و مزد برابر برای معلمان زن و مرد بود و نیز تبعیض‌هایی که در خدمات عمومی دولتی علیه زنان وجود داشت را به چالش کشیدند. آن‌ها هم‌چنان فهرست سیاهی از آن تعداد اعضای پارلمان که با منافع و گفت‌وگوهای زنان مخالف بودند را منتشر کردند و زنان را تشویق می‌کردند که بدون توجه به وابستگی سیاسی‌شان، علیه آن‌ها رای بدهند.

در دهه‌ی 1920، نشریه‌های متعددی که به طور مشخص در باره‌ی زنان بودند، آغاز به کار کردند. اگرچه عنوان‌های این نشریه‌ها (زنان و خانه، خانه‌داری خوب)، به تنهایی محتویات آن‌ها و انتظارهای محدودشان از مخاطبان را نشان می‌داد؛ با این‌حال، در آن زمان صداهای متفاوت نیز با دیدگاه‌هایی عمدتاً رادیکال در مورد جایگاه زنان وجود داشتند؛ از جمله نشریه‌ی «Time and Tide» که در 1920 تأسیس شد و افرادی کاملاً متفاوت و برجسته، از جمله ویرجینیا وولف، ربکا وست و رز ماکولی در آن سهم داشتند. این مجله تأکید می‌کرد که زنان باید مستقلانه عمل کنند و تمام حزب‌های سیاسی را برای جدی‌گرفتن مسایل و نگرانی‌های زنان تحت فشار قرار دهند. آن‌ها هم‌چنان طیف وسیعی از مسایل زنان را به گفت‌وگو و بررسی می‌گرفتند که مهم‌ترین آن‌ها شامل جایگاه زنان مجرد و بیوه و نیز حضانت کودکان بود. ربکا وست در 1925، مانند اغلب اوقات با لحنی عمداً برانگیزاننده نوشت:

«من یک فمینیست سنتی هستم… زمانی که به ما با خون‌سردی گفته می‌شود که دوران تضاد جنس‌ها به پایان رسیده است و بنابراین ما باید همراه با مردان، دست در دست پیش برویم، من این را باور نمی‌کنم».

وست یک سوسیالیست و از مدافعان حق رای زنان بود که همیشه از بحث در این مسایل لذت می‌برد. او هم‌چنان باور داشت که هنوز موضوعات فراوانی وجود دارند که زنان باید به خاطر آن‌ها مبارزه کنند.

نوشته‌های او دامنه‌‌ی گسترده‌ای از موضوعات را پوشش می‌داد. او با خرد و درکی بالا  مسایل زمانش را به بحث می‌گرفت و گاهی از زبان طنز استفاده می‌کرد. او احساساتی‌شدن و ایده‌آل‌های مردان در باره‌ی زنان را به استهزا می‌گرفت. اما به همان اندازه نیز نظری نامساعد در مورد زنان طبقه‌ی مرفه داشت که تمام روز بیکارند و وقت‌شان را به «ولگردی در خانه‌های‌شان» می‌گذرا‌نند و هیچ‌چیزی غیر از ذهن خام و خالی با خود ندارند.

ربکا وست در سال‌های بعد، متن‌هایی مؤثر و مهم در مورد محاکمه‌ی جنایت‌کاران جنگی نازی نوشت و در اواخر 1930، کتابی طولانی و قابل توجه در باره‌ی یوگسلاویا منتشر کرد. در طرف دیگر، رمان‌های او قرار داشتند که احساساتی غیرقابل انتظار و اغلب ناخوشایند در روابط میان مردان و زنان را آشکار می‌کردند. احتمالاً آنچه در این رمان‌ها دیده می‌شد، ناشی از زندگی شخصی ناکام خود او‌ست: او فرزندی نامشروع از اچ.جی. ویلز داشت و اگرچه او و ویلز چند سالی با هم زندگی کردند؛ اما در حقیقت، او پسرش آنتونی را به تنهایی بزرگ کرد. متأسفانه آنتونی بعدها به شکلی تند و زننده و ظاهراً بدون هیچ‌درکی از زندگی دشوار مادرش، به مخالفت علیه او برخاست.

در تمام این سال‌ها، نشریه‌های مشهور آن زمان، چه با خشم ‌یا کنایه، متمایل به این بودند که فمینیست‌ها را به عنوان زنانی مجرد و ناکام، یا زنانی شریر به تصویر بکشند. یکی از روزنامه‌نگاران گفت که بسیاری از زنان جوان، در نتیجه‌ی جنگ، «عقیم شده‌اند. جنسیت زنانه‌ی‌شان را از دست داده‌اند و بیشتر مردوار شده‌اند. این اختگی و گاهی خنثابودن آن‌قدر در آن‌ها نمایان است که دیگر باید در اشاره به  یک زن، او را به جای «او (she)»، با ضمیر «آن (it)» توصیف کرد». معلمان زنی که در خدمات عمومی دولتی وظیفه داشتند، اغلب مانند دیگر زنان مجبور به مبارزه علیه نابرابری‌ها و تبعیض‌ها بودند. هم‌چنان‌ دهه‌ی 1920، آغاز یک بحران عمیق اقتصادی بود و مانند همیشه زنان، اولین کسانی بودند که شغل‌های‌شان را از دست دادند.

با تمام این‌ها، مسلماً زنان بسیاری بودند که در نتیجه‌ی تلاش‌های امیلی دیویس و سهم مهم او در بهبود وضعیت آموزشی زنان (مراجعه شود به فصل پنجم)، در سطح برابر با مردان در مدارس و دانشگاه‌ها و به گونه‌‌ی مناسب‌، تحصیل‌ می‌کردند.