مقدمه‌ای کوتاه بر فمینیسم (Feminism: A Very Short Introduction)

نویسنده: مارگارت والترز

انتشارات: آکسفورد

مترجم: معصومه عرفانی

بخش سی‌و‌سوم

فمینیسم در اوایل قرن بیستم- 3

ویرجینیا وولف در کتاب «اتاقی از آن خود»، به زبان معمول خودش، تجربه‌ی شخصی‌اش از رفتارها و شیوه‌هایی که در دانشگاه کمبریج استفاده می‌شد و نشان‌دهنده‌ی این دیدگاه بود که زنان شهروندانی درجه دوم هستند را چنین بیان می‌کرد: منع‌شدن، خودش از وارد‌شدن به کتابخانه‌ای مشهور و این‌که او و یکی از دوستان همکارش در کالج زنان، غذایی خیلی ساده‌تر از مردان داشتند. در 1935، نویسنده‌ای دیگر، دوروتی ال.سایرز، در رمانش «شب پرزرق و برق Gaudy Night»، بر بنیاد تجربه‌ی خودش از تحصیل در کالج سامرویل، آکسفورد، داستانی گیراتر و کامل‌تر را ارائه داد و از صداقت، زیرکی و وظیفه‌شناسی زنان نوشت.

مبارزه برای برابری قانونی، مدنی و تحصیلی عنصر مرکزی فمینیسم بود (و تا حدی هنوز هم هست). اما این جنبش هم‌چنان تفاوت‌های میان دو جنس را برجسته می‌کند و خواستار درکی فراگیرتر، دقیق‌تر و جدیدتر از نیازهای خاص زنان به عنوان همسران و مادران می‌شود. یکی از جالب‌ترین و در نهایت، مهم‌ترین و قابل توجه‌ترین رویدادی که در قرن 20 پیش آمد، مرتبط با یکی از موضوعاتی بود که به‌ندرت در گفت‌وگوهای عمومی وارد شده بود و حتا هنوز هم می‌تواند مخالفت‌های شدیدی را برانگیزد: پیش‌گیری از بارداری. اوایل 1877، سازمان‌ طرف‌دار کنترول بارداری، فدراسیون مالتوزیان، متن‌های‌ تبلیغاتی در مورد راه‌های پیش‌گیری از بارداری منتشر کرد. دو نفر از مصمم‌ترین اعضای آن، آنی بیسانت و چارلز برادلاف، برای انتشار مقاله‌ای آمریکایی در رابطه با این موضوع، با عنوان «قانون جمعیت»، مورد محاکمه قرار گرفتند. (آنی بیسانت چند سال بعد در دهه‌ی 1880، یکی از حامیان پرآوازه‌ی اعتصاب کارگران زن در مورد وضعیت کارخانه‌های بریانت و مای شد.)

«قانون جمعیت» توسط مارگارت سانگر نوشته شده بود که به عنوان پرستار با زنان محله‌های فقیرنشین نیویورک کار کرده بود. علاوه بر آن، او ماه‌نامه‌ای به نام «شورش زنان» را تأسیس کرده بود که نه تنها زنان را تشویق به انقلاب می‌کرد، بلکه‌ ظاهراً ریسک اصلی او در این نشریه، ارائه‌ی اطلاعاتی در باره‌ی کنترول بارداری بود. او در رساله‌ای با عنوان «محدود‌کردن خانواده» می‌گوید که پیش‌گیری از بارداری باعث سلامتی و زیبایی بیشتر می‌شود. سانگر‌ ایالات متحده را یک روز پیش از برگزاری دادگاهی که با اتهام فرستادن نامه‌های «ناپسند»، قرار بود برای او برگزار شود، ترک کرد. او در 1914 به گلاسکو رسید و در جولای 1915 به لندن رفت؛ جایی که او ماری استاپز را ملاقات کرد.

رابطه‌ی این دو نفر، علی‌رغم علاقه‌مندی‌های مشترک‌شان، هرگز آسان و هموار نبود. استاپز زنی سخت‌گیر و پیچیده بود. بلند‌همت و دارای هوش بالایی بود. با تشویق‌های پدرش تحصیل را ادامه داد و به دانشگاه رفت و لیسانس علوم تجربی گرفت. اما راجع به بسیاری از مسایل مرتبط به هر دو جنس، کاملاً ناآگاه بود. احتمالاً این در مورد بسیاری از دختران «خوب تربیت‌شده» در آن زمان صدق می‌کرد. با این وجود، وسعت ناآگاهی او تا حدی غیرمعمول به نظر می‌آمد. بعد از رابطه‌ای دوستانه و طولانی با مردی جاپانی به نام فوجی، او با مردی به نام رجینالد گیتز ازدواج کرد. این ازدواج هرگز به حد کمال نرسید؛ اما سه سال طول کشید تا او بفهمد در زندگی مشترکش چیزی کم است. ازدواج دومش با هامفری روی نیز به اندازه‌ای که او گمان می‌کرد، هیجان‌انگیز نبود. با این‌حال، روی زمانی که استاپز بعدها تصمیم گرفت یک کلینیک کنترول بارداری باز کند، حمایت سخاوت‌مندانه‌ای نسبت به کار او نشان داد. اما استاپز در نهایت راه‌هایی‌ کارآمد برای عبور از این ناآگاهی‌اش یافت و از این راه‌ها برای کمک به زنان دیگری که تقریبا مانند خود او در جوانی‌اش‌ ناآگاه بودند، استفاده کرد. او بعدها کتاب «ازدواج عاشقانه» را در 1916 نوشت که در دو هفته‌ی اول دو هزار نسخه از آن به فروش رفت و تا پایان سال شش بار تجدید چاپ شد. پس از آن او کتاب‌های «پدر و مادر‌بودن خردمندانه» را در 1918 و «مادری درخشان» را در 1920 منتشر کرد. سبک نگارشی او تا حدی پیچیده بود. او در یکی از کتاب‌هایش از دشواری حمایت از کودکان بسیاری که در نتیجه‌ی بارداری‌های متعدد با ضعف یا حتا ناتوانی جسمی و ذهنی به دنیا می‌آیند، سخن گفت.

با این‌حال، ماری استاپز ثابت کرد که برای مارگارت سانگر دوستی وفادار است. زمانی که سانگر به آمریکا بازگشت و مجدداً مورد تعقیب قضایی قرار گرفت، استاپز برای حمایت از او قدم پیش گذاشت و نه تنها دادخواستی از جانب او ترتیب داد، بلکه به عنوان شخصیتی مستقل به رییس جمهور آمریکا نوشت:

«آقای رییس جمهور، شما هرگز تصور کرده‌اید که چه معنا دارد، زنی باشی که تاروپودش، تمام اعضای بدنش، مویرگ‌های خونی‌اش و ذره ذره‌ی وجودش، با وحشتی روز‌افزون و رازآلود، طولانی‌تر و نافذتر از هر کابوس دیگری، از وحشت رشد جنینی ناخواسته در بطنش زهرآلود شده باشد؟»

کتاب‌های ماری استاپز- که حداقل از نظر کاربردی، مشخصا پاسخ‌گوی نیاز اساسی بودند- فروش خیلی خوبی داشتند. تأکید او بر این مسئله که «نیازهای یک مرد عادی، قوی‌تر و باارزش‌تر از نیازهای یک زن عادی نیستند»، مسلماً بر نقطه‌ای دست گذاشت که برای دیگر زنان نیز اهمیت زیادی داشت. بعدها او و رجینالد گیتز، یک کلینیک کنترول بارداری را در هالووی‌ در شمال لندن‌ گشودند. جایی که به زنان فقیر به طور رایگان‌ توصیه‌های پیش‌گیری از بارداری ارائه می‌شد.