مقدمه‌ای کوتاه بر فمینیسم (Feminism: A Very Short Introduction)

نویسنده: مارگارت والترز

انتشارات: آکسفورد

مترجم: معصومه عرفانی

بخش سی‌و‌چهارم

فمینیسم در اوایل قرن بیستم- 4

آن‌ها در بروشور کلینیک ادعا می‌کردند که سلامت و بهداشت شخصی را به «مادرانی همانند بردگان» که با وجود آسیب‌های جسمی‌شان هر سال نوزادانی ضعیف به دنیا می‌آورند؛ اما «با بی‌رحمی توسط طبقات متوسط جامعه و حرفه‌ی پزشکی در جهل اجباری باقی مانده‌اند»، ارائه می‌کنند. با این‌حال، بخشی از فعالیت‌های ماری استاپز باعث شد تا بسیاری از کسانی که علایق مشترکی با او داشتند و می‌توانستند به طور مؤثری با او همکاری کنند، با او دشمن شوند. در 1928، یکی از کسانی که احتمالاً با او همکار بوده است، شکایت کرد که استاپز دچار «پارانویا و جنون خودبزرگ‌پنداری» است.

در سال 1936، گروهی از زنان‌ با راه‌اندازی «اتحادیه‌ی اصلاحات در قانون سقط جنین» با موضوعی به مراتب جنجالی‌تر درگیر بودند. به گفته‌ی آن‌ها گاهی حدود 5000 زن در یک سال به دلیل سقط جنین جان‌شان را از دست می‌دادند و می‌گفتند که بسیاری از این مرگ‌ها قابل پیش‌گیری اند. یکی از اعضای مبارز آن‌ها، استلا براون که اصالت کانادایی داشت، شهامت این را یافت تا اعتراف کند که «اگر سقط جنین لزوماً مرگ‌آور یا خطرناک بود، من اکنون پیش روی شما نبودم». این مسئله در طول دهه‌ی 1950 (و پس از آن)، زمانی که تعدادی از سازمان‌های زنان با وارد‌کردن فشار بر مجراهای قانونی، تلاش می‌کردند تا سقط جنین را قانونی بسازند، هم‌چنان مسئله‌ای جدال‌برانگیز باقی ماند. نتیجه‌ی تحقیقی در روزنامه‌ای در 1956، نشان داد که از میان 200 نفری که با آن‌ها مصاحبه شده بود، 51.9 درصد افراد در صورت خواست مادر و 23.4 درصد دیگر در صورت وجود مشکلات سلامتی، با سقط جنین موافق بودند. با این‌حال، مسئله‌ی سقط جنین تا مدت‌های طولانی پس از احیای فمینیسم در دهه‌ی 1970 نیز به عنوان مسئله‌‌ی اصلی و اغلب مشکل‌ساز باقی ماند.

***

برخی فمینیست‌های معاصر، ویرجینیا وولف را بی‌اعتبار می‌خوانند. به عنوان مثال، شیلا روبوتام می‌گوید که درخواست‌های وولف در کتاب «اتاقی از آنِ خود» برای 500 پوند در ماه و جایی متعلق به خود، تنها بر اقلیتی از زنان تحصیل‌کرده‌ی طبقه‌ی متوسط متمرکز شده است. گرچه این ادعای او درست است؛ اما وولف هنوز خوانندگان زیادی دارد؛ زنان (و مردانی) که حتا نگاهی کوتاه به نوشته‌های فمینیستی دیگر نمی‌اندازند. البته وولف مسلماً در برخورد با واژه‌ی «فمینیسم»، رویکردی دوگانه داشت. خود او می‌پذیرفت که ممکن است در زمان انتشار یکی از کتاب‌هایش، آن‌قدر تحت تأثیر هیجان و آشفتگی قرار داشته که به یک فمینیست حمله کرده باشد. او در «سه گینه‌ای»- کتابی که بعدها در سایه‌ی رشد فاشیسم و جنگی رو به نزدیک‌شدن، نوشته شده بود- آشکارا بر واژه‌ی «فمینیسم» حمله می‌کند: «واژه‌ای قدیمی، از کارافتاده و نادرست که در زمان خودش نیز ضررهای زیادی رسانده و اکنون باید کنار گذاشته شود». طرح مسئله‌ی او با خطاب به «دخترانِ مردان تحصیل‌کرده» به جای زنان تحصیل‌کرده نیز، اکنون بسیار خام و ناخوشایند به نظر می‌آید‌ و در همان دهه‌ی 1930 نیز کاربردی نداشته است. (او توضیح می‌دهد که منظور او از مردان تحصیل‌کرده، کسانی اند که در آکسفورد یا کمبریج درس خوانده بودند). با این وجود، اشاره‌ی او به «صندوق خیریه‌ی تحصیلی آرتور» که برای دهه‌ها، حتا قرن‌ها، تنها به پسران و نه خواهران‌شان اجازه می‌داد به شکلی مناسب تحصیل کنند، اشاره‌ای مؤثر و برای تعاونی مخرب بود. او با لحنی کنایه‌آمیز بیان داشت که تا 1919، ازدواج «تنها حرفه‌ی عالی بود که رو به زنان گشوده بود». و می‌افزاید، علاوه بر این، زنان به دلیل عدم تحصیل‌، حتا برای همین شغل هم آماده نبودند.

وولف در «اتاقی از آن خود» از ربکا وست که در آن زمان‌ یک مرد به او برچسب «فمینیستی ولگرد و بدنام که می‌گوید مردان مغرور و خودشیفته هستند» را زده بود، دفاع کرد. اما او نگران بود که کمپاین حق رای زنان، «خواستی غیرمعمول برای ابراز وجود را در مردان بیدار کند». او می‌گوید که با وجود تمام آنچه گفته می‌شود، «زنان در تمام این قرن‌ها به عنوان آیینه‌هایی دارای قدرتی جادویی و خوشایند که تصویر مردان را دوبرابر اندازه‌ی طبیعی‌اش نشان می‌دهد، خدمت کرده‌اند». او تأکید می‌کند که در حقیقت بیشتر زنان ایده‌ای اندک از میزان خصومت مردان به خودشان دارند. او با لحنی ناملایم یادآوری می‌کند که «تاریخ مخالفت مردان با رهایی زنان احتمالاً از خود تاریخ آزادی جالب‌تر است. «می‌توان کتابی سرگرم‌کننده از آن نوشت»؛ «اما‌ زنی که این کتاب را می‌نویسند، به دست‌کش‌هایی ضخیم بر دستانش و نرده‌هایی برای حفاظت از خود نیاز دارد». در نهایت این‌که آنچه اکنون جالب و مفرح به نظر می‌آید، «زمانی باید با از جان‌گذشتگی‌ها و دشواری‌ها به دست می‌آمد… در میان مادرکلان‌های‌تان و مادران‌شان، تعداد زیادی بودند که (به خاطر آن‌ها) چشم‌های‌شان از اشک‌ریختن بیرون زده بود».

وولف با نگاهی گذرا بر رمانی مدرن از «ماری کارمیشل»، نویسنده‌ی داستان‌های تخیلی، زمانی که به این عبارت می‌رسد که «کلویی، اولیویا را دوست داشت»، می‌گوید: «این عبارت برای من تکان‌دهنده بود و نشان‌دهنده‌ی این‌که چه تغییر عظیمی اتفاق افتاده است. احتمالاً کلویی برای نخستین‌ بار در تاریخ ادبیات اولویا را دوست دارد». به این معنا که تا آن زمان، زنان در تخیلات‌شان همواره در ارتباط با مردان تصور شده‌اند.