نویسنده: مارگارت والترز
انتشارات: آکسفورد
مترجم: معصومه عرفانی
بخش سیوپنجم
فمینیسم در اوایل قرن بیستم- 5
وولف در ادامهی داستان درمییابد که این دو زن در یک آزمایشگاه با هم شریک هستند. «خود این شراکت باعث میشود دوستی آنها متفاوتتر و طولانیتر باشد؛ چرا که کمتر شخصی (و بیشتر حرفهای) است». او اعتراف میکند که ممکن است ماری کارمیشل یک چراغ دستی را در جایی روشن کرده باشد که هنوز هیچکس در آن قدم نگذاشته است؛ او به دنبال مکانی میگردد «تنها برای زنان. به دور از نور چراغهای رنگارنگ و هوسآلودهی جنس دیگر».
در صفحهای که احتمالاً مهمترین بخش کتاب «اتاقی از آن خود» ویرجینیا وولف است، او بحث خود در این کتاب را در رابطه با اینکه چگونه استعدادهای زنان سرکوب شده و بیهوده هدر میرفته است– که هنوز هم ادامه دارد- جمعبندی میکند. او در کتابش تعدادی از زنانی با استعدادهای عالی در دوران گذشته را در نظر دارد؛ از دوشس نیوکاسل تا جورج الیوت و شارلوت برونته– که به خاطر بیتجربگی و بیبهرهبودن از فرصت سفر، هرگز نتوانستند با قدرت و فراگیریای که تواناییاش را داشتند، بنویسند. وولف شخصیت فراموشنشدنی و تأثیرگذار «خواهر شکسپیر» را اختراع میکند که به اندازهی برادرش بااستعداد است؛ اما همچنان که انتظار میرود با ناامیدی مورد تمسخر و استثمار مردان قرار میگیرد. او مانند برادرش جودیث، با امید به سالنهای تیاتر لندن رسید؛ اما خیلی زود صاحب فرزندی شد…– چه کسی حرارت، اشتیاق و خشونت قلب شاعر را زمانی که در بدن یک زن گرفتار شده است، به حساب می آورد؟- و در نهایت در یک شب زمستانی و در گوشهای از یک خیابان، در مکان توقف اتوبوسها، خودکشی کرد…» اما «او در من و شما و بسیاری از زنان دیگری که امشب در اینجا حضور ندارند؛ چرا که در حال شستن ظرفهایشان و خواباندن کودکانشان در تخت هستند، زندگی میکند».
فصل نهم
فمینیسم موج دوم: اواخر قرن بیستم- 1
آنچه که گاهی با عبارت فمینیسم «موج دوم» نامیده میشود، پس از جنگ جهانی دوم در تعدادی از کشورها پدیدار شد. در 1947، «کمیسیونی در بارهی وضعیت زنان» توسط سازمان ملل متحد تشکیل شد و دو سال بعد با انتشار «اعلامیهی حقوق بشر»، «حقوق برابر زنان و مردان برای ازدواج، در طول ازدواج و در پایان دادن به آن» و نیز حق زنان بر دسترسی به «مراقبت و کمک ویژه» در نقش مادر را به رسمیت شناخت. در طول سالهای بین 1975 و 1985، سازمان ملل متحد سه کنفرانس بینالمللی در مورد مسایل زنان را در مکسیکو سیتی، کوپنهاگن و نایروبی برگزار کرد. در این کشورها، فمینیسم «تجلی سیاسی ترکیبی از نگرانیها و علایق زنان از مناطق مختلف، طبقههای اجتماعی، ملیتها و پسزمینههای قومی متفاوت است… در فمینیسم تنوع وجود دارد و باید وجود داشته باشد تا بتواند پاسخگوی نیازها و نگرانیهای متفاوت زنانِ متفاوت باشد و توسط آنها و برای خودشان تعریف شده باشد».
زنان آفریقایی تذکر مفید و بهجایی میدهند که علاوه بر اینها، «زنان همچنان اعضای طبقههای اجتماعی و کشورهایی هستند که بر دیگران سلطه دارند… برخلاف نیتهای شایستهی «خواهری»، مصالح و علایق تمام زنان یکسان نیست».
تعداد قابل توجهی از زنان غربی با دیدگاههایی متفاوت قلم به دست بردند که یکی از تأثیرگذارترین آنها، از آن زمان تا کنون، نویسندهی فرانسهای، سیمون دوبوار است. نوشتههای او- شامل خودزندگینامهی چهار جلدی و چند رمان، اکتشافی چشمگیر از تجربیات یک زن را نشان میدهند. زنان از بسیاری از کشورهای دیگر در واکنش به کتاب «جنس دوم (1949)»، گفتند که دوبوار به آنها کمک کرده تا درماندگیهای شخصی خود را در زمینهای از شرایط عمومی زنان ببینند. دوبوار میگوید که در سراسر تاریخ، زنان از «انسانیت کامل»، از حق بشری برای خلقکردن، اختراع و گذشتن از صرف یک زندگی ساده، برای یافتن معنایی برای زندگیهایشان، در چشماندازی همواره در حال گسترش، محروم شدهاند. «مرد، چهرهی زمین را تغییر میدهد، لوازم جدید میسازد؛ او اختراع میکند، او آینده را شکل میدهد». از طرف دیگر، زن، همیشه و به شکل ازلی «دیگری» خواهد بود. او در کنار مردان و برای آنها دیده میشود، همیشه مفعول است و نه فاعل.
در طول فصلهایی از کتاب که موضوعات مختلفی شامل دختربچه، همسر، مادر، روسپی، زنی خودشیفته و زنی عاشق را در بر میگیرد، دوبوار جنبههای متفاوتی از بحث مرکزیاش را بررسی میکند: این عمل «مردانه» در خلق ارزشهاست که خود «هستی» را به عنوان یک ارزش طرح میکند؛ این عمل، غلبه بر نیروهای مغشوش زندگی است «که طبیعت و زن را مقهور کرده است». او میگوید که زن، در مقام طبیعت ایستاده است، موجودی غیرانسانی و رازآلود. آنچه که زن از آن نمایندگی میکند، مهمتر از آن چیزی است که «هست»، آنچه که او شخصاً تجربه میکند.
اما دوبوار تأکید میکند که «انسان، زن زاده نمیشود، بلکه تبدیل به زن میشود» و او میتواند وضعیت خود را تغییر دهد. بیشتر زنان اشتباهاً رهایی را در عشق میجویند؛ اما جاگزینی که خود دوبوار پیشنهاد میکند نیز بیش از حد ساده است؛ او به تصویری از «زنی مستقل» توسل میجوید:
«میخواهد فعال باشد و مفعولیتی که مرد میخواهد بر او تحمیل کند را نمیپذیرد. این زن مدرن ارزشهای مردانه را می پذیرد. او با تفکر، ابتکار عمل، کارکردن و خلقکردن دقیقاً در شرایطی مشابه مردان، خود را در مقام ستایش قرار میدهد».