نویسنده: پاول آر. پیلار، تحلیلگر پیشین سازمان استخبارات مرکزی ایالات متحده (CIA)
برگردان: جواد زاولستانی
منبع: consortiumnews.com
در دههی 1980 میلادی، رییس جمهور ایالات متحده، رونالد ریگان، برای شکست دادن رژیم سیکولار افغانستان که از طرف شوروی حمایت میشد، افراطیهای اسلامگرا را تمویل و پشتیبانی کرد. اکنون یکی از کسانی که قبلا ایالات متحده ولی نعمتش بود، از گروه وحشی دولت اسلامی (داعش) اعلام حمایت کرده است. و این درس بزرگیست دربارهی شتاب در رابطه به محاسبات جغرافیایی-سیاسی.
گلبدین حکمتیار، یکی از جنگسالاران افغانستان است که به نمونهای در آمیختن خواستهای وحشیانه و شیوههای ویرانگر با ایدیولوژی بنیادگرایانه تبدیل شده است. او از پیروان خود خواسته که در جنگ علیه طالبان از گروه دولت اسلامی (داعش) حمایت کنند.
در حالیکه بعضیها در غرب آن را به معنای گسترش گروه دولت اسلامی تفسیر میکند، اما نکتهی مهمتر این است که مشاهده میکنیم که این نمونهی دیگریست از اینکه یک چهرهی منفور در منازعهی محلی و اهداف محلی چگونه از داعش استفاده میکند. هدف بازی حکمتیار همواره دست یافتن به قدرت و به این منظور، تار و مار کردن رقیبانش در افغانستان بوده است.
درس دیگری که در این رابطه میتوان آموخت این است که حکمتیار، اکنون طالبان را یا بسیار معتدل یافته است و یا آنان را برای خودش بسیار مزاحم میداند. به نظر میرسد که این اعلام موضع در زمانی که نمایندگان حکومت افغانستان و طالبان با هم ملاقات میکنند، تصادفی نباشد. نمایندگان دو طرف به این نتیجه رسیدهاند که ملاقات اخیر شان در پاکستان نوید دهندهترین مذاکره برای صلح بوده است و هدف آن پایان دادن به بحران دوامدار افغانستان است.
تمام این بازیگران- حکومت، طالبان وحزب اسلامی حکمتیار- متمرکز به کشمکش و تقلا برای رسیدن به قدرت در کشور خود هستند و اهداف فراملی ندارند.
افغانستان کشوریست که سیاست و سیاستگذاریها تا حدود زیادی وابسته به معاملههای مقطعی و تصادفی قدرتمندان متعدد محلیست. این معاملهها طوری انجام میشود که برای غربیها از نگاه دستهبندیهای چپ – راست، متعدل-افراطی، یا مذهبی-سیکولار، بیمعنایند.
پیامدهای منازعه و بحران چندبعدی کنونی در افغانستان بستگی به این معاملهها دارند. این معاملهها منطق درخواستها برای ادامهی حضور ایالا متحده را زیر سوال میبرد. حضور ایالات متحده اکنون به مثابه عملیات 14 سالهای نگریسته میشود که برای حفظ منافع چهرههای بدنام راهاندازی شده.
درس دیگر را وقتی میتوانیم بیاموزیم که نقش گلبدین حکمتیار را به عنوان یکی از چهرههای کلیدی در بدبختیهای افغانستان در چهار دههی گذشته بررسی کنیم. با آنکه بعضیها ایالات متحده را در اوایل به کمک کردن به اسامه بن لادن متهم میکنند و این درست نیست، اما این درست است که کوتهبینی ایالات متحده و تمرکز آن صرفا بر شکست دادن شوروی در افغانستان و سرنگون کردن رژیم زیر حمایتش، کار را به آنجا کشید که ایالات متحده از شریرترین چهرهها حمایت کرد.
کمکهای ایالات متحده که هدف آن شکست دادن شوروی بود از طریق آیاسآی به هفت گروه مجاهدین داده میشد. گروه حکمتیار یکی از تندروترین این گروهها و بیشتر از همه مورد حمایت پاکستان، بیشتر از هر گروه دیگر کمکهای ایالات متحده را دریافت کرد.
رویکرد ادارهی ریگان در پاسخ به این سوال که پیامدهای بعدی حمایت از این گروههای تندرو چه خواهد بود، این بود که «ما از روی پل زمانی که به آن رسیدیم، عبور خواهیم کرد.» فصل بعدی داستان حکمتیار، جنگ در برابر دیگر گروههای جهادی پس از سرنگونی رژیم نجیب الله بود. او با وجود آنکه نخست وزیر فرض میشد، کابل را موشکباران کرد و پیش از این اعلام موضع تازه، نیروهای او همدست با طالبان در برابر حکومت افغانستان میجنگیدند.
نتیجهی اخلاقی این حکایت این است که فکر عبور از پلهای آینده را از ذهن خود کنار نیندازید. با آنکه شما متمرکز به این فکر هستید که دشمن کنونی را چگونه شکست بدهید، به این اندیشه نیز باشید که دخالت شما در یک منازعه تا چه حد سبب دوامدار شدن حیات کسانی میگردد که میتوانند دردسرساز شوند. این نکته در افغانستان همواره صدق کرده است و در شرایط کنونی، در مورد دخالت ایالات متحده در منازعهی سوریه به خاطر شکست دادن رژیم بشارالاسد نیز صدق میکند.