پاتریک کاکبرن
ترجمهی حکمت مانا
قسمت ششم
یکی از تحولات قابلتوجه در سالهای اخیر، در جهان اسلام، تبدیلشدن وهابیگری به جریان اصلی اسلام سنی است. عربستان سعودی، در کشورها، یکی پی هم، برای آموزش واعظان و اعمال مساجد پول خرج میکند. یکی از نتایج این وضعیت، گسترش ستیز و نزاع فرقهای میان سنی و شیعه است. شیعهها از تونس تا اندونزی، آماج توهین و ظلم قرار میگیرند. فرقهگراییهایی از این نوع، محدود به روستاهای حومهی حلب و پنجاب نمیشود؛ این روند، روابط دو فرقه را در تمام گروهبندی اسلامی، زهرآلود میکند. یک دوست مسلمان، در لندن به من گفت: «اگر سری به کتاب راهنمای یک سنی یا شیعه در بریتانیا بزنید، اسم تعداد اندکی از افراد را میتوانید بیابید که خارج از جماعت خودشان باشند».
رییسجمهور اوباما، حتا قبل از موصل، کمکم باور میکرد که گروههای شبهالقاعده، بسیار قدرتمندتر از گذشته شدهاند؛ اما نسخهی رویارویی او با آنها، تکرار اشتباههای گذشته و درواقع تشدیدکنندهی آنها میباشد. او در «وست پوینت» به مخاطبان خود گفت: «ما به همراهانی نیاز داریم که در کنار ما با تروریسم بجنگندند». اما این همراهان چه کسانی خواهند بود؟ او اشارهای به عربستان سعودی و قطر نکرد، چرا که آنها متحدین نزدیک و فعال آمریکا در سوریه باقی ماندهاند. درعوض، او به اردن، لبنان، ترکیه و عراق اشاره کرده که بایستی بهعنوان همدستان آمریکا، «برای مبارزه با تروریستان در سراسر مرزهای سوریه» کمک دریافت کنند.
نکتهی کاملا نامعقول و مضحکی در اینجا وجود دارد: جهادیهای خارجی در سوریه و عراق، کسانی که اوباما بزرگترین تهدید میخواند، تنها به این دلیل میتوانند مرز 510 مایلی میان ترکیه و سوریه را طی کنند که با هیچ ممانعتی از سوی مقامات ترکیه روبهرو نمیشوند. عربستان سعودی، ترکیه و اردن، ممکن است از هیولایی که خودشان ساختهاند بترسند اما نمیتوانند هیچ کاری برای مهار آن انجام بدهند. یکی از اهداف گفتهنشدهی آمریکا، در اصرارش برای دعوت به پیوستن عربستان، امارات، قطر و بحرین، در حملات هوایی در سوریه این بود که آنها را مجبور کند تا روابط پیشین خود با جهادیهای سوری را قطع کنند.
در گردهمآیی آمریکا و متحدین غربیاش، با پادشاهیهای استبدادی، مانند عربستان و خلیج، برای گسترش دموکراسی و آوردن حقوق بشر در سوریه، عراق و لیبی، همواره امری خیالی و غیرواقعی نیز وجود داشته است. در زمان قیام مردمی 2011، این جهادیهای فرقهای سنیمذهب و شاخههای نظامی جنبشهای شورشی بودند که پولهای هنگفتی را از سوی پادشاهیها و امیرهای خلیج دریافت کردند. مخالفین غیرفرقهای و سکولارِ دولتهای نظامی، خیلی زود به حاشیه رانده شده، خاموش شده یا به قتل رسیدند. باوجوداینکه اسلامیستها، درمورد اولویتهای فرقهای خود بسیار صریح و روشن بودند، رسانههای بینالمللی در فهم تغییر ماهیت این قیامها بسیار کُند عمل کردند: در لیبی، یکی از اولین اقدامات شورشیان فاتح، قانونیکردن چندهمسری برای مردان بود که دولت قبلی آن را ممنوع کرده بود.
داعش، فرزند جنگ است و اعضایش در پی آن هستند که جهان اطراف خود را با اَعمال خشونتآمیز شکل بدهند. ترکیب زهرآگین ولی موفقِ عقاید مذهبی با مهارتهای نظامی در این جنبش، حاصل جنگ عراق، از زمان اشغال آن توسط آمریکا در 2003 و جنگ سوریه، از سال 2011 است. دقیقا زمانی که خشونتها در عراق در حال فروکش بود، جنگ توسط عربهای سنی در سوریه دوباره جان گرفت. دولت و رسانهها در غرب، بر این باورند که جنگ داخلی عراق، توسط سیاستهای فرقهای نخستوزیر نوری المالکی، در بغداد شعلهور شد. اما درحقیقت جنگ سوریه بود که عراق را بیثبات کرده و زمینهی رشد و میدان نبردی را برای گروههایی مانند داعش – که پیشتر خود را القاعدهی عراق مینامید-، فراهم آورد.
این آمریکا و اروپا و متحدان منطقهای آنها مانند ترکیه، عربستان، قطر، کویت و امارات بودند که زمینه را برای ظهور داعش بهوجود آوردند. اگرچه از 2012 مشخص بود که اسد سقوط نمیکند، این کشورها جنگ سوریه را زنده نگهداشتند. از چهارده مرکز ولایت در سوریه، اسد هیچگاه کمتر از سیزده مرکز را در کنترل نداشته است؛ بهعلاوهی اینکه او از پشتیبانی روسیه، ایران و حزبالله نیز برخوردار بوده است. بااینوجود، تنها شرط صلحی که در جنوری 2014، در گفتوگوهای صلح ژنو به او پیشنهاد شد این بود که قدرت را ترک کند. او قرار نبود برود و به این ترتیب، شرایط مطلوب برای رشد و نمو داعش بهوجود آمد. اکنون، آمریکا و متحدانش تلاش میکنند جامعههای سنی را در عراق و سوریه، علیه شورشیان برانگیزند؛ اما در حالی که این کشورها دچار تشنج جنگ هستند، این کار بسیار دشوار خواهد بود.
تجدید حیات گروههای شبهالقاعده، فقط تهدیدی برای سوریه و عراق و همسایههای نزدیک آنها نیست. آنچه در این کشورها جریان دارد، همراه با تسلط رو به افزایش عقاید نامتساهل و منحصربهفرد وهابی در سراسر جوامع سنی، به این معناست که ۱.۶ بیلیون مسلمان، -حدود یک چهارم جمعیت جهان-، بهشدت از این جریانات صدمه خواهند دید. بعید است مردم غیرمسلمان، بهویژه بسیاری در غرب، از این منازعه متأثر نشوند. امروزه، تجدیدحیات جهادگرایی، پس از تغییر صحنهی سیاسی در عراق و سوریه، همیناکنون با داشتن اثرات گستردهای در سیاست جهانی، عواقب وخیمی برای همهی ما به همراه خواهد داشت.