پاتریک کاکبرن
ترجمهی حکمت مانا
قسمت هفتم
دوم
نبرد موصل
در ۶ جون 2014، جنگجویان داعش، حملهای را بر موصل، دومین شهر بزرگ عراق، شروع کردند. چهار روز بعد، شهر موصل سقوط کرد. برای نیرویی با هزار و سهصد جنگجو، دربرابر ارتشی با شصتهزار سرباز، که پولیس محلی و فدرال عراق را نیز با خود داشت، این یک پیروزی حیرتانگیز بود. مانند بسیاری مسایل دیگر در عراق، تفاوت در اعداد نیز آن چیزی نبود که به نظر میرسید. برای نمونه، فساد در نیروهای امنیتی عراق، که تنها یک سوم آنها عملا در موصل حاضر بودند و بقیه با دادن نصف معاش خود به افسرانشان، در مرخصی دایمی به سر میبردند.
موصل، مدتها پیش ناامن شده بود. القاعدهی عراق (نامی که داعش پیش از تغییر نام، به آن خوانده میشد)، در این شهر دو میلیون نفری که عموما سنیمذهب بودند، همواره حضوری قدرتمند داشت. آنها، طبق معمول، مدتی از مردم برای حفاظت از کسب و کارشان اخاذی میکردند. در ۲۰۰۶، یکی از دوستان تاجرم در بغداد، به من گفت که میخواهد دکان تیلفونفروشی خود را ببندد زیرا مجبور است پول هنگفتی به القاعده بدهد. روایتهای اغراقآمیز از موفقیتهای عملیات نیروهای آمریکایی در سال بعد، مبنی بر اینکه گویا القاعده را شکست داده است، نفوذ مستحکم شورشیان در موصل را نادیده میگرفت. چند هفته پس از سقوط موصل، با تاجر ترکی در بغداد ملاقات کردم که میگفت در سالهای اخیر، یک قرارداد بزرگ بازسازی در موصل به دستاش آمده بود. رهبر داعش، ماهانه برای حفاظت از شرکتاش، از او پنجصد هزار دالر میخواسته است. او گفت «بارها اعتراضم را به دولت در بغداد بردم، اما آنها هیچ کاری نکردند و تنها گفتند باید پولی را که به آنها میدهم، درج هزینهی قرارداد کنم.»
داعش، امتیاز دیگری نیز دارد که تاکنون به آن کمک کرده است تا دست بالاتری بر دشمنانش داشته باشد: فرات و درههای رودخانهی دجله، جلگهای دلگیر و بیحفاظ و صحرا، که در شمال و غرب عراق و شرق سوریه قرار دارند؛ صرفنظر از این که شما در کدام سوی مرز هستید، این مناطق بسیار شبیه به هماند. اما شرایط نظامی و سیاسی در دو کشور به کلی باهم فرق دارد، و این چیزی است که فرماندهان داعش را قادر میسازد تا نیروهای خود را در این میان به جلو یا عقب حرکت داده و از فرصتها استفاده کند و دشمنان خود را غافلگیر نماید. به همین دلیل، داعش در ماه جون، موصل و تکریت را گرفت اما به بغداد حمله نکرد؛ در ماه جولای، چندین بار ارتش سوریه را شکست داد، در اوت به کردستان عراق حمله کرد؛ و در سپتامبر به کردهای سوری در کوبانی، در مرز ترکیه، حمله کرد. داعش از فعالیت در این دو کشورِ متفاوت، قدرت بسیاری کسب کرد.
سقوط موصل در جون 2014، چنان نقطهی عطفی در تاریخ عراق و سوریه و خاورمیانه است که ارزش این را دارد تا به تفصیل، دلیل سقوط آن را به بررسی بگیریم.
در روزهای منتهی به محاصره، عملیات داعش به گونهای آغاز شد که به نظر میآمد حملاتی انحرافی به سوی اهدافی در شمال عراق است. به احتمال زیاد، این تاکتیکی بود برای اینکه ذهن ارتش و دولت را تا حد امکان از هدف واقعی دور نگه دارد. ابتدا، دستهای از ماشینهای مملو از افراد مسلح، که با خود مسلسل حمل میکردند، در 5 جون، راه خود را به سامرا در ولایت سلاحالدین باز کرد و قسمتهای زیادی از شهر را تصرف نمود. ظاهرا این واقعه واکنش جدی دولت را در پی داشته است، زیرا سامرا، باوجود اینکه عموما سنی است، محل قرارداشتن مسجدالعسکری، یکی از مقدسترین مزارهای شیعه است. در ۲۰۰۶، انفجار یک بمب در این منطقه، منجر به واکنش خشمناک شیعهها شد و قتلعام سنیهای زیادی را در بغداد با خود به همراه داشت. همانگونه که پیشبینی میشد، ارتش عراق، نیروهای تازهای از قطعهای خاص را توسط هلیکوپتر اعزام کردند تا جنگجویان را بیرون برانند. در رخدادی دیگر، افراد مسلح قسمتهایی از دانشگاه رمادی، مرکز ولایت انبار را تصرف کرده و صدها دانشجو را برای مدتی اسیر کردند. در رویدادی دیگر، یک موتر بمبگذاریشده، مرکز ستاد ضدتروریسم در بعقوبه را انفجار داد. در این مورد، مانند دیگران، تیم مهاجم باقی نماندند و زود محل را ترک کردند.
حمله بر موصل، هرچند در اوایل به نظر نمیآمد مهم باشد، اما درحقیقت بسیار جدی بود؛ با پنج حملهی انتحاری آغاز شد که توسط حملات خمپارهای پشتیبانی شدند. خیلی زود گروههای دیگر شبهنظامی، به شمول گروه بعثیِ نقشبندی، انصارالاسلام و ارتش مجاهدین، به داعش پیوستند. هرچند بر سر اینکه این گروهها چقدر خارج از نفوذ داعش عمل میکردند، اختلافنظر وجود دارد. جنگجویان جهادی، پستهای بازرسی را که مدتها سیستم ترافیک شهری را مختل کرده بود و بعدها مشخص شد هیچ کارایی امنیتی ندارد، تصرف کردند. این حملات، تفاوتی با حملاتی انحرافی که در جنوب راهاندازی شده بود، نداشتند، اما در ماه جون، آمریکاییها و وزارت داخلهی کردستان، متوجه کاروانهای بزرگ داعش شده بودند که از سوریه به سمت موصل در حرکت بودند. جنگ در روزهای بعد سرنوشتساز بود؛ چنانکه جنگجویان داعش، ساختمانهای مهم –از جمله مقر پولیس فدرال- را تصرف کردند. در بغداد، دولت نتوانست جدیت وضعیت را درک کند، از همینرو به دیپلماتهای نگران آمریکایی میگفتند که یک هفته وقت میگیرد تا نیروی تازه به موصل فرستاده شود. دولت، همچنین پیشنهاد مسعود بارزانی، رهبر کردستان را، برای فرستادن پیشمرگهها به موصل برای جنگ با داعش، رد کرد زیرا تصور میکرد این یک فرصتطلبی است.
در 9 جولای، شکست، واضح و برگشتناپذیر بود، چنانکه سه جنرال بلندرتبهی عراقی – عبود قنبر، معاون رییس ستاد، علی غیدان، فرماندهی نیروی زمینی، و مهدی الغراوی، رییس عملیات «نینوا»-، سوار هلیکوپتر شده و به کردستان گریختند؛ این موجب تضعیف روحیه و ازهمپاشیدن نیروهای نظامی شد. در 11 جون مشخص شد که دولت مالکی، نه توان تصمیمگیری دارد و نه قدرت درک اوضاع را؛ بهگونهای که یک روز پس از سقوط کامل موصل، به پیشمرگهها اجازه داد تا وارد شهر شوند.
داستان یک سرباز عراقی، شاید برای فهم گیرافتادن در این شکست شرمآور کمک کند. عباس صدام، سربازی از ناحیهای شیعهنشین در بغداد، مربوط به قطعهی یازدهم ارتش عراق، در اوایل جون از رمادی به موصل منتقل شد. مدت کوتاهی پس از رسیدن عباس به آن منطقه، جنگ آغاز شد. اما صبح 10 جون، فرماندهی او به افراد خود دستور توقف شلیک داده بود و از آنها خواسته بود تا سلاحهای خود را به شورشیان واگذاشته، یونیفورمهای خود را درآورده و از شهر خارج شوند. اما پیش از انجام دستور، پادگان آنها به اشغال جمعیتی از غیرنظامیان درآمده بود. عباس میگوید «آنها به سوی ما سنگ پرتاب میکردند و فریاد میزند که ما شما را در شهر خود نمیخواهیم. شما فرزندان مالکی هستید! شما حرامزادهاید! شما صفوی هستید! شما ارتش ایران هستید!».
حملهی غیرنظامیان، نشان داد که سقوط موصل، هم درنتیجهی قیامی عمومی و هم حملهی نظامی بوده است. با ارتش عراق، به عنوان سربازان خارجیِ اشغالگرِ شیعه برخورد میشد که بهمنظور حفظ رژیم مالکی در موصل، که خود رژیم دستنشاندهی ایرانی خوانده میشد، حضور دارند. عباس میگوید که در میان غیرنظامیان، جنگجویان داعش به چشم میخورند. آنها به سربازان میگفتند «مشکلی برایتان پیش نمیآید: فقط تفنگهایتان را بگذارید و بروید. اگر نروید شما را میکُشیم». عباس، زنان و کودکانی را دیده بود که با خود سلاح حمل میکردند. مردم محلی به سربازها دشداشه (لباسی بلند و راحت مردانه که عربها معمولاً با چفیه و عبا میپوشند) میدادند تا به جای یونیفورم خود بپوشند تا بتوانند فرار کنند. عباس توانسته بود به فامیل خود در بغداد بپوندد، اما از اینکه از کجا آمده است حرفی به ارتش نگفته بود زیرا امکان داشت همانگونه که برای یکی از دوستانش اتفاق افتاده بود، به دلیل فرار از خدمت محاکمهاش کنند.
شهروندان سنی موصل، در حالیکه از رفتن ارتش خوشحال بودند و از برگشت آن هراس داشتند، میدانستند که موصل به مکان خطرناکی بدل شده است، اما کاری از دستشان برنمیآمد. در 11 جون، یک زن سنی از دوستان من، که در موصل شغل خوبی داشت، برایم ایمیلی فرستاد که به خوبی نگرانیهای عمومی را نشان میدهد:
«موصل کاملا به دست داعش افتاده. وضعیت اینجا اندکی آرام است. رفتارشان با مردم ظاهرا فروتنانه و مودبانه است و از تأسیسات دولتی دربرابر غارتگران محافظت میکنند. مقامات دولتی موصل و تمامی ارتش عراقی، همراه با نیروهای امنیتی، وظایف خود را ترک کرده و از جبهه فرار کردهاند. ما هم تلاش کردیم به کردستان فرار کنیم اما جلوی ما را گرفتند. قرار است ما را بهعنوان مهاجر در خیمههایی در زیر آفتاب نگه دارند. بههمینخاطر، اکثر مردم به خانههای خود برگشتند و تصمیم گرفتند که نمیتوانند مهاجر باشند. اما نمیدانم در ساعات آینده چه بر سر ما خواهد آمد. خدا همه را حفظ کند. برای ما دعا کنید».