ظهور داعش – بخش بیست‌وپنجم

پاتریک کاکبرین

ترجمه حکمت مانا

بخش بیست‌وپنجم

سوریه، همیشه کم‌تر از آن‌چه ناظرین خارجی می‌دیدند، از انسجام اجتماعی برخوردار بود. اختلافات آن نیز تنها در طول خطوط مذهبی بود. در جولای 2011، گروه بین‌المللی بحران در بروکسل، در گزارشی درمورد سوریه نوشت: «مقامات سوریه ادعا می‌کنند که آن‌ها با یک توطئه‌ی اسلامی که از خارج تمویل می‌شود مبارزه می‌کنند؛ درحالی‌که این کشور، در حد زیادی، درحال مبارزه با شهروندان اصلی خودش است. زمانی که رژیم اسد به قدرت رسید، ایلاق‌ها و دهقانان و مردم مظلوم کشور را با خود همراه کرد. اما حاکمان امروز، ریشه‌های خود را از یاد برده‌اند».

در چهار سال قحطی که قبل از سال 2011 اتفاق افتاد، سازمان ملل متحد گزارش داد که نزدیک به سه میلیون دهقان سوری، به مرز فقر مطلق کشیده شده‌اند و تعداد زیادی از مردم، از روستاها به حومه‌ی شهرها فرار کرده‌اند. درآمد طبقه‌ی متوسط را نیز نمی‌شد با تورم بالا نگه داشت. کالاهای وارداتی ارزان از ترکیه، تولیدکنندگان خرد داخلی را از کار انداخت و جمعیت زیادی از طبقه‌ی شهری را با فقر روبرو کرد. دولت، به واسطه‌ی نیروهای امنیتی دَدمنش و فاسدش، تمام جوانب زندگی سوری‌ها را زیر نظر داشت. گروه بین‌المللی بحران گفته بود: «نیروهای مخفی اسلام‌گرایان در پس قیام است»؛ اما این دلیل اصلی به خشونت کشیده‌شدن راهپیمایی‌های صلح‌آمیز نبود.

این تحلیلِ وضعیت را که در تابستان 2011 صورت گرفته است، با آن‌چه سه سال بعد اتفاق افتاد مقایسه کنید. در سال 2014، جنگ به یک بن‌بست رسیده بود و اپوزیسیون مسلح دولت، کاملا تحت تسلط دولت اسلامی عراق و شام –یا به‌اختصار داعش- درآمده بود. از لحاظ ایدئولوژیک، تفاوت چندانی میان داعش و دیگر گروه‌های مخالف مانند احرارالشام و ارتش اسلام، که به‌دنبال یک دولتی سنی مبتنی بر شریعت هستند، وجود ندارد. این جهادی‌ها که در غرب، به‌خاطر خشونت فرقه‌ای خود زبان‌زد هستند، از سوی مردم محلی، به‌خاطر آوردن نظم و قانون، به نیکی استقبال شدند. گروهی که تا آن زمان در به‌هم‌زدن نظم و غارت و راهزنی دست داشت، گروه موسوم به ارتش آزاد سوریه بود که توسط غربی‌ها حمایت می‌شد و زمانی حدود 1200 جنگ‌جو داشت. در افغانستانِ سال‌های 1990 نیز، مردم به دلایل مشابه، در ابتدا از سلطه‌ی آهنین طالبان استقبال کردند.

اندازه‌ی دخالت خارجی‌ها و حمایت آن‌ها از گروه‌های تندرو، در اواخر سال 2013، در اعترافات صدام الجمال آمده است. او یکی از رهبران دسته‌ی افحادالرسول و فرمانده‌ی پیشین ارتش آزاد سوریه در شرق است. صدام، مصاحبه‌ی جالبی دارد که بعد از پیوستن او به داعش، توسط این گروه ثبت شده و مدتی بعد، ترجمه‌اش در یک وبلاگ منتشر شد. صرف‌نظر از قسمت‌هایی از مصاحبه که در آن، رفتار غیراسلامی ارتش آزاد اسلامی را محکوم می‌کند، به نظر می‌رسد مصاحبه‌ای معتبر باشد: «در اوایلِ انقلاب سوریه، کار به دست قطر بود، چندی بعد به دست عربستان سعودی افتاد». او طوری حرف می‌زند که گویی به‌وجودآمدن گروهِ خود او، الاحفاد، حتما به دست یکی از پادشاهی‌های خلیج صورت گرفته است.

جمال می‌گوید که جلسات ارتش آزاد سوریه، همیشه درحضور نماینده‌های اطلاعاتی عربستان، امارات، اردن و قطر، و نیز افسران اطلاعاتی آمریکا، بریتانیا و فرانسه صورت می‌گرفت. به گفته‌ی او، در یکی از این جلسات که ظاهرا در انقره برگزار شده بود، شاهزاده سلمان بن سلطان، معاون وزیر دفاع عربستان و برادر ناتنی بندر بن سلطان، رییس استخبارات عربستان سعودی، خطاب به همه، از رهبران مخالفین مسلح سوریه پرسید: «چه کسی برنامه دارد به مواضع اسد حمله کند و نیازهای خود برای پول و اسلحه و مهمات را ارایه دهد». برداشتی که می‌توان از این صحبت‌ها داشت، این است که این جنبش، کاملا توسط سازمان‌های استخباراتی عرب و غربی کنترل می‌شود. می‌توان تصور کرد که برنامه‌ی عربستان برای سرنگونی اسد، تا چه‌اندازه شکست سختی خورده است که بندر و سلمان، هر دو، اکنون شغل خود را از دست داده‌اند.

جنگ داخلی میان گروه‌های جهادی که با حملات هماهنگی بر مواضع داعش در جنوری 2014 آغاز شد، به اعتبار همه‌ی آن‌ها صدمه رسانده است. جنگ‌جویان خارجی که برای جنگ با بشار اسد و شیعه‌ها، به سوریه آمده بودند، متوجه شده‌اند که مجبورند جهادی‌های سنی را که دارای ایدئولوژی همسان با خودشان هستند نیز بکشند.

داعش، عبدالله محمد المحیسُنی –نماینده‌ی رسمی القاعده در عراق و یکی از رهبران احرارالشام- را توسط یک بمب‌گذار انتحاری به قتل رساند. این نشان می‌دهد که نسبتِ القاعده‌ی مرکزی با سطوح مختلف سازمان‌های جهادی که در عمل با آن‌ها یک‌جا نیست، چه اندازه است. تلاش آمریکا و عربستان سعودی و اردن، برای ایجاد یک «جبهه‌ی جنوبی» علیه اسد و القاعده، تاکنون شکست خورده است؛ تا حدی به این دلیل که اردنی‌ها چندان تمایل ندارند آشکارا وارد جنگ شوند.

جهادی‌هایی که قصد برگشتن دارند، متوجه می‌شوند که مسیر بازگشت به خانه دشوار است. دلیلش این است که به‌طور مثال، عربستان و تونس که از رفتن آن‌ها برای صادرکردن تعصبات استقبال می‌کردند، اکنون از این‌که آن‌ها سَلَفی‌های جنگ‌دیده و کله‌شقی شده‌اند هراس دارند. یک فعال جهادی در شهر رقعه در شمال سوریه، برای سرعت‌دادن بازگشت داوطلبان تونسی کار می‌کرد. او به جهادی‌ها، عکس نیمه‌برهنه‌ی زنان را در سواحل تونس نشان می‌داد و می‌گفت برگشتن شما برای جلوگیری از چنین اعمالی در کشور خودتان، لازم شده است.

این‌که امروزه، جبهه‌ی النصره –نماینده‌ی رسمی القاعده در سوریه-، در مقایسه با داعش «میانه‌رو» خوانده می‌شود، نشانه‌ی دیگری از سقوط سوریه به دامن خشونت مطلق است. هرچند داعش در اوایل 2014، از سوریه عقب‌نشینی کرد، اما از آن‌جا که درحال آماده‌کردن یک عملیات در شمال عراق بود، می‌توان این را یک حرکت تاکتیکی به‌شمار آورد. داعش، قلمرو زیادی را در شرق سوریه و غرب عراق در اختیار دارد که می‌تواند در آن نیروگیری کند و ضدحمله‌ای را ترتیب بدهد. درهرحال، جبهه‌ی النصره، همواره درپی آشتی با داعش بوده است و عموما مایل به جنگ نیست. جنگ داخلی جهادی‌ها، کار را برای دولت آسان‌تر کرده است، زیرا آن‌ها مصروف کشتن یکدیگرند. اما بااین‌حال، دولت منابع لازم برای شکست‌دادن آن‌ها را دراختیار ندارد. شاید دولت به‌زودی شاهد حملات جدید ازسوی داعش باشد که بعد از پیروزی‌های چشم‌گیر در عراق، بدشان نمی‌آید تجربه‌ای مشابه را در سوریه رقم بزنند.

از سال 2011، هم جهان و هم اپوزیسیون اسد، دچار خطاهای زیادی درمورد سوریه شده‌اند، اما شاید جدی‌ترین خطا این بوده است که فکر می‌کردند رییس‌جمهور اسد، مانند معمر قذافی در لیبی، سقوط خواهد کرد. هم شورشیان و هم حامیان خارجی‌شان، فراموش کردند که قذافی تا حد زیادی، توسط حملات هوایی ناتو سقوط کرد. بدون ناتو، شورشیان چند هفته هم نمی‌توانستند دوام بیاورند. اما این باور که اسد ضعیف است، تنها در 2013 زیر سوال رفت. در سال 2012، دولت‌ها و خبرنگاران خارجی، درمورد این‌که اسد کجا را برای تبعید انتخاب خواهد کرد گمانه‌زنی می‌کردند، با وجود این‌که، او تمامی چهارده ایالت سوریه را در کنترل خود داشت! امروزه، داعش تنها یکی از آن‌ها را کنترل می‌کند، رقعه، در اطراف رودخانه‌ی فرات. اما مراکز پرجمعیت، هنوز به‌دست دولت است. مشکل اپوزیسیون غیرجهادی، این بود که تمام استراتژی خود را -اگر استراتژی‌ای در کار بوده باشد-، بر ساختن وضعیتی شبیه لیبی متمرکز کرده بود. وقتی این اتفاق نیفتاد، آن‌ها طرح دومی نداشتند.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *