ظهور داعش – بخش سی و دوم

پاتریک کاکبرین

ترجمه حکمت مانا

بخش سی‌ودوم

درحقیقت، گاهی جنگ غبارآلوده‌تر از صلح نیست. تحولات مهم را به دشواری می‌توان پنهان کرد؛ چراکه هزاران تن از آن متأثر می‌شوند و در هنگام آغاز جنگ، مقامات رسمی، کم‌تر می‌توانند بر رفتار یک ژورنالیست نظارت کنند. با شروع جنگ، خبرچینان راحت‌تر پیدا می‌شوند و همچنین، حفظ اسرار این‌که چه کسی برنده و بازنده است و یا چه کسی کجا را کنترل می‌کند، دشوار می‌گردد. در زمان خطر، چه در بلفاست، بصره و یا دمشق، مردم به زودترین زمان، از هرگونه تهدید بالقوه به محله‌ی خود آگاه می‌شوند: این تهدید می‌تواند به اندازه‌ی شروع یک جبهه باشد، یا می‌تواند به اندازه‌ی رسیدن یک قطعه‌ی بزرگ ارتش باشد. بااین‌حال، یک دولت یا یک ارتش، برای مخفی‌کاری می‌تواند جلوی خبرنگاران را بگیرد؛ اما این را تنها می‌تواند به قیمت پرشدن خلای خبری با اطلاعات عرضه‌شده از سوی دشمن به جان بخرد. دولت سوریه، با ندادن ویزا به خبرنگاران خارجی، خود را در یک وضعیت نامطلوب سیاسی قرار می‌دهد. سیاستی که به‌تازگی تصمیم گرفته است در آن تجدید نظر کند.

با افزایش خطر در عراق بعد از 2003، شایعه‌ای پخش شد که خبرنگاران خارجی خبر را از چشم‌دید خود روایت نمی‌کنند؛ چراکه هرگز هتل‌های به‌شدت محافظت‌شده‌ای خود را ترک نمی‌کنند و صرفا به «خبرنگاری هتلی» تقلیل یافته‌اند. جدا از این‌که هتل‌ها مکررا مورد حمله‌ی بمب‌گذاران انتحاری قرار می‌گرفتند، این شایعه‌ها هرگز واقعیت نداشت. اگر خبرنگاری می‌ترسید از هتل خود خارج شود، از همان ابتدا به بغداد نمی‌رفت. زمانی فکر می‌کردم خبرنگارانی که ربوده می‌شوند یا به قتل می‌رسند، کسانی هستند که تجربه‌ی کمی دارند و می‌خواهند با به‌جان‌خریدن خطر، برای خود نام و نشانی کسب کنند. اما برعکس، خبرنگارانی مانند دیوید بلوندی، در سال 1989 در السالوادور و ماری کالوین در سال 2012 در سوریه، همه خبرنگارانی باتجربه بودند که کشته شدند. تنها اشتباه آن‌ها این بود که زیاد به مناطق خطرناک می‌رفتند و به‌همین‌خاطر، احتمال قراررفتن آن‌ها در تیررس یک بمب یا یک گلوله، بالا می‌رفت.

درگیری‌های چریکی نامنظم و و بمباران توپ خانه‌ایِ پراکنده در جنگی بدون جبهه‌ی مشخص، خطرناک است. در سال 2004، بر روی رودخانه‌ی فرات در خارج از کوفه، نزدیک بود توسط شبه‌نظامیان شیعه که ساعاتی قبل با سربازان آمریکایی جنگیده بودند، کشته شوم. آن‌ها از روی کلاه محلی‌ای که پوشیده بودم، فکر کرده بودند من جاسوس هستم. از قضا، من آن کلاه را برای تغییردادن ظاهرم پوشیده بودم تا بتوانم در روستاهای سنی‌نشین بین کوفه و بغداد سفر کنم.

این تصور که خبرنگاران خارجی در کابل و بغداد و دمشق، در هتل‌های خود پنهان می‌شوند، بی‌اساس است. اتهام درست‌تر این است که آن‌ها، به‌حدی از جنگ و درگیری‌ها و آتش‌بازی‌های جنگ می‌نویسند که تصویر کلان‌تر را که ممکن است روی نتیجه‌ی بحران تاثیر بگذارد، فراموش می‌کنند. یک خبرنگار، در توضیح این‌که چرا هیچ‌یک از همکارانش، درگیری‌های سوریه را به‌صورت دست‌اول پوشش نمی‌دهند، گفت: «روزنامه‌ی من، اهل خبرنگاری «ترق تروق» (اشاره به صدای شلیک گلوله) نیست». اما واقعیت این است که این «ترق تروق»، مهم است: جنگ شاید بدون سیاست قابل توضیح باشد، اما سیاست را نمی‌توان بدون پرداختن به جنگ‌هایش توضیح داد.

در اوایل اشغال عراق، من به نیروگاه برق «آل دوحره» در بغداد رفتم که در آن‌جا، یک سرباز آمریکایی به ضرب گلوله کشته و یکی دیگر مجروح شده بود. در آغاز یک جنگ چریکی، چنین حادثه‌ای جزیی به‌نظر می‌رسد اما طرفداری مردم محلی که دور آن جوی خون گرد آمده بودند، مهم بود؛ یکی گفت: «ما مردم فقیر هستیم اما حاضریم این جشن را برگزار کنیم». دیگری گفت: «انشاالله از این موارد زیادتر پیش می‌آید».

یک‌جابودن با سربازان آمریکایی و بریتانیایی، منجر به این می‌شود که خبرنگاران نیز تجربه‌ای مشابه تجربه‌ی سربازها داشته باشند و عموما مانند آن‌ها فکر کنند. سخت است که انسان با کسانی که حافظ جان او هستند و با خطرهایی مشابه روبه‌رو می‌شوند، احساس نزدیکی نکند. ازهمین‌رو، نظامیان، تعبیه‌ی خبرنگاران با کاروان‌های نظامی را ترجیح می‌دهند؛ از جهتی، به این دلیل که از این طریق می‌توانند به‌خوبی خبرنگاران همدل را با خود یک‌جا کنند و آن‌ها که انتقادی‌تر هستند را کنار بزنند. اما برای خبرنگاران، این می‌تواند نتیجه‌ی بدی به‌دنبال داشته باشد؛ چراکه یک فرمانده‌ی چریکیِ باتجربه، طبیعتا زمانی حمله می‌کند که نیروهای دشمن یا در محل نیستند یا ضعیف هستند. به این ترتیب، خبرنگاران همراه‌شده با نظامیان، بخش‌های بسیار حیاتی جنگ را از دست می‌دهند. هرکسی با نظامیان همراه شود، می‌تواند در زمان بد، در شرایط بدی قرار بگیرد. در سال 2004، تفنگ‌داران دریایی آمریکا به شهر فلوجه حمله کردند و تعداد زیادی از شورشیان را از پا درآوردند. از آن‌جا که بخش زیادی از رسانه‌های بغداد، با نظامیان آمریکایی همراه بودند، این پیروزی بلندآوازه شد و عمومیت یافت. اما ضدحمله‌ی شورشیان برای تصرف شهر موصل در شمال عراق، که به‌مراتب بزرگ‌تر و مهم‌تر بود، تا حد زیادی مورد غفلت خبرنگاران و رسانه‌ها قرار گرفت. زیرا نیروهای آمریکایی -با خبرنگاران همراهشان-، پیش‌تر آن‌جا را ترک کرده بودند. زمانی که موصل برای بار دوم در جون 2014 سقوط کرد، تحلیل‌گران اندکی به این موضوع اشاره کردند که شهر، ده سال قبل به تصرف شورشیان درآمده بود. حتا به معنای ضمنی که در این سخن بود نیز پرداخته نشد: این‌که کنترل پایتخت بر دومین شهر بزرگ کشور، همیشه لرزان بوده است.

شوم‌ترین تحول در فهم جنگ از طریق رسانه‌ها، چیزی بود که تا چند سال پیش، تحولی سراسر مثبت ارزیابی می‌شد: تلویزیون‌های ماهواره‌ای و اینترنت. در آغاز بهار عربی، تلویزیون‌های ماهواره‌ای و استفاده از اطلاعات عرضه‌شده توسط یوتیوب، وبلاگ‌نویسان، و رسانه‌های اجتماعی، به‌عنوان نوآوری‌هایی رهایی‌بخش به‌تصویر کشیده شد. انحصاری که دولت‌های نظامی، از تونس تا مصر و بحرین، بر اطلاعات وضع کرده بودند، شکسته شده بود. اما همان‌طور که جریان قیام سوریه نشان داده است، تلویزیون‌های ماهواره‌ای و اینترنت، برای تبلیغات منفی و گسترش نفرت نیز می‌تواند مورد استفاده قرار بگیرد.

شعاری در یکی از وب‌سایت‌های جهادی می‌گوید «نصف جهاد رسانه است»، که اگر این شعار را به‌طور کل درنظر بگیریم، کاملا درست است. همه‌روزه، اعمال و اندیشه‌های بنیادگرایان جهادی سنی، ازطریق تلویزیون‌های ماهواره‌ای، یوتیوب، تویتر و فیسبوک، منتشر می‌شود. تا زمانی که این ابزارهای قدرت‌مند تبلیغاتی وجود دارند، گروه‌های شبه‌القاعده، هیچ‌گاه پول و جنگ‌جو کم نمی‌آورند.

بیشتر آن‌چه توسط جهادی‌ها تولید می‌شود، تبلیغاتی برای نفرت‌پراکنی علیه شیعه‌ها و هرازگاهی علیه مسیحیان، صوفیان و یهودیان است. این تبلیغات، خواستار حمایت و کمک مسلمین از جهاد در سوریه، عراق، یمن و دیگر مناطق است که اکنون در آتش جهاد می‌سوزند. یکی از ویدیوهای اخیر، یک جوان خوش‌اندام و جذاب را نشان می‌دهد که در اثر حمله‌ای بر یک پسته‌ی پولیس در صنعای مصر، به «شهادت» رسیده است.

دیدگاه‌های شما

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *