نویسنده: عرفان مهران
کنفرانس قلب آسیا در اسلام آباد، تپش تازهای در روابطه کابل و اسلام آباد داد. این واقعه، فرصتی را فراهم کرد تا رییس جمهور غنی به پاکستان برود و با مقامهای آن کشور گفتوگو کند. رییس جمهور در این سفر با مقامهای پاکستانی دیدار و گفتوگو کرد و نشستهای سه جانبه و چهارجانبه میان مقامهای افغانستان، پاکستان، امریکا و چین نیز برگزار گردید. ظاهراً در این گفتوگوها توافق شده است تا راههای از سرگیری مذاکرات صلح با طالبان بررسی شود و طی هفتههای آینده اقدامات ملموسی در این راستا صورت گیرد. این سفر رییس جمهور غنی به اسلام آباد، یخی را که طی چند ماه گذشته در روابط میان افغانستان و پاکستان ایجاد شده بود، آب کرد و امیدواریها برای از سرگیری مذاکرات صلح با طالبان را بیشتر کرد. در این زمینه چند نکته قابل طرح است:
اول، مذاکره با پاکستان و ایجاد روابط دوستانه با آن کشور یکی از ضروریات سیاست خارجی افغانستان است. افغانستان و پاکستان روابط درهم تنیدهای دارند و تنش در روابط هردو کشور میتواند تبعات و پیامدهای ناگواری بروضع اقتصاد، امنیت و سیاست دو کشور داشته باشد. در حال حاضر شرایط دشواری بر روابط دو کشور حاکم است و این مسئله باعث شده بسیاری از فرصتها در اثر این مسئله از بین برود. برای افغانستان سیاست خارجی مثبت با کشورهای جهان و بهخصوص کشورهای منطقه از اهمیت خاصی برخوردار است و تخاصم و دشمنی با هر کشوری میتواند چالشهای جدی را برای کشور بهوجود آورد. بنابراین تلاش مقامهای افغانستان برای ایجاد روابط دوستانه با پاکستان از این منظر قابل توجیه است و هر اقدامی برای نزدیکی دو کشور در صورتیکه براساس و میکانیزمهای مشروع استوار باشد و منافع ملی در آن تأمین باشد، پسندیده است و باید از آن حمایت شود.
دوم، رسیدن به توافق با پاکستان و ایجاد رابطهی دوستانه با آن کشور کار سادهای نیست. پس از روی کار آمدن حکومت وحدت ملی تلاشهای گستردهای از سوی رییس جمهور غنی صورت گرفت تا روابط دو کشور بهبود یافته و پاکستان متقاعد شود از روند مذاکرات صلح دولت افغانستان با طالبان حمایت کند. رییس جمهور غنی چندین ماه وقت گذاشت و تلاشهای گستردهای انجام داد تا به این هدف دست یابد اما حملات گسترده طالبان در افغانستان از جمله حمله بزرگ شاه شهید در کابل روابط دو کشور را معلق کرد و یکبار دیگر تنش بر روابط دو کشور حکم فرما گردید. در واقع پس از یک دوره امیدواری و خوشبینی، دو باره فضای نا امیدی پدید آمد و خوشبینیها جای خود را به بدبینی و بیاعتمادی داد. سران حکومت وحدت ملی مرتب به انتقاد پرداختند و در پس هرواقعه خشونتبار در کشور، دست پاکستان را دخیل دانستند. فارغ از فرصتهای پیش رو، تجارب تاریخی نشان میدهند که روابط دو کشور در طول دستکم یک و نیم دهه اخیر فراز و فرودهای مشابهی را تجربه کرده و لزوماً سفر اخیر هیئت افغانستان به پاکستان و مذاکرات انجام شده و تعهدات پاکستان در قبال صلح افغانستان، نمیتواند یک دستآورد عینی و ملموسی محسوب شود. جانب پاکستان همواره در سطح دپیلماسی روی خوشی به مقامهای افغان نشان دادهاند و در تمام مذاکرات و گفتوگوهای خود از روند صلح افغانستان با طالبان حمایت کرده است. اما پاکستان در عمل کمتر اقدامی انجام داده است و سیاست آن کشور عمدتاً بر مبنای حمایت از طالبان و دستگیری از آنان بوده است.
سوم، نرمش پاکستان در برابر افغانستان عمدتاً تحت تاثیر شرایط و فاکتورهای دیگر بوده است. معمولاً طرح مصالحه با طالبان در فصل سرما که طالبان توان جنگ در دشتها و بیابانهای کشور را ندارد و عملاً برای حملات بهاری و فصل گرما آمادگی میگیرند، مطرح میشود و با گرم شدن هوا دوباره حملات شدت میگیرد و روابط افغانستان و پاکستان به سردی میگراید و بدین ترتیب مذاکرات صلح نیز معلق میشود. این رویه دست کم از سالهای 2007 به این سو پیگری شده و گفتوگوهای صلح در فصل سرد زمستان گرم میشود و در فصلهای گرم بهار و تابستان سرد و بیرمق. به نظر میرسد اکنون نیز که فصل سرما از راه رسیده است، این رویه یک بار دیگر تکرار میشود و احتمالاً بهار آینده دوباره طالبان حملات بیشتری را به راه خواهند انداخت.
چهارم، پاکستان در روابط خود با افغانستان مسائل بزرگتر حل ناشده میان دو کشور را مد نظر دارد. آن کشور خواستهای زیادی از جانب افغانستان دارد و تا برآورده نشدن آن هیچ حمایتی از ثبات سیاسی در افغانستان انجام نخواهد داد. مشکلات مرزی، رقابت نیابتی هند و پاکستان در افغانستان، نزاع بر سر آب، تفکر ضد پاکستانی حاکم در افغانستان و مسائلی از این دست از مسائلی اصلی پاکستان با افغانستان میباشد. در حالیکه پاکستان سیاست مشخص در قبال هریک از مسائل فوق میباشد، جانب افغانستان نتوانسته است به یک سیاست کلی دراین زمینه دست یابد و استراتژی مشخصی را پیگری کند. رویکرد آرمانگرایانه، محافظه کارانه و مبهم در قبال بسیاری از مسائل از جمله مسئله مرزی میان دو کشور از جانب افغانستان، چشم انداز همکاری میان دو کشور را محدود کرده و فرصت عمل را از جانب افغانستان نیز گرفته است. در حالیکه پاکستان تمایل دارد سرنوشت بسیاری از مسائل کلان میان دو کشور به بحث گرفته شده و مشخص شود، جانب افغانستان آنرا صرفاً به مسئله صلح با طالبان فروکاسته و تمایل چندانی برای گفتوگو در مورد مسائل کلان میان دو طرف از خود نشان نداده است.
پنجم، روند موجود مذاکرات میان دو طرف، موج گستردهای از نارضایتی را در افغانستان بهوجود آورده است. بخش عمدهی نخبگان سیاسی و افکار عمومی از سیاست موجود حکومت در قبال پاکستان ناراض اند. این امر حتا در بدنه حکومت وحدت ملی نیز سرایت کرده و چند دستگیهای زیادی را در آن بهوجود آورده است. استعفای رحمتالله نبیل از پست ریاست امنیت ملی بیان واضح این اختلافات در بدنه حکومت وحدت ملی است. اختلافهای موجود از یک طرف زمینه تشدید شکافها را در کشور فراهم آورده، از سوی دیگر جانب پاکستانی و حتا کشورهای ناظر بر این مذاکرات را نیز دچار سردرگمی کرده است. عدم اجماع بر سر چهگونگی برخورد با پاکستان در افغانستان اوضاع را دشوارتر کرده است. این عدم اجماع بهدلیل آنست که حکومت وحدت ملی بهگونهی شفاف و روشن در این زمینه عمل نکرده و بخش عمدهی افکار عمومی و جریانهای سیاسی فکر میکنند معاملات پشت پردهای در حال اتفاق است و کشور عملاً به شکل مدیریت شده بهدست پاکستان و عناصر همسو با آن، قرار داده میشود.
با توجه به موارد فوق، نمیتوان به تعهدات انجام شده در پاکستان امیدوار بود. علیرغم خوشبینی نسبت به این اقدامات، باید دید رهبران حکومت وحدت ملی چهگونه این روند را مدیریت میکنند؟ بحث در باب مسائل کلان دو جانبه، شکافهای موجود در درون افغانستان و عدم شفافیت مذاکرات و سرنوشت کشور از مسائل مهمی اند که میتواند چشم اندازهای متفاوتی را خلق کنند.